گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر و مفسران
جلد اول
فصل ششم تفسیر در عصر تابعان



اشاره
هنوز دوران صحابه سپري نشده بود که مردانی شایسته پا به میدان نهادند تا در حمل امانت الهی و انجام رسالت اسلامی جاي آنان
صفحه 188 از 345
را پر کنند. ایشان تابعان بودند؛ کسانی که به نیکی از صحابه پیروي کردند و به پیروزي بزرگی دست یافتند.
آنان مردانی بودند که توفیق بهرهگیري از انوار تابناك و سراسر خیر و برکت دوران عهد رسالت را نیافته بودند؛ اما محضر صحابه
بزرگوار پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را مغتنم شمرده، از دانش آنان بهره وافی بردند و در پرتو هدایتشان رهنمون گشتند. شمار
بسیاري از چهرههاي بارز صحابه به شهرهاي گوناگون پراکنده شدند. آنان به هر جایی که رخت اقامت میافکندند و یا از آن بار
میبستند، همچون ستارگان آسمان و چراغهاي ظلمت شکن و پرچمهایی راهبر بودند. این گونه بود که تعالیم اسلام منتشر شد و
مفاهیم کتاب و سنت در میان مسلمانان گسترش یافت.
ص: 288
مدارس تفسیر
اشاره
صحابه جلیل القدر به هر کجا کوچ کردند و در هر کجا از قلمرو بزرگ اسلام اقامت گزیدند، مدرسهاي گسترده و مستحکم بنا
نهادند و به وسیله آن، معارف کتاب و سنت را گستراندند. مشهورترین مکتبهاي تفسیري که بر اساس آوازه بنیانگذاران آن
شهرت یافته از این قرار است:
1. مدرسه مکه
مدرسه مکه را عبد اللّه بن عباس بنا نهاد. وي در سال 40 پس از شهادت امیر مؤمنان علیه السّلام، که بصره را به مقصد حجاز ترك
گفت، این مکتب را پیریزي کرد. او از طرف امام علیه السّلام والی بصره بود، ولی پس از ایشان هیچ ولایتی را نپذیرفت؛ بر آستانه
حرم الهی نشست و در آنجا سرگرم اداي رسالت خود در نشر علوم و معارفی گردید که از امام علیه السّلام آموخته بود. این مکتب
تفسیري در تمام طول عمر ابن عباس رواج داشت. فارغ التحصیلان این مدرسه، بزرگترین عالمان آن روزگار جهان اسلام بودند.
این مدرسه و فارغ التحصیلانش در سراسر جهان آوازهاي بلند داشتند. آثار نیکوي این مدرسه به عنوان سنتهاي مورد قبول در
میان مردم قرار گرفت و هم چنان باقی است. شاید داناترین تابعان نسبت به معانی قرآن شاگردان ابن عباس و فارغ التحصیلان
مدرسه او باشند.
داناترین مردم در زمینه تفسیر، اهل مکه هستند؛ زیرا اصحاب ابن عباساند؛ افرادي چون مجاهد، عطاء، عکرمه » : ابن تیمیه میگوید
و دیگران مثل طاووس، ابو شعثاء، سعید بن جبیر و امثال اینان هستند. اصحاب ابن مسعود در کوفه نیز از داناترین مفسرانند؛ از این
.«1» « روست که از دیگران ممتاز گردیدهاند
2. مدرسه مدینه
.23 - قوام مدرسه مدینه به صحابه موجود در مدینه به ویژه سیّد القرّاء ابیّ بن کعب ( 1) مقدمه ابن تیمیه در اصول تفسیر، ص 24
ص: 289
انصاري بود. ابیّ از اصحاب عقبه دوم بود و در جنگ بدر و دیگر جنگهاي پیامبر حضور داشت. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خطاب
وقتی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به مدینه آمد، ابیّ نخستین کسی بود که براي پیامبر .«! علم، گوارایت باد اي ابو منذر » : به او گفت
صفحه 189 از 345
کتابت نمود و هر گاه حضور نداشت پیامبر به زید بن ثابت دستور میداد که بنویسد. در میان اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله
قرائت او از همه بهتر بود. وي از کسانی است که قرآن را در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به صورت حفظ و پس از وفات وي به
صورت تألیف گردآوري نمودند.
ابیّ تمام وقت خود را صرف تعلیم قرائت قرآن نمود، در حالی که دیگر صحابه چنین نکردند؛ از این رو مسؤولیت املاء را براي
گروه یکسان سازي قرآنها در زمان عثمان عهدهدار شد که به هنگام اختلاف به او مراجعه میکردند. وي به سال 30 در زمان
خلافت عثمان دیده از جهان فرو بست.
3. مدرسه کوفه
این مدرسه را صحابی بزرگ عبد اللّه بن مسعود پایه گذاري کرد. ابن مسعود به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وابسته بود و خادم او بود
و بر دست او پرورش یافت.
صحابه .« نزدیکترین مردم به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در مقام راهنمایی، ارشاد و موضعگیري، ابن مسعود است » : حذیفه میگوید
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میدانستند که ابن ام عبد (ابن مسعود) از نزدیکترین بندگان به خداست؛ نخستین کسی است که آشکارا
در جمع قریش قرآن خواند و در راه خدا آزارها دید و شکیبایی نمود. او در دو هجرت (هجرت به حبشه و مدینه) حضور داشت و
در تمام جنگهاي پیامبر شرکت نمود.
وي در زمان خلافت عمر به عنوان معلم و مربی به کوفه آمد تا اینکه در سال 31 عثمان او را احضار کرد و در همان سال وفات
.« پس از او، دیگر کسی همانند او نیست » : یافت. ابو الدرداء هنگام شنیدن خبر وفات وي گفت
شمار بسیاري به دست او تربیت یافتند که از جمله ایشان برخی از تابعان همچون علقمۀ بن قیس نخعی، ابو وائل شقیق بن سلمه
اسدي کوفی، اسود بن یزید نخعی، مسروق بن اجدع، عبیدة بن عمرو سلمانی، قیس بن ابی حازم و دیگران
ص: 290
هستند. هم چنان که در گذشته ذکر کردیم، مدرسه کوفه پس از مکه، مهمترین مدرسه از نظر گستردگی در تعلیم و تعلم معانی
قرآن و فقه و حدیث بود.
4. مدرسه بصره
این مدرسه را عبد اللّه بن قیس معروف به ابو موسی اشعري (متوفاي 44 ) بنیان نهاد.
او به سال 17 که عمر مغیره را از ولایت بصره عزل کرد، به عنوان والی وارد آن شهر گردید. عثمان نیز ابتدا او را ابقا و پس از
مدتی بر کنار کرد و او به کوفه رفت. عثمان وقتی سعید را از ولایت کوفه عزل کرد، ابو موسی را به این مهم گمارد.
امیر مؤمنان علیه السّلام او را عزل کرد، چه اینکه به سبب دوستی دیرینهاي که بین او و معاویه بود، با معاویه رابطه پنهانی داشت.
«1» . این نکته از وصیت معاویه به پسرش یزید درباره ابو برده فرزند ابو موسی اشعري روشن میشود
ابو موسی از امیر مؤمنان علیه السّلام فاصله گرفته بود و در جنگ صفین هنگامی که به عنوان حکم برگزیده شد، رسوایی او آشکار
تعدادي از تابعان و اتباع آنان، به دست او » : گردید. هموست که نخست به اهل بصره فقه و قرائت قرآن آموخت. ابن حجر میگوید
قرآن را از ابو موسی اشعري در این مسجد- یعنی مسجد بصره- » : حاکم از ابو رجاء چنین نقل کرده است .«2» « تربیت شدند
.«3» « آموختیم؛ ما حلقهوار مینشستیم؛ چنان که گویی اکنون او را در حالی که در دو لباس سفید است میبینم
صفحه 190 از 345
در مکتب تفسیري او انحراف شدیدي وجود داشت و پس از او در بصره، زمینه براي رشد بسیاري از بدعتها و انحرافات فکري و
عقیدتی به ویژه در مسائل اصول دین و امامت و عدل فراهم شد.
از اتفاقات عجیبی که من شنیدم این است که ابو موسی اشعري (متوفاي 44 ) درست همان مطالبی » : عبد الکریم شهرستانی میگوید
. را عنوان میکرد که نوهاش ( 1) الطبقات، ج 4، ص 83
. 2) تهذیب التهذیب، ج 5، ص 362 )
. 3) حاکم، المستدرك علی الصحیحین، ج 2، ص 220 )
ص: 291
ابو الحسن اشعري (متوفاي 324 ) در مذهبش بیان میداشت.- همچنین میگوید:- میان عمرو بن عاص و ابو موسی گفت و گویی
رخ داد: عمرو گفت: از کجا کسی را بیابم که از خدا به سوي او شکایت برم؟ ابو موسی گفت: من آن داور هستم. عمرو گفت: آیا
خداوند چیزي را بر من مقدر میگرداند و سپس مرا به سبب انجام دادن آن عقاب میکند؟ ابو موسی گفت: آري. عمرو گفت:
ابو موسی مسأله جبر در .«1» «! چرا؟ گفت: چون پروردگارت به تو ستم روا نمیدارد! عمرو ساکت شد و نتوانست پاسخی دهد
تکلیف را مطرح ساخت که جاهلیت عرب بر آن باور بودند، و بدین جهت عمرو نتوانست پاسخی بدهد.
این » : ابن ابی الحدید، ابو برده فرزند ابو موسی اشعري را در زمره دشمنان و بدگویان امیر مؤمنان علیه السّلام میشمرد و مینویسد
.«2» « کینه را مستقیما از پدر به ارث برده و در او ریشه دوانیده است و جنبه جانبی و عارضی ندارد
5. مدرسه شام
بنیانگذار مدرسه شام ابو الدرداء عویمر بن عامر خزرجی انصاري است. او از برجستگان و فقیهان و حکیمان صحابه بود. در جنگ
بدر اسلام آورد و در جنگ احد شرکت جست و در آنجا نمودي چشمگیر داشت. روایت شده است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله
نیز فرمود: .« عویمر سوارکار خوبی است » : درباره او در جنگ احد فرمود
.« او حکیم امت من است »
در ایام خلافت عمر متصدي امر قضاوت در دمشق گردید و در روزگار عثمان به سال 32 در گذشت.
از صحابه بزرگ، تنها ابو درداء و بلال بن رباح- مؤذن معروف پیامبر که در طاعون عمواس، در سال 20 وفات یافت و در حلب
- دفن شد- و واثلۀ بن اسقع وارد دمشق شدند. واثله آخرین فرد از صحابه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بود که در دمشق- در سال 85
. در روزگار خلافت عبد الملک بن مروان وفات یافت. در مدرسه شام به دست ابو درداء ( 1) شهرستانی، الملل و النحل، ص 94
. 2) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 99 )
ص: 292
شماري از تابعان بزرگ؛ همچون سعید بن مسیب، علقمۀ بن قیس، سوید بن غفله، جبیر بن نفیر، زید بن وهب، ابو ادریس خولانی و
دیگران، تربیت شدند.
ابو الدرداء از سرسپردگان استوار بر خط ولایت آل رسول علیهم السّلام بود که هیچ طوفانی او را متزلزل نساخت. مرحوم صدوق در
در مسجد مدینه به صورت دایرهوار نشسته بودیم و » : از هشام بن عروة بن زبیر و او از پدرش نقل کرده است که گفت « امالی »
درباره اهل بدر و بیعت رضوان گفت و گو میکردیم. ابو الدرداء گفت: اي قوم! آیا شما را از شخصی که از نظر مالی کمترین و
در مقام ورع، پرهیزگارترین و در زمینه عبادت، کوشاترین مردم است خبر دهم؟ گفتند: چه کسی؟ گفت: او امیر مؤمنان علی بن
ابی طالب علیه السّلام است! عروه میگوید: به خدا سوگند! ابو الدرداء این سخن را نگفت مگر اینکه تمام اهل مجلس از او روي
صفحه 191 از 345
برگرداندند؛ سپس مردي از انصار با تأسف رو به سوي او کرد و گفت: عویمر! سخنی گفتی که هیچ کس از همان آغاز از تو
نپذیرفت! ابو الدرداء گفت: اي مردم! من آنچه دیدهام میگویم؛ هر یک از شما نیز آنچه دیده است بگوید ... آنگاه بار دیگر بیان
.«1» « خود را درباره عبادت امیر مؤمنان و گریههاي آن حضرت در هنگام شب- موقعی که همه مردم در خوابند- آغاز کرد
چهرههاي بارز تابعان
اشاره
یادآور شدیم که شمار بسیاري از پیشگامان دانش، در خیزشی سترگ، به تحصیل علم و کسب معارف دین اقدام کردند و چون در
کسب فیض از انوار عهد رسالت به طور مستقیم محروم شده بودند، به درگاه چهرههاي علمی صحابه روي آوردند و دانش را از
آنان فرا گرفتند و میان مردم منتشر ساختند؛ از این رو آنان تنها واسطه و حلقه اتصال میان منابع نخستین دانش و همه امتند و نه تنها
در زمان خودشان بلکه براي همه ادوار و تمام اعصار، حاملان پرچم هدایت اسلام به شمار میروند.
اینان افراد سرشناسی هستند که به شمار در نمیآیند و به سان ستارگان درخشان آسمان دامنه تعلیم و تربیت را در سراسر جهان
.69 - اسلام و اطراف و اکناف آن ( 1) مجلسی، بحار الانوار، ج 41 ، ص 11 ، به نقل از امالی صدوق، مجلس 18 ، ص 70
ص: 293
گستراندند. در اینجا تنها به بررسی چهرههاي بارز و آنان که در بین مردم به آموزش و نشر علوم و بیان معارف قرآن شهرت یافتند
بسنده میکنیم. اینان در مدارس تفسیري معروف به ویژه مدرسه ابن عباس در مکه، پرورش یافتند. معروفترین آنان عبارتند از:
- -1 سعید بن جبیر 2- سعید بن مسیب 3- مجاهد بن جبر 4- طاووس بن کیسان 5- عکرمه غلام ابن عباس 6- عطاء بن ابی رباح 7
- عطاء بن سائب 8- ابان بن تغلب 9- حسن بصري 10 - علقمۀ بن قیس 11 - محمد بن کعب قرظی 12 - ابو عبد الرحمان سلمی 13
مسروق بن اجدع 14 - اسود بن یزید نخعی 15 - مرّه همدانی 16 - عامر شعبی 17 - عمرو بن شرحبیل 18 - زید بن وهب 19 - ابو
- شعثاء کوفی 20 - ابو شعثاء ازدي 21 - اصبغ بن نباته 22 - زرّ بن حبیش 23 - ابن ابی لیلی 24 - عبیدة بن قیس 25 - ربیع بن انس 26
حارث بن قیس 27 - قتادة بن دعامه 28 - زید بن اسلم 29 - ابو العالیه 30 - جابر جعفی
1. سعید بن جبیر
اشاره
ابو عبد اللّه یا ابو محمد اسدي کوفی و در اصل حبشی؛ چهرهاي تیره با خصلتهایی پسندیده و تابناك بود. وي از بزرگان تابعان و
از پیشوایان ایشان در فقه و حدیث و تفسیر به شمار میآید. قرائت قرآن را نزد ابن عباس آموخت و تفسیر قرآن را از وي دریافت
نمود؛ در بیشتر موارد نیز از او روایت کرده است. او عمر خویش را در دانش اندوزي و فراگیري قرآن گذراند تا اینکه چهرهاي بارز
شد و پیشواي مردم
ص: 294
وي ثقه، حجت و امام مسلمانان است و ارباب حدیث و تفسیر همگی بر وثاقت او اتفاق نظر » : گردید. ابو القاسم طبري میگوید
.« دارند
او به هنگام شهادتش با طاغوت زمان خویش، حجاج بن یوسف ثقفی، مناظرهاي کرد که بیانگر قدرت ایمان و صلابت و ثبات او بر
صفحه 192 از 345
ولایت اهل بیت علیهم السّلام است. حجاج او را در سال 95 در سن 49 سالگی به طرز فجیعی به شهادت رساند.
سعید بن جبیر به علی بن الحسین اقتدا میکرد و حضرت هم او را » : کشّی از امام صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود
و نیز در «2» در کتب علماي امامیه .«1» « میستود و حجاج به سبب همین بود که او را شهید کرد. او در راه حق مستقیم و استوار بود
«3» . سایر مصنفات رجالی و غیر آن از او به نیکی یاد شده است
من شاهد قتل سعید بن جبیر بودم؛ وقتی سرش جدا شد، » : ابو نعیم اصفهانی از خلف بن خلیفه و او از پدرش نقل میکند که گفت
.«4» « و سومین بار را نتوانست به پایان برساند « شنیدم گفت: لا اله الا اللّه، لا اله الا اللّه
« لا اله الا اللّه » : حجاج دستور داد تا او را گردن زدند؛ سرش بر روي زمین افتاد و میغلتید در حالی که میگفت » : ابن قتیبه میگوید
حجاج پس از این کار، بیش .« و این کار ادامه داشت تا اینکه حجاج به شخصی دستور داد پایش را بر دهان او نهد و او ساکت شد
وقتی سعید بر حجاج وارد شد، حجاج » : از یک سال دوام نیاورد و پس از ریختن خون پاك او دیگر نتوانست ( 1) کشی مینویسد
است). در پاسخ گفت: مادرم اسم مرا بهتر میداند. گفت: « سعید بن جبیر » به او گفت: تو شقیّ فرزند شکسته هستی (معکوس نام
نظر تو در مورد فلان و فلان چیست؟ آیا بهشتیاند یا دوزخی؟ گفت: اگر به بهشت وارد شدي خواهی دانست چه کسی در بهشت
است و اگر به جهنم درآمدي اهل آن را دیده، خواهی دانست چه کسانی آنجایند. گفت: نظر تو درباره خلفا چیست؟
گفت: من بر کار آنان گمارده نشدم. گفت: کدام را بیشتر دوست داري؟ گفت: آنکه خداوند از او خشنودتر است، گفت: کدام
یک از آنان چنین وصفی دارد؟ گفت: این مطلب را کسی داند که بر سرّ و نجواي ایشان آگاه است.
کشی، الرجال، (مؤسسه آل البیت) ج .« گفت: از راستگویی به من سر باز میزنی؟ گفت: آري، دوست ندارم که به تو دروغ بگویم
. 335 ، شماره 190 و چاپ نجف، ص 110 ، شماره 55 - 1، ص 336
621 . ابن - 234 . شیخ عباس قمی، سفینۀ البحار، ج 1، ص 622 - 2) ر. ك: سید محسن امینی، اعیان الشیعه، ج 7، ص 236 )
. شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 176
371 ، شماره 261 . ابن قتیبه، - 272 . ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 2، ص 374 - 3) ر. ك: ابو نعیم، حلیۀ الاولیاء، ج 4، ص 310 )
.11 - المعارف، ص 197 . ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 4، ص 14
. 4) حلیۀ الأولیاء، ج 4، ص 291 )
ص: 295
خون کسی را بریزد. هنگامی که مرگ حجاج فرا رسید مکرر میگفت: مرا با سعید بن جبیر چه کار بود. این جمله را در حالی
میگفت که بیهوش میشد و باز به هوش میآمد؛ او را در خواب میدید که یقه او را گرفته، میگوید: اي دشمن خدا، به کدام
« وفیات الأعیان » گناه مرا کشتی؟ و او فریادزنان از خواب میپرید و میگفت: مرا با سعید چه کار بود. ابن خلکان این مطلب را در
آورده است.
جایگاه علمی سعید
براي » : او نزد ابن عباس تعلم یافت و در راه دانش اندوزي ملازم او بود؛ از این رو ابن عباس به او اجازه نقل حدیث داد و گفت
در » : در روایت دیگري است .«! با وجود شما چگونه حدیث نقل کنم » : او در حالی که طفره میرفت گفت .« مردم نقل حدیث کن
آیا این از نعمتهاي خداوند بر تو نیست که حدیث نقل کنی و من شاهد آن » : ابن عباس گفت «؟ حالی که شما حضور داشته باشید
.«! باشم؟ که اگر صواب گویی، چه بهتر و اگر خطا روي، به تو بیاموزم
صفحه 193 از 345
«! حجاج، سعید بن جبیر را به قتل رساند؛ در هنگامی که بر روي زمین کسی نبود که محتاج علم او نباشد » : احمد بن حنبل میگوید
این مطلب را ابو نعیم از عمرو بن میمون و او از پدرش نیز نقل کرده است. .«1»
هر گاه اهل کوفه نزد ابن عباس میآمدند و از او فتوا میخواستند، میگفت:
ابن جبیر از مرسلات عطاء «2» مرسلات » : یحیی بن سعید میگوید .«؟ مگر ابن ام الدهماء- یعنی سعید بن جبیر- در میان شما نیست »
و مجاهد در نزد من بهتر است.
.«3» « سفیان، سعید را بر ابراهیم نخعی از نظر علمی ترجیح میداد. او از مجاهد و طاووس داناتر بود
وقتی من از ابن عباس سماع حدیث میکردم، اگر به من اجازه میداد سر » : سعید استاد خود را بسیار گرامی میداشت. او میگوید
371 ، شماره 261 و ر. ك: ابو نعیم، حلیۀ الاولیاء، ج 4، ص - 1) ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 2، ص 374 ) .«4» « او را میبوسیدم
.273
احادیثی است که بدون سند نقل کنند. « مرسلات » 2) مقصود از )
.11 - 3) ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 4، ص 14 )
. 4) ابو نعیم، حلیۀ الاولیاء، ج 4، ص 283 )
ص: 296
« آثار سعید در تفسیر » ابو نعیم گزیدههاي تفاسیر منقول از سعید بن جبیر را گردآوري کرده و براي آن فصلی گشوده و با عنوان
«1» . آورده است
که از زبان حضرت موسی علیه السّلام در قرآن حکایت شده است، از سعید «2» « رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ » او درباره آیه
یعنی از نظر » : گفت «3» « أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَۀً » و درباره آیه .« او [موسی در آن روز به یک نیمه خرما نیازمند بود » : نقل میکند که گفت
.«4» « عقلی برجستهترند
2. سعید بن مسیّب
اشاره
ابو محمد، سعید بن مسیب بن حزن مخزومی از کسانی است که امتحان داد و در امتحان الهی سربلند » : ابو نعیم اصفهانی میگوید
درآمد، و در راه خدا هر گونه سرزنش ناروایی را تحمل کرد. شخصی عابد، حاضر در جماعت، عفیف و قناعت پیشه بود؛ چنان که
.«5» « اسمش گویاست به وسیله انجام طاعات سعادتمند گردید و از گناهان و نارواییها دوري گزید
من در میان تابعان کسی به گستره علمی سعید بن مسیب نمیشناسم.- همو میگوید:- اگر سعید بگوید سنت » : ابن مدینی میگوید
چنین است، به آن بسنده کن.
سلیمان بن موسی .« در میان تابعان از او بزرگوارتر یافت نمیشود » : ابو حاتم میگوید .« او در نزد من گرامیترین تابعان است
من هرگز کسی را » : قتاده میگوید .« او مدنی، قرشی، ثقه و پیشواست » : ابو زرعه میگوید .« او دانشمندترین تابعان است » : میگوید
ابن شهاب میگوید: .« داناتر از او به حلال و حرام ندیدهام
عمرو بن میمون بن مهران از .« عبد اللّه بن ثعلبه به من گفت: اگر طالب این علم (فقه) هستی، به سراغ این شیخ، سعید بن مسیب برو »
پدرش نقل میکند که گفت:
صفحه 194 از 345
وارد مدینه شدم و سراغ داناترین شخص شهر را گرفتم؛ به سوي سعید بن مسیّب ( 1) همان، از صفحه 283 به بعد. »
.24 : قصص 28 .« پروردگارا! من به هر خیري که به سویم بفرستی سخت نیازمندم » (2)
.104 : 3) طه 20 )
. 4) حلیۀ الاولیاء، ج 4، ص 288 )
. 5) همان، ج 2، ص 161 ، شماره 170 )
ص: 297
احمد بن حنبل .« سراسر زمین را در طلب علم گشتم، ولی با داناتر از او برخورد نکردم » : مکحول میگوید .« راهنماییام کردند
شافعی میگوید: .« مرسلات سعید بن مسیب جملگی صحیحاند، ما صحیحتر از مرسلات او سراغ نداریم » : میگوید
.«1» « ارسال ابن مسیب نزد ما حسن است »
سعید بن مسیب بزرگ تابعان و از افراد طراز اول بود. او حدیث و فقه و زهد و عبادت و وارستگی را در خود » : ابن خلکان میگوید
.«2» « جمع کرده و یکی از فقهاي هفت گانه مدینه بود. وي به سال 15 به دنیا آمد و در سال 95 در گذشت
از پدرم علی بن الحسین شنیدم فرمود: سعید بن مسیب » : ابن سعد، کاتب واقدي از امام باقر علیه السّلام روایت میکند که فرمود
زندگینامه مفصلی « طبقات » ابن سعد در .« داناترین مردم نسبت به شناخت آثار گذشتگان و در رأي خود فقیهترین ایشان است
علاوه بر اینها روایاتی در مدح و «3» . براي او نقل کرده و در آن از احوال و سرگذشت شگفتانگیز او مطالب فراوانی آورده است
ستایش او از علماي امامیه رسیده است.
در دامن « حزن » نخستین برجستگی او این است که دست پرورده امیر مؤمنان علیه السّلام است؛ آن حضرت او را بنا به وصیت جدش
خویش پروراند. او در میان خاندان دانش و پیراستگی رشد کرد و بزرگ شد. همچنین از مخلصترین اصحاب امام علی بن الحسین
زین العابدین علیه السّلام گردید و یکی از اوتاد پنج گانهاي شد که- بنا به گزارش فضل بن شاذان- در راه دین استوار و ثابت قدم
در روزگار علی بن الحسین در آغاز امامت وي و پیوستن به وي پنج نفر بیشتر نبودند: » : ماندند. فضل میگوید
وي درباره امام سجاد علیه السّلام .« سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، محمد بن جبیر بن مطعم، یحیی بن ام طویل و ابو خالد کابلی
معتقد بود که داراي نفس زکیهاي است که نظیر نداشته و نخواهد داشت. نیز اعتقاد داشت که امام به سان داوود قدیس است که
مورد قبول « حسن » 84 . مراد از - 1) ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 4، ص 88 ) «4» . کوهها همراه او صبح و شام تسبیح میگویند
بودن است.
. 2) وفیات الاعیان، ج 2، ص 375 ، شماره 262 )
.88 - 3) الطبقات، ج 5، ص 106 )
4) اشاره به آیه 18 سوره ص. )
ص: 298
مردم تا هنگامی که علی بن الحسین زین العابدین از مکه خارج » : کشّی به نقل از زهري از سعید بن مسیب روایت میکند که گفت
نمیشد، بیرون نمیرفتند.
حضرت از شهر بیرون شد و من همراه وي بیرون رفتم. در یکی از باراندازها فرود آمد و دو رکعت نماز گذارد و در سجده خود
تسبیحی گفت که همه کائنات با او تسبیح گفتند. ما از وحشت فریاد برآوردیم. حضرت سر از سجده برداشت و فرمود:
سعید! آیا ترسیدي؟ گفتم: آري اي پسر رسول خدا. فرمود: این تسبیح اعظم است که پدرم از جدم رسول خدا برایم نقل فرموده
نیز از محمد بن قولویه از «... است؛ تسبیحی است که با انجام آن گناهی در پرونده انسان نمیماند. عرضه داشتم: پس به من بیاموز
صفحه 195 از 345
اسباط بن سالم از امام کاظم علیه السّلام حدیثی نقل کرده است که امام، طی آن، حواریون پیامبر و ائمه را برشمردند و در ضمن
«1» . آن، جبیر بن مطعم، یحیی بن ام طویل، ابو خالد و سعید بن مسیّب را از حواریون امام زین العابدین علیه السّلام شمردند
همچنین از محمد بن قولویه از ابو مروان از امام باقر علیه السّلام روایت میکند که فرمود:
« سعید بن مسیب داناترین مردم به احادیث پیشینیان و فقیهترین ایشان در زمان خودش بود » : از علی بن الحسین شنیدم که میفرمود
به روایت ابن خلکان از ابو مروان نیز گذشت. « أفقههم فی رأیه » : این حدیث با اختلافی در عبارت پایانی .«2»
پدرم و تعداد زیادي از اصحاب ما- امامیه- برایم روایت کردهاند: » : شیخ مفید از ابو یونس محمد بن احمد روایت میکند که گفت
جوانی از قریش نزد سعید بن مسیّب بود که علی بن الحسین وارد شد، جوان قریشی به سعید گفت: این شخص کیست؟ پاسخ داد:
.«3» « او سید العابدین، علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب است
همچنین حمیري از بزنطی روایت میکند که گفت: نزد امام رضا علیه السّلام از قاسم بن محمد بن ابی بکر، دایی پدرش و سعید بن
مسیّب، نامی به میان آمد؛ ( 1) حواري از حوار مشتق است، به معناي صاحب سرّ و رازدار.
.332 - 2) اختیار معرفۀ الرجال، (مؤسسه آل البیت) ج 1، ص 43 و 335 )
. 3) شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 145 )
ص: 299
.«1» « آنان بر این امر (ولایت اهل بیت) استوار بودند » : حضرت فرمود
سعید » : از اسحاق بن جریر روایت کرده است که گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود « مولد الصادق » ثقۀ الاسلام کلینی در باب
.«2» « بن مسیّب و قاسم بن محمد بن ابی بکر و ابو خالد کابلی از اصحاب موثق علی بن الحسین علیه السّلام بودند
درباره کرامامت امام زین العابدین علیه السّلام روایاتی از سعید بن مسیّب نقل کرده که « مناقب آل ابی طالب » ابن شهرآشوب در
محقق بحرانی «3» . میزان دوستی و محبت او نسبت به اهل بیت و سطح بالاي ارتباط او با سید الساجدین علیه السّلام را نشان میدهد
«4» . شیعه بودن او را استنباط کرده است ،« تبیان » از سخن شیخ طوسی در اوایل کتاب -« بلغۀ الفقیه » نیز- در حاشیه
او همان کسی است که قضیه بجدل جمال و بریدن انگشت امام حسین علیه السّلام پس از شهادت حضرت را روایت کرده که او
«5» . پس از این عمل شنیع با ناامیدي از رحمت پروردگار به پرده کعبه چنگ زده بود
سعید بن مسیّب بن حزن، ابو » : شیخ طوسی او را از اصحاب امام زین العابدین و یکی از پیشگامان نقل حدیث شمرده میگوید
.«6» « محمد مخزومی از امام علی بن الحسین علیه السّلام روایت کرده (نقل حدیث نموده) است؛ او از طبقه اول رجال است
او همواره با » : سید محسن امین درباره او و دوستیاش نسبت به اهل بیت علیهم السّلام، حق مطلب را ادا کرده است. وي میگوید
در ادامه از ابن ابی الحدید و دیگران .« امیر مؤمنان علیه السّلام بود و هیچگاه حتی در جنگهاي حضرت، ایشان را تنها نگذاشت
1) قرب الاسناد، ج 3، ص ) «7» . برخی گفتههاي طعنآمیز درباره او را نقل کرده و با روشی حکیمانه به ابطال آن پرداخته است
.157
. 2) کافی، ج 1، کتاب الحجه، ص 472 )
. 3) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 133 و 134 و 143 )
. 4) مامقانی، تنقیح المقال، ج 2، ص 31 ، شماره 4870 )
. 5) بحار الانوار، ج 45 ، ص 316 )
. 6) رجال شیخ طوسی، ص 90 )
.249 - 7) سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 7، ص 255 )
صفحه 196 از 345
ص: 300
نمونههایی از تفسیر سعید بن مسیّب
رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فِی نُفُوسِکُمْ إِنْ » از یحیی بن سعید و او از سعید بن مسیّب نقل میکند که سعید درباره آیه « حلیه » ابو نعیم در کتاب
مراد کسی است که گناه و سپس توبه کرده است و باز گناه و بار دیگر توبه » : گفت «1» « تَکُونُوا صالِحِینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً
این دقیقترین تفسیر آیه است؛ زیرا این آیه به چند شکل تفسیر .«2» « کرده است، ولی در هیچ مورد عمدا به گناه بازنگشته است
شده است:
1. از ابن عباس و عمرو بن شرحبیل نقل شده است که مراد تسبیح گویانند.
2. نیز از ابن عباس نقل شده که مراد مطیعان نیکوکارند.
3. قتاده گفته است: مراد مطیعان و نمازگزارانند.
.« مراد کسانیاند که بین نماز مغرب و عشاء نماز میگزارند » : 4. از ابن منکدر و نیز از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که
5. از عون عقیلی رسیده است: مراد کسانیاند که نماز ظهر میخوانند.
6. مراد روي گرداننده از گناه و روي آورنده به خداست؛ که همین معناي آخر پسندیده است، ولی در شرایط و چگونگی آن
اختلاف است.
یعنی کسی که در » : و از مجاهد چنین نقل شده است .« یعنی بازگشت کنندگان به سوي نیکی » : از سعید بن جبیر نقل شده که گفت
.« خلوت گناهان خود را به یاد میآورد و از آن استغفار میکند
معناي آن این است که بنده گناه کرده سپس توبه میکند؛ خدا هم توبه او را میپذیرد؛ باز گناه » : از عطاء بن یسار نقل شده است
کرده، دوباره توبه میکند و خدا توبه او را میپذیرد؛ براي بار سوم که گناه میکند، اگر توبه کرد، خداوند طوري توبه او را
از عبید بن عمیر روایت شده است: .« میپذیرد که اثرش نابود شدنی نیست
پروردگار » (1) .« اوّاب به معناي حفیظ است؛ یعنی کسی که میگوید: خداوندا! گناهانی را که در این مجلس مرتکب شدم بیامرز »
.25 : اسراء 17 .« شما به آن چه در دلهاي خود دارید آگاهتر است. اگر شایسته باشید قطعا او آمرزنده توبه کنندگان است
. 2) حلیۀ الاولیاء، ج 2، ص 165 . مجمع البیان، ج 6، ص 410 . طبري، جامع البیان، ج 15 ، ص 51 و 52 )
ص: 301
مراد؛ کسی است که گناه کرده، توبه پیشه میکند، باز گناه کرده، توبه مینماید، » : سعید بن مسیّب آیه را بدین شکل تفسیر کرد
همین نکته ظریف مقصود .« ولی رجوع مجدد او به گناه از روي تعمد و اراده نیست، بلکه به دلیل اشتباهی است که از او سر میزند
به کار برده شده که صیغه مبالغه است و بیانگر مبالغه در أوب (رجوع) است؛ یعنی زیاد و پی در « الأوّاب » اساسی است؛ زیرا در آیه
پی، ولی آیا رجوع بدون قید و شرط و هر گناهکاري مراد است یا مقصود رجوع کسی است که از روي سرپیچی از فرمان خدا و
سرکشی در مقابل دستورات او گناه نمیکند، بلکه گناه- به تعبیر ساده- از دستش در رفته یا هواي نفس بر او غالب شده، معصیت
إِنَّمَا التَّوْبَۀُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ » : کرده است ولی پس از اندکی متوجه اشتباه خود شده و توبه میکند؟! خداوند میفرماید
.«2» « إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ » : نیز میفرماید .«1» « بِجَهالَۀٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ
وَ یَجْزِيَ الَّذِینَ أَحْسَ نُوا بِالْحُسْنَی الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ » آمرزیده شده در آیه « لمم » معناي
نیز همین است؛ یعنی گناهانی که از روي نادانی و غفلت از فرد سر میزند نه از «3» « الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ
صفحه 197 از 345
لمم به این معناست که انسان گناهی را ناخواسته مرتکب شود و از آن » : روي تمرّد و عناد با حق. امام صادق علیه السّلام میفرماید
همچنین .« یعنی هر گناهی که بنده مؤمن به ترك آن خو گرفته است، ولی ناخواسته مرتکب آن شود » : نیز میفرماید ؛« استغفار کند
در روایت دیگر آمده است: .« لمّام این است که بنده مرتکب گناهی شود که جزو عادت و سرشت او نگردیده است » : میفرماید
توبه، نزد خداوند تنها براي کسانی است که از روي نادانی مرتکب گناه میشوند، سپس » ( لمم بدین معناست که بنده گناهی را ( 1 »
.17 : نساء 4 .« به زودي توبه میکنند
در حقیقت کسانی که [از خدا] پروا دارند، چون وسوسهاي از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و ناگاه بینا » (2)
.201 : اعراف 7 .« شوند
آنان را که نیکی کردهاند، به نیکی پاداش دهد؛ آنان که از گناهان بزرگ و زشتکاريها- جز لغزشهاي کوچک- » (3)
خودداري میورزند پروردگارت [نسبت به آنان فراخ آمرزش است. وي از آن دم که شما را از زمین پدید آورد به [حال شما داناتر
.31 -32 : نجم 53 .« است
ص: 302
لمم گناهی است که فرد مرتکب آن میشود سپس تا زمانی که خدا بخواهد » : باز در روایتی میفرماید .« بعد از دیگر مرتکب شود
.«1» « درنگ میکند و بعد دوباره ناخواسته مرتکب آن میشود
آري، گاهی نفس بر انسان غالب میشود و در نتیجه آن مرتکب گناهی میگردد که شیوه او نبوده است؛ از این رو متوجه گناه
خود شده، فورا از کرده خود پشیمان میگردد و توبه میکند. بر همین منوال اگر دوباره مرتکب گناهی شد که به آن عادت نکرده
است توبه میکند و خداوند توبه او را میپذیرد؛ زیرا او بسیار توبهپذیر و به غایت مهربان است.
و این همان ؛« و لا یعود فی شیء قصدا » : این همان نکته دقیقی است که در تفسیر ابن مسیب بدان اشاره رفته است، او میگوید
تفسیر .«2» « رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فِی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً » : معنایی است که از صدر آیه به دست میآید
همین .« الأوّاب: النّواح المتعبّد الراجع عن ذنبه » : رسیده از ناحیه امام صادق علیه السّلام هم به همین معنا نظر دارد. حضرت میفرماید
نوّاح صیغه مبالغه و بیانگر فزونی ناله و آه است و به کسی گفته میشود که بر «3» . تفسیر از مجاهد بن جبر نیز روایت شده است
کردار خود آه و فغان میکند و از روي پشیمانی بر کرده خود میگرید و در حالی که به درگاه خداوند روي آورده است استغفار
که از ادوات اعراض است نیز بر نهایت پشیمانی و عزم (جزم) بر کنار گذاشتن همیشگی گناه دلالت دارد. « عن » . میکند
تفسیري که به نماز بین مغرب و عشاء نظر داشت، اشاره به یکی از وسایلی است که هنگام دعا و نیایش به درگاه الهی باید آن را
نامگذاري شده است. کیفیت « نماز اوّابین » به همین دلیل که به .«4» « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَۀَ » . وسیله قرار داد
نمازي ( 1) این احادیث از فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج » : آن را نیز هشام بن سالم از امام صادق علیه السّلام چنین روایت میکند
2، ص 626 نقل شده است.
: اسراء 17 .« پروردگار شما به آنچه در دلهاي خود دارید آگاهتر است؛ اگر شایسته باشید قطعا او آمرزنده توبه کنندگان است » (2)
.25
. 3) مجمع البیان ج 6، ص 410 )
.35 : مائده 5 « اي کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید و به او تقرب جویید » (4)
ص: 303
همچنین در روایات به .«1» « پنجاه بار خوانده میشود و این نماز اوّابین است « سوره اخلاص » است چهار رکعتی و در هر رکعت
«2» . خواندن چهار رکعت نماز نافله بعد از مغرب، ترغیب و توصیه شده که در حضر و سفر ترك نشود
صفحه 198 از 345
حکمتهایی ناب از گفتار سعید بن مسیب
هنگامی که- به علت سرپیچی از بیعت با ولید و سلیمان فرزندان عبد الملک- جامه از تن او بیرون آوردند تا بر تن او تازیانه بزنند،
.«3» « از پستی و زبونی رهیدهام » : سعید در پاسخ گفت .« این است معناي خوار شدن » : زنی گفت
دست خداوند بر سر بندگان است؛ هر کس نفس خود را مقدم شمرد و تابع نفس خود گردید خداوند او را » : همچنین میگوید
خوار و زبون میکند و هر کس نفس خود را بیمقدار شمرد، خداوند او را سربلند میدارد؛ مردم در سایه حمایت خداوند به انجام
کارهاي خویش میپردازند؛ اگر خداوند رسوایی بندهاي را بخواهد، او را از حمایت خود بیرون میکند و در نتیجه زشتیهاي او
.«4» « براي مردم هویدا میگردد
کسی که ثروت را نخواهد تا با آن صله رحم به جا آورد و امانت خود را بپردازد و از دیگران بینیازي » : نیز از سخنان اوست
.«5» « بجوید، خیري در او نیست
چه چیزي براي زنان نیکوتر است؟ » : از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت از فاطمه علیها السّلام پرسید
حضرت این سخن را بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله عرضه .« فرمود: اینکه نه آنان مردان نامحرم را ببینند و نه مردان نامحرم آنان را
نیز از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: .« فاطمه پاره تن من است » : داشت و ایشان فرمود
نیز از سخنان سعید .«6» « هر کس تقواي الهی را پیشه خود سازد، قوي زیسته است و در دیار خویش با امنیت به سر خواهد برد »
. چشمان خویش را از یاران ( 1) مجمع البیان، ج 6، ص 410 » : است که
.117 - 2) وسائل الشیعه، ج 4، ص 86 ، باب 24 ، أعداد الفرائض و النوافل، ج 8، ص 118 )
. 3) حلیۀ الاولیاء، ج 2، ص 172 )
. 4) همان، ص 166 )
. 5) همان، ص 173 )
. 6) همان، ج 2، ص 175 )
ص: 304
ستمگر پر نسازید (وضعیت آنان چشمگیر شما نباشد)، مگر اینکه در دل از آنان بیزاري بجویید- کنایه از اینکه اگر در ظاهر
.«1» « ناخواسته با ستمگران همراه هستید، باید در نهان از آنان بیزار باشید- تا کردار نیک شما بیاثر نگردد
او تعبیر خواب میکرد و بدین کار شهره بود؛ لذا عبد الملک بن مروان کسی را نزد او فرستاد تا درباره خوابی که دیده بود از او
چهار تن از نسل او » : پرس و جو کند. خواب دیده بود که گویا چهار بار در محراب بول کرده است! سعید بن مسیّب گفت
و چنین شد؛ زیرا ولید، سلیمان، یزید و هشام که همه از فرزندان عبد الملک هستند به حکومت رسیدند. ؛« حکومت خواهند کرد
«2»
3. مجاهد بن جبر
اشاره
ابو الحجاج مخزومی اهل مکه، قاري و مفسر؛ به سال 21 متولد شد و در سال 104 در حال سجده در مکه وفات یافت. او از
صفحه 199 از 345
موثقترین شاگردان ابن عباس بوده است که بزرگان و ارباب حدیث و تفسیر بر او اعتماد کردهاند.
قرآن را سه بار بر ابن عباس عرضه داشتم؛ بر روي هر آیه مکث میکردم و میپرسیدم درباره چه » : از او روایت شده که گفت
.« کسی و چگونه نازل شده است
مجاهد را دیدم که تفسیر قرآن را از ابن عباس میپرسید و لوحههایی را نیز همراه خود داشت که بر » : میگوید «3» ابن ابی ملیکه
آن مینگاشت. ابن عباس به او میگفت:
.« داناترین تابعان در تفسیر، مجاهد است » : از این روست که گفته شده ؛« بنویس؛ تا اینکه مجاهد تفسیر تمام قرآن را از او فرا گرفت
ذهبی میگوید: .« اگر تفسیري از مجاهد به تو رسید کفایت میکند و صحت آن مورد تأیید است » : سفیان ثوري میگوید
همه امت بر پیشوایی مجاهد در تفسیر و استناد به سخنان او اتفاق نظر دارند؛ او ( 1) حلیۀ الاولیاء، ج 2، ص 170 . ابن خلکان، »
. وفیات الاعیان، ج 2، ص 378
. 2) وفیات الاعیان، ج 2، ص 378 )
3) نام وي عبد اللّه بن عبید اللّه تمیمی مدنی است. سی نفر از صحابه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را درك کرد. او ثقه و فقیه بود و )
. به سال 117 درگذشت. عبد اللّه بن زبیر او را متصدي منصب قضاوت در طائف گردانیده بود. تهذیب التهذیب، ج 5، ص 307
ص: 305
هنگامی » : اعمش میگوید .« انسانی موثق و امین، فقیهی پرهیزگار، دانشوري صاحب احادیث فراوان و خوش حافظه و با دقت بود
است- که الاغ خویش را گم کرده و اندوهگین است- ولی آنگاه که به سخن «1» که او را میبینی گویا شتربان یا خربندهاي
.«2» « میآید از دهانش درّ میبارد
جایگاه مجاهد در تفسیر
دانشمندان بارها به جایگاه بلند وي در تفسیر و وثاقت، امانت و گستردگی دانش او گواهی دادهاند و دانشوران و محدثان به تفاسیر
وي استناد کردهاند.
وي متهم به مراجعه به اهل کتاب است و این اتهام با سختگیريهاي استاد او ابن عباس در مراجعه به اهل کتاب سازگار نیست،
بنابراین رأي برتر در این زمینه این است که مراجعه او به اهل کتاب درباره اموري بوده است که از دایره نهی پیامبر صلّی اللّه علیه و
آله خارج است. شاید که با هدف تحقیق- نه تقلید- به آنان مراجعه کرده باشد.
نیز متهم شده که قرآن را به رأي خود تفسیر کرده است. او در تفسیر قرآن از دیدگاه عقل، کاملا آزاد و بازاندیش بود. فرزندش
مردي به پدرم گفت: تو همان کسی هستی که قرآن را تفسیر به رأي میکند؟ پدرم گریست و سپس گفت: » : عبد الوهاب میگوید
.«3» « یعنی من در مقام تفسیر گستاخم؛ با آنکه تفسیر را از تعدادي از صحابه پیامبر برگرفتهام
این تهمت ریشه در جو حاکم بر آن زمان دارد که از کاوش و تدبیر در مفاهیم، به ویژه آیات متشابه قرآن سر باز میزدند، ولی
دیدگاه عقل، ریشه تمام جمودگريها و تحجرها را یک سره به دور میافکند. در گذشته درباره تفسیر به رأي و ممنوعیت آن
. سخن گفتیم. ( 1) خربنده کسی را گویند که خر (الاغ) به کرایه میدهد. لغتنامه دهخدا، ج 6، ص 9651
2) ر. ك: زندگی نامه او در الطبقات ابن سعد، ج 5، ص 343 و 344 . تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 43 و 44 . ذهبی، میزان )
. 439 . مقدمه ابن تیمیه در اصول تفسیر، ص 48 . رازي، الجرح و التعدیل، ج 8، ص 319 - الإعتدال، ج 3، ص 440
.106 - 3) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 107 )
صفحه 200 از 345
ص: 306
آزاد اندیشی مجاهد در تفسیر عقلی
مجاهد انسانی آزاداندیش بود. او پس از احاطه به مفاهیم کلمات و وضع لغوي واژهها و فهم عرفی شایع در آن زمان، بر اساس
آنچه از ظاهر لفظ قرآن برایش هویدا میگردید و عقل رشید و فطرت سلیم نیز به همان رهنمون میساخت، قرآن را تفسیر میکرد.
علاوه بر این، مبانی شریعت و پایههاي استوار دین را نیز از پیش آموخته و به کلمات عالمان برجسته امت و اصحاب برگزیده و
پیشگام نیز مراجعه میکرد و به مدد تمام اینها به تفسیر قرآن میپرداخت. نکتهاي که در هر مفسر آزاداندیش، زبردست و آگاه باید
فراهم آمده باشد.
آنان حقیقتا به بوزینه تبدیل نشدند بلکه آیه جنبه ضرب المثل » : میگوید «1» « فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ » او در تفسیر آیه مبارکه
نیز چنین است.- وي میگوید:- یعنی قلبهاي آنان مسخ شده و «2» « کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً » دارد، همان طور که در آیه
این » : مرحوم طبرسی میگوید .« همچون قلب بوزینگان گردید که نه پند و اندرزي را میپذیرد و نه با نهی و بازداشتن پرهیز میکند
.«3» « تفسیر، مخالف ظاهر آیه است و بیشتر مفسران آن را پذیرفتهاند و هیچ انگیزه وادار کننده به چنین تفسیري وجود ندارد
دو خبر « کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ » آیه » : زمخشري در اینجا سخنی دقیق، ظریف و ادیبانه دارد که با تفسیر مجاهد همگون است. میگوید
.«4» « است و معناي آن این است که در وجود خود، میان بوزینگی و خسؤ یعنی خواري و مطرود بودن جمع کنید
به عبارت دیگر، آمیختهاي از بوزینگی، خواري و سرافکندگی باشید؛ از این روست که ابوالفتوح رازي از دانشمندان سده ششم
.«5» «... ذلیل و پست و در این پند و اندرزي است آنان را « أذلاء صاغرین » : مجاهد گفت: معناي آیه آن است » : هجري میگوید
پس ایشان را گفتیم: بوزینگان طرد شده » ( آنچه مجاهد- رحمه اللّه- گفته است انصافا ( 1 » : 554 ) میگوید - فخر رازي ( 606
.65 : بقره 2 .« باشید
.5 : جمعه 62 .« همچون مثل خري است که کتابهایی را بر پشت میکشد » (2)
.75 - 3) مجمع البیان، ج 1، ص 129 . جامع البیان، ج 1، ص 263 . تفسیر مجاهد، ص 76 )
. 4) تفسیر تفسیر الکشاف، ج 1، ص 147 )
. 5) تفسیر ابو الفتوح، ج 1، ص 217 )
ص: 307
دور از واقع نیست؛ زیرا انسان پس از آنکه آیات روشن و دلایل آشکار را دریافت، چنانچه بر نادانی خود پافشاري کند، مجازا
گفته میشود: الاغ یا بوزینه است. این تعبیر مجازي از تعابیر مشهور میان مردم است، برگزیدن آن به عنوان روشن شدن مقصود آیه
.«1» « البته محذوري ندارد
مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ » : آري، گواه این تأویل، این آیه مبارکه سوره مائده است
هر دو بر قرده عطف گرفته « الخنازیر » و همچنین واژه « وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ » جمله «2» ،« أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَ لُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ
شدهاند؛ این دو در هیچ جاي دیگر قرآن ذکر نشده است. بنابراین معناي آن این خواهد شد که: یکی از سختترین عقوبتها آن
است که انسان از قله رفیع کرامت و اوج شرف، به حضیض ذلت و خواري سقوط کند و همطراز بوزینگان و خوکان قرار گیرد؛
وکیع «3» « وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ، إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ » پست و نکوهیده گردد و با بدترین شکل ذلت، تسلیم طاغوتها گردد! در تفسیر آیه
.« یعنی منتظر دریافت ثواب از طرف پروردگار خویشند » : از طریق سفیان، از منصور و او از مجاهد روایت کرده است که گفت
صفحه 201 از 345
به مجاهد گفتم: برخی میگویند: خداوند دیده میشود و آنان پروردگار خویش را میبینند! گفت: هیچ مخلوقی » : منصور میگوید
.«4» « او همه را میبیند و هیچ کس او را نتواند دید » : و در حدیث دیگري است .« او را نخواهد دید
میدانید که قول به محال بودن رؤیت خداوند با چشم ظاهر در قیامت مخالف اعتقاد سلفیان ظاهرگراست؛ از این روست که او را به
انحراف از مسیر سلف و تفسیر به رأي و معتقد بودن به اعتزال متهم کردهاند؛ همانطور که شاگردان او را نیز- چنان که در شرح
. حال ابن ابی نجیح، راوي تفسیر وي خواهد آمد- به همین تهمت راندهاند. ( 1) التفسیر الکبیر، ج 3، ص 111
آنان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینهگان و خوکان پدید آورده و آنان که طاغوت را پرستش » (2)
.60 : مائده 5 .« کردهاند. اینانند که از نظر منزلت، بدتر، و از راه راست گمراهترند
.22 -23 : قیامت 75 « در آن روز صورتهایی شاداب و مسرورند و به پروردگار خویش مینگرند » (3)
. 4) جامع البیان، ج 29 ، ص 120 )
ص: 308
از این دو قول اولی به صواب، گفتاري بود که از حسن و عکرمه آوردیم که میگفتند: » : لذا طبري در ادامه تفسیر آیه میگوید
.« آنان به پروردگار خود مینگرند
« این تفسیر مجاهد از دستاویزهاي قوي معتزله براي تأیید اعتقادشان درباره مسأله رؤیت خداوند به شمار میآید » : ذهبی میگوید
.«1»
شگفتا! هر گاه آراء و نظریات درست و در راستاي فطرت و عقل رشید مطرح شده است- در گذشته و حال- جملگی به فرقه معتزله
نسبت داده میشود یا به عنوان پایه و اساس دیدگاههاي آنان در عقاید اسلامی قلمداد میگردد؛ به گونهاي که گویا عقل و فطرت-
به چیزهایی » : به نظر ظاهرگرایان- در قبضه معتزله و در انحصار آراء و نظریات آنان است؟! زمخشري در تفسیر آیه میگوید
مینگرند که به شمار نیاید؛ زیرا مؤمنان همه نظارهگران آن روزند، چه اینکه امان یافتهاند و خوف به دل راه نمیدهند و اندوهی
ندارند. بنابراین اختصاص دادن نگاه آنان تنها به خدا، اگر خداوند منظور الیه باشد، امري محال و نشدنی است؛ لذا باید آیه را بر
معنایی حمل کرد که اختصاص به خداوند را برتابد، صحیح آن است که آیه را همانند این سخن مردم بدانیم که میگویند: من
چشمم به فلانی است که ببینم با من چه میکند؛ که به معناي توقع و چشم داشت است. از همین قبیل است:
و إذا نظرت إلیک من ملک و البحر دونک زدتنی نعما
یعنی اگر من به تو که پادشاهی بنگرم- به عبارت دیگر، چشم امیدم به تو باشد- در حالی که دریا از تو کمتر است- یعنی
.« گستردگی بخشش تو بیش از دریا است- نعمتهاي خود را بر من افزون میکنی
روستایی نزدیک مکه- دیدم که هنگام ظهر، آنگاه که مردم درها را میبندند و -« سرو » دخترکی را از مردم » : زمخشري میگوید
یعنی چشمان ،«! عیینتی نویظرة إلی اللّه و إلیکم » : براي استراحت به بستر خویش میروند، در کوچهها گدایی میکرد و میگفت
کوچک من به خدا و شما دوخته است- که همان معناي چشم داشت را میرساند- بنابراین معناي آیه چنین است: آنان جز از
درگاه خداوند توقع نعمت و مرحمت ندارند؛ هم چنان که در دنیا از کسی جز او هراس نداشتند و به کسی غیر او ( 1) التفسیر و
. المفسرون، ج 1، ص 106
ص: 309
.«1» « رو نمیآوردند
اینکه خداوند دیده نشود، بر اساس مذهب معتزله است که دیده » : بر این گفتار خرده گرفته، میگوید « کشاف » ابن منیر در حاشیه
.«!! شدن خداوند را روا نمیدانند، ولی در مذهب اهل سنت رؤیت خداوند روا شمرده شده است
صفحه 202 از 345
جماعت اهل سنت براي اثبات اینکه مؤمنان در روز قیامت خدا را میبینند، به این آیه تمسک کردهاند. اما » : فخر رازي میگوید
معتزله اولا: دلالت آیه را بر مطلب یاد شده منکرند و ثانیا: تأویل آیه را به معنایی دیگر ممکن میدانند. رؤیت خداوند تعالی از
.«2» « دیدگاه عقل و نقل قطعی، ناشدنی است و در این جهان یا آخرت تفاوت نمیکند بلکه یکسان است
مفسران امامیه بر امتناع رؤیت خداوند مطلقا- چه در این جهان و چه در آخرت- اتفاق نظر دارند و آیه هم دلالت روشنی بر این
به معناي توقع و انتظار نیز رواج دارد. « نظر » مطلب (دیده شدن خداوند) ندارد، خصوصا اینکه به کار بردن واژه
در آیه به معناي چشم « نظر » معناي آیه این است که منتظرند تا نعمت و ثواب پروردگارشان به آنان برسد؛ و » : شیخ طوسی میگوید
نیز به همین معناست؛ یعنی منتظرند. نیز «3» « وَ إِنِّی مُرْسِلَۀٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّۀٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ » داشت است، همانطور که در آیه
شاعر میگوید:
وجوه یوم بدر ناظرات إلی الرحمان یأتی بالفلاح
(در روز بدر چهرههاي رزمندگان منتظرند تا خداوند رحمت رستگاري را بر ایشان به ارمغان آورد).
یعنی آنان را از رحمت خود برخوردار نمیسازد.- شیخ طوسی در ادامه .«4» « وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَۀِ » همچنین است آیه
اصلا به معناي رؤیت نیست؛ به این دلیل که میگویند: نظرت إلی الهلال فلم أره؛ به سوي ماه نگریستم ولی آن را « نظر » -: میگوید
. ندیدم؛ که اگر نظر به معناي رؤیت باشد تناقض پیش میآید. دلیل دیگر ( 1) تفسیر الکشاف، ج 4، ص 662
. 2) التفسیر الکبیر، ج 30 ، ص 226 )
.35 : نمل 27 .« و [اینک من ارمغانی به سویشان میفرستم و مینگرم که فرستادگان [من با چه چیز باز میگردند » (3)
.77 : 4) آل عمران 3 )
ص: 310
اینکه رؤیت را غایت و هدف نهایی نظر میدانند؛ مثلا میگویند: همواره به سوي او مینگریستم تا اینکه او را دیدم.- وي اضافه
میکند:- نظر، در اصل به معناي برگرداندن حدقه چشم به سوي چیزي براي دیدن آن است؛ لذا نظر، در معناي مطلق چشم داشت و
توقع و انتظار به کار برده میشود ... کسی نگوید که این تفسیر با تفسیر مورد اتفاق مفسران سلف از آیه، مخالف است. ما این ادعا
سعید بن جبیر و ضحاك جملگی گفتهاند: مراد از آیه، چشم داشت پاداش است. «1» ، را نمیپذیریم؛ زیرا مجاهد، ابو صالح، حسن
مرحوم طوسی پس از نقل این مطالب گفتار خود را شروع و مطلب .« شبیه این گفتار از امیر مؤمنان علیه السّلام هم روایت شده است
جزاه اللّه عن الاسلام خیرا. «2» . را با تعمق و استدلال بررسی کرده است
تفسیر مجاهد به روایت ابن ابی نجیح
در میان تفاسیر، تفسیري به هم ناپیوسته و به ترتیب سورهها- از سوره بقره تا پایان قرآن- وجود دارد که به مجاهد نسبت داده شده
است. این تفسیر را ابو یسار عبد اللّه بن ابی نجیح یسار ثقفی کوفی (متوفاي 131 ) از او روایت کرده است. در این تفسیر، عبد
الرحمان بن حسن بن احمد همدانی از ابراهیم بن حسین همدانی از آدم بن أیاس از ورقاء بن عمر یشکري از ابن ابی نجیح روایت
میکند. این تفسیر را صاحب نظران و ارباب حدیث صحیح شمرده و بر آن اعتماد کردهاند.
.« سفیان تفسیر ابن ابی نجیح را صحیح میدانست » : میگوید «3» وکیع بن جراح
ابن ابی نجیح ثقه است و پدرش از بندگان برگزیده ( 1) آوردن حسن در کنار این بزرگان ظاهرا بر » : احمد بن حنبل میگوید
یعنی به آفریدگارشان مینگرند. » : خلاف آن چیزي است که ما از طبري نقل کردیم؛ زیرا طبري از حسن نقل کرده است که گفت
صفحه 203 از 345
. جامع البیان، ج 29 ، ص 119 و 120 .« حق دارند که شادمان باشند چه اینکه به آفریدگار خویش چشم دوختهاند
آورده است. ر. ك: تفسیر التبیان، ج 1، ص 227 تا « تبیان » 2) این بحث را مرحوم شیخ طوسی در دو جا از تفسیر ارزشمند خود )
. 229 و ج 10 ، ص 197 تا 199
نزد حماد » : 27 و از اصحاب سفیان ثوري است. قعنبی میگوید - 3) او از حافظان بزرگ و از صاحب نظران برجسته سالهاي 96 )
بن زید بودم که وکیع وارد شد. همه گفتند: این راوي سفیان است. حماد گفت: اگر از من بپرسند میگویم: او برتر از سفیان
. تهذیب التهذیب، ج 11 ، ص 125 .« وکیع استادي خوش سخن است » : احمد بن حنبل میگوید .« است
ص: 311
بخاري نیز در تفاسیري که از مجاهد نقل کرده است او را .«2» « او از پیشوایان مورد اعتماد است » : ذهبی میگوید .«1» « خداوند بود
ابن تیمیه میگوید: «3» . معتمد دانسته است
تفسیر ابن ابی نجیح از مجاهد، از جمله صحیحترین تفاسیر است، بلکه تفسیري صحیحتر و برتر از تفسیر ابن ابی نجیح در دسترس »
.«4» « اهل تفسیر نیست
در پاکستان در سال 1367 به چاپ رسیده است. این تفسیر بسیار کمتر از آن است که « مجمع البحوث الاسلامیۀ » این تفسیر به همت
از مجاهد- البته نه از طریق ابن ابی نجیح- در تفسیر طبري نقل شده است.
طبري حدود 700 بار در مناسبتهاي مختلف در تفسیر خود از این تفسیر نقل کرده است. قسمتهایی از این » : شوّاخ میگوید
.«5» « تفسیر از طریق تفاسیر دیگر همچون تفسیر ابن جریج و ثوري و دیگران به تفسیر طبري راه یافته است
4. طاووس بن کیسان
ابو عبد الرحمان طاووس بن کیسان خولانی همدانی یمانی از ایرانیان و یکی از چهرههاي بارز تابعان بوده است. او فقیهی جلیل
القدر و خوش حافظه بود.
به عبیداللّه بن ابی یزید گفتم: همراه چه کسانی بر ابن عباس وارد میشدي؟ گفت: با عطاء و اصحابش. گفتم: » : ابن عیینه میگوید
هیچگاه فردي » : عمرو بن دینار میگوید .«! با طاووس چطور؟ گفت: هرگز؛ او همراه با خواص بر او (ابن عباس) وارد میشد
.«6» « همچون طاووس ندیدهام
همچنین تعداد زیادي از دانشمندان از او به نیکی یاد کردهاند. از ابن جریج از طریق عطاء به نقل از ابن عباس روایت شده است که
او از عبّاد یمن و از بزرگان تابعان است. وي چهل بار حج گزارد » : ابن حبان میگوید .«! به گمانم طاووس از بهشتیان باشد » : گفت
. سه تن، از امراي ( 1) تهذیب التهذیب، ج 6، ص 54 و 55 » : ابن عیینه میگوید .« و مستجاب الدعوه بود
. 2) میزان الاعتدال، ج 2، ص 515 ، شماره 4651 )
. 3) ر. ك: فتح الباري بشرح البخاري، کتاب التفسیر، ج 8، ص 122 و 125 )
. 4) تفسیر سوره اخلاص ابن تیمیه، ص 94 . نیز ر. ك: مقدمه کتاب، نوشته عبد الرحمان طاهر نماینده مجمع، ص 60 )
. 5) معجم مصنفات القرآن الکریم، ج 2، ص 160 ، شماره 994 )
. 6) وفیات الاعیان، ج 2، ص 509 ، شماره 306 . حلیۀ الأولیاء، ج 4، ص 9 )
ص: 312
او » : ابو نعیم میگوید «1» . ابن معین او را با سعید بن جبیر برابر میدانست .« زمان خود بیزاري میجستند: ابوذر، طاووس و ثوري
وي پنجاه نفر از صحابه و دانشمندان و .« الایمان یمان؛ ایمان در یمن است » : جزو طبقه اول یمنیان است که پیامبر درباره ایشان فرمود
صفحه 204 از 345
شخصیتهاي زمان خویش را ملاقات کرده است؛ بیشتر روایات او از ابن عباس است؛ و پیشگامان برگزیده تابعان از او روایت
.«2» « کردهاند
«3» . ابن شهرآشوب او را از اصحاب امام زینالعابدین علیه السّلام شمرده و فقیهی والا معرفی کرده است
او نسبت به امام علیه السّلام مواضع شایستهاي دارد؛ از جمله آنکه وقتی امام در مسجد الحرام به سجده افتاده بود، به حضرت
نزدیک شده و سر ایشان را بلند کرده بر زانوي خود نهاد و آن قدر گریست که اشکهایش بر گونه امام فرو ریخت. در این هنگام
امام سر برداشته، نشست و فرمود: چه کسی مرا از یاد پروردگارم باز داشت.
همچنین برخورد دیگري با امام علیه السّلام در حجر «4» !؟ گفت: من، طاووس. اي پسر رسول خدا! این بیتابی براي چیست
که بر مقام ویژه او نزد امام و قرب و منزلت وي نسبت به ایشان دلالت میکند. به طور کلی یمنیها و به ویژه «5» ، اسماعیل دارد
قبیله همدان به دوستی اهل بیت مشهورند.
روز وفات وي در سال 106 ، روز نمایانی بود. عبد اللّه بن حسن مثنّی که گوشه تابوت او را بر دوش نهاده بود، از فزونی جمعیت
«6» . کلاه از سرش افتاد و عباي او پاره شد
او علیه طاغوتهاي زمان خویش نیز موضعگیريهاي سرنوشت سازي داشت که بیانگر صلابت و استواري او در راه خداست. ابن
خلکان میگوید:
.8 - هشام بن عبد الملک براي انجام حج به مکه آمد. چون وارد حرم شد گفت: مردي ( 1) تهذیب التهذیب، ج 5، ص 10 »
.3 - 2) حلیۀ الاولیاء، ج 4، ص 23 )
. 3) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 177 . همچنین رجال شیخ طوسی و معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 155 ، شماره 5984 )
. 4) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 151 . بحار الأنوار، ج 46 ، ص 82 )
. 5) ارشاد مفید، ج 2، ص 143 . بحار الانوار، ج 46 ، ص 76 )
. 6) وفیات الأعیان، ج 2، ص 509 ، شماره 306 )
ص: 313
از صحابه را نزد من آورید. گفتند: جملگی مردهاند. گفت: پس از تابعان کسی را بیاورید. طاووس یمانی را آوردند. همین که بر
او وارد شد، کفشهاي خود را در کنار بساط او بیرون آورد و به او به عنوان امیر المؤمنین، سلام نداد و او را با کنیه یاد نکرد و
بدون اجازه او در کنارش نشسته گفت: حالت چطور است هشام؟! هشام از این کرده طاووس به غایت خشمگین شد و آهنگ
کشتن او کرد. بدو گفتند: تو در حرم هستی، این کار ممکن نیست! گفت اي طاووس! چه چیزي تو را بر چنین کرداري واداشت؟
گفت: چه کاري؟ خشم و عصبانیت هشام افزون شد و گفت: تو کفشهایت را کنار بساط من درآوردي و به من سلام مرسوم
ندادي و مرا با کنیه یاد نکردي؛ بدون اجازه من در کنارم نشستی و گفتی: اي هشام، چطوري؟ گفت: اینکه کفشهایم را کنار
بساط تو بیرون آوردم- به این دلیل بود که- من روزانه پنج بار کفشهایم را در مقابل پروردگار در میآورم و او نه مرا عتاب
میکند و نه بر من خشم میگیرد. و اما اینکه گفتی چرا بر من با عنوان امیر المؤمنین سلام نکردي، از آن روست که همه مؤمنان به
امیري تو راضی نیستند و من ترسیدم با گفتن چنین سلامی دروغ گفته باشم. و اما اینکه گفتی چرا مرا با کنیه خطاب نکردي، از آن
جهت بود که خداوند عز و جل پیامبران خود را با نام صدا میکند و میفرماید: یا داوود، یا یحیی، یا عیسی؛ و دشمنان خود را با
و اما اینکه گفتی: کنار من نشستی، براي آن بود که از امیر مؤمنان علی بن .«1» « تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ » : کنیه مخاطب ساخته میفرماید
هر گاه خواستی به فردي از جهنمیان بنگري، به کسی بنگر که خود نشسته و عدهاي در » : ابی طالب علیه السّلام شنیدم که فرمود
در دوزخ مارهایی » : آنگاه هشام گفت: مرا پندي ده! گفت: از امیر مؤمنان علیه السّلام شنیدم که میفرمود .«! اطراف او ایستادهاند
صفحه 205 از 345
آنگاه .« است همچون ستونهاي تناور و عقربهایی به سان قاطر. هر امیري را که در حق زیر دستانش عدالت نورزد، میگزند
.«2» «! برخاست و رفت
را درباره علی بن ابی طالب تکرار مینماید در حالی که از سلام کردن به هشام با این « امیر المؤمنین » توجه کنید که چگونه واژه
.1 : عنوان خودداري میکند؛ با این دلیل که در میان مؤمنان (امثال خودش را در نظر دارد) کسانی هستند که به امیري ( 1) مسد 111
. 2) وفیات الاعیان، ج 2، ص 510 )
ص: 314
او رضایت نمیدهند! اینچنین موضعگیري جز از پرورش یافتگان بر ولایت اهل بیت پیامبر علیهم السّلام از کسی دیگر نمیتواند
باشد.
ابن خلکان درباره فرزند او عبد اللّه هم ماجرایی را نقل میکند که نشان میدهد او نیز همانند پدرش در راه دین استوار بوده است؛
نقل کردهاند که ابو جعفر منصور، عبد اللّه بن طاووس و مالک بن انس را به حضور طلبید. چون بر او وارد شدند » : میگوید
لحظهاي سرش را پایین انداخت، سپس رو به ابن طاووس کرد و گفت: از پدرت برایم سخن بگو! گفت: پدرم به من گفت:
معذّبترین مردم در روز قیامت کسی است که خداوند او را در سلطنتش شریک ساخته باشد، ولی او در حکومت خود بر ایشان
ستم روا دارد. منصور چند لحظه سکوت کرد. مالک میگوید: من از ترس اینکه مبادا خون او به لباسهایم برسد، دامن لباسم را
جمع کردم. آنگاه منصور به او گفت: آن قلمدان را بده، و این جمله را سه بار تکرار کرد، ولی عبد اللّه قلمدان را به دست او نداد.
منصور به او گفت: چرا قلمدان را نمیدهی؟ گفت: میترسم با آن معصیتی را بنویسی و من در آن شریک شوم! چون این گفته را
شنید گفت: از جلوي چشمم دور شوید! عبد اللّه بن طاووس میگوید: این همان بود که میخواستم. مالک میگوید: از آن روز به
.«1» « بعد همواره ابن طاووس را به فضیلت میشناسم
سازگار نیست؛ چون اولا ابو جعفر بعد از مرگ سفاح در سال «2» ، ولی این ماجرا با تاریخ وفات او- سال 132 - بنابر نقل ابن حجر
متصدي خلافت شد و ابن خلکان آن حکایت را از منصور با عنوان امیر المؤمنین! نقل کرده است! و ثانیا این موضعگیري «3» 136
ابن طاووس با این موضوع که گفتهاند نگهبان مهر سلیمان بن عبد الملک بوده و براي اهل بیت دشواريهاي فراوانی آفریده است
شاید این عبد اللّه، نام فرزند عطاء باشد که از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهم السّلام بوده و همچون «4» . نیز سازگاري ندارد
. پدرش عطاء بن أبی رباح از خالصترین شیعیان آن ( 1) همان، ج 2، ص 511
. 2) تهذیب التهذیب، ج 5، ص 267 )
. 3) قمی، تتمۀ المنتهی، ص 167 )
. 4) شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج 9، ص 262 . ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 5، ص 268 )
ص: 315
«1» . دو بزرگوار بوده است
فرزندان عطاء بن أبی رباح، شاگرد ابن عباس، عبارتند از: » : کشی میگوید
در ادامه حدیثی را .« عبد الملک، عبد اللّه و عریف که همگی بزرگوار و از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السّلام بودهاند
چنان که در «2» ؛ نقل میکند که دلالت بر رابطه خصوصی عبد اللّه با امام صادق علیه السّلام و نزدیکی بیش از حد او به امام دارد
آینده روشن خواهد شد.
طاووس موضعگیريها و نظریاتی مخصوص به خود دارد که خالی از نکته سنجی و ظرافت نیست؛ از جمله اینکه خوش نداشت که
بگوید: حجّۀ الوداع. میگفت:
صفحه 206 از 345
«3» . حجّۀ الاسلام! این موضوع را ابن سعید از ابراهیم بن میسره و او از طاووس در کتاب خود آورده است
فرزندش میگفت: دانشمندان خرفت نمیگردند- و مقصودش پدرش بود-.
ابو عبد اللّه شامی بر ایمان نقل کرد که: نزد طاووس رفتم؛ فرزندش در حالی که » : ابو نعیم از وکیع آورده است که میگوید
پیرمردي سال خورده بود بیرون آمد. گفتم: تو طاووس هستی؟ گفت: من فرزندش هستم! گفتم: اگر تو پسرش هستی بنابراین شیخ
.«4» « خرفت شده- و مقصودش پدر او طاووس بود- گفت: دانشمند خرفت نمیگردد
ابو نعیم از ابن عیینه و او از عمرو بن دینار و او از طاووس و او از بریده و او از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل کرده است که فرمود:
.« هر کس من مولاي اویم علی مولاي اوست »
الْأَخِلَّاءُ » در ذیل آیه .«5» « این حدیث از طریق طاووس، یگانه است و ما هم آن را تنها با همین سند نقل کردیم » : ابو نعیم میگوید
جریانی شگفت نقل کرده که میان رسول خدا و علی گذشته است. تنها کسی که این «6» « یَوْمَئِذٍ بَعْضُ هُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ
حدیث را از او نقل کرده وهب بن منبّه است که ابو نعیم او را با الفاظ حکیم و حلیم ( 1) ر. ك: ارشاد مفید، ج 2، ص 160 . صفّار،
، بصائر الدرجات، ص 252 و 253 و ص 257 و 258 . کافی، ج 8، ص 276 ، شماره 417 . ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4
. ص 188 و 204
. 2) رجال کشی، چاپ نجف، ص 188 )
. 3) الطبقات، ج 2، ص 135 ، سطر 18 )
. 4) حلیۀ الاولیاء، ج 4، ص 11 )
. 5) حلیۀ الاولیاء، ج 4، ص 23 )
.67 : زخرف 42 .« در آن روز یاران- جز پرهیزکاران- بعضیشان دشمن بعضی دیگرند » (6)
ص: 316
«1» . توصیف کرده است
در جمعی که طاووس در آن حضور داشت، پسر سلیمان بن عبد الملک آمد و در کنار طاووس نشست، ولی طاووس به او توجهی
نکرد. به او گفتند: فرزند امیرالمؤمنین کنار تو نشست و تو به او بیاعتنایی کردي!؟ گفت: خواستم به او بیاموزم که خداوند
علاوه بر اینها او در برابر خود سلیمان .«2» « بندگانی هم دارد که براي آنچه در دست او- یعنی پسر خلیفه- است ارزشی قائل نیستند
«3» . بن عبد الملک نیز موضعی خردمندانه دارد که نشان دهنده استواري او در راه دین و صداقت او در برابر خداست
را چنین تفسیر کرده است که منظور در کار زنان است؛ انسان در هیچ چیز درماندهتر از کار «4» « وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً » آیه مبارکه
.«7» «! یعنی دور از دلهاي ایشان » : میگوید «6» « أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ » در تفسیر آیه «5» ! زنان نیست
کسی که سرپرستی یتیمان را به عهده نگرفته یا در میان مردم درباره اموال ایشان قضاوت نکرده یا بر آنان حکومت » : او میگفت
یعنی خود را دچار آزمایش نکرده است. ؛«8» « نکرده است با سختیها و دشواريها دست و پنجه نرم نکرده است
5. عکرمه
اشاره
ابو عبد اللّه عکرمۀ بن عبد اللّه از بربرهاي مراکش (شمال آفریقا) است. او غلام حصین بن حر عنبري بود که او را به ابن عباس-
صفحه 207 از 345
هنگامی که از طرف امیر مؤمنان علیه السّلام و الی بصره بود- بخشید. ابن عباس براي آموختن قرآن و سنت به او بسیار تلاش کرد و
. 1) حلیۀ الاولیاء، ج 4، ص 22 و 23 ) «9» . نامی عربی بر او نهاد
. 2) همان، ص 16 )
. 3) همان، ص 15 )
.28 : نساء 4 .« و انسان ناتوان آفریده شده است » (4)
. 5) حلیۀ الاولیاء، ج 4، ص 12 )
.42 : فصلت 41 .« و آنان را از جایی دور ندا میدهند » (6)
. 7) حلیۀ الاولیاء، ج 4، ص 11 )
. 8) همان، ص 13 )
ابن عباس براي غلامان خود- عکرمه و » : 9) وفیات الاعیان، ج 3، ص 265 ، شماره 421 . در طبقات آمده است )
ص: 317
او را نیکو تربیت کرد و نیکو آموزش داد؛ در نتیجه فقیهی .«1» « او را میبست و به او قرآن و سنت میآموخت » : ابن سعد میگوید
عکرمه یکی از فقهاي مکه و از تابعان ساکن » : بزرگ و داناترین فرد در زمینه تفسیر و معانی قرآن گردید. ابن خلکان میگوید
آنجا شد و از شهري به شهر دیگر مسافرت میکرد- او همچنین میگوید:- ابن عباس به عکرمه گفت: به راه بیفت و براي مردم فتوا
چهل » : ذهبی از عکرمه نقل میکند که گفت .«! بده. به سعید بن جبیر گفتند: آیا کسی را داناتر از خود سراغ داري؟ گفت: عکرمه
.«2» « سال دانش آموختم و من بر آستانه خانه براي مردم فتوا میدادم و ابن عباس داخل خانه بود
از عمرو بن دینار نیز نقل .« عکرمه از جمله داناترین مردم نسبت به تفسیر بود » : ابن سعد از سلّام بن مسکین نقل کرده است که گفت
جابر بن زید مسائلی را به من سپرد تا از عکرمه بپرسم و میگفت: این عکرمه غلام ابن عباس، دریاي دانش است، » : شده که گفت
ابن عباس از هیچ فرصتی .« این عکرمه غلام ابن عباس؛ داناترین مردم است » : ابو نعیم از او نقل کرده است که گفت .« از او بپرسید
در حالی که از منی به عرفات میرفتیم، ابن عباس به من میگفت: این یک روز » : براي آموزش او فروگذار نکرد. عکرمه میگوید
از روزهاي توست (یعنی فرصتی است که باید غنیمت شمري)؛ لذا او را از رفتن بازمیداشتم و از او پرسش میکردم و ابن عباس
.«3» « پاسخ میداد
عکرمه و کثیّر عزّه- که شاعر بود- در یک روز به سال 105 وفات یافتند، و دیدم که » : ابن سعد از خالد بن قاسم بیاضی نقل میکند
بر جنازه آن دو- با هم- در یک جا بعد از ظهر در مصلی نماز گزارده شد. مردم گفتند: امروز فقیهترین مردمان و سمیع و کریب-
.« نامهاي عربی انتخاب میکرد، و به آنان دستور میداد که ازدواج کنند و عزوبت را رها سازند
. الطبقات، ج 5، ص 212
نیز ر. ك: ج 2، ق 2، ص 133 . حلیۀ الأولیاء، ج 3، ص 326 ، شماره .« براي این کار پاهاي او را میبست » : 1) همان. او میگوید )
245 . در میزان الإعتدال، ج 3، ص 95 ، شماره 5716 نیز آمده است که عکرمه میگوید:
.« ابن عباس براي آموختن قرآن و فقه بر پاهایم فلک مینهاد »
. 2) میزان الإعتدال، ج 3، ص 95 ، شماره 5716 )
. 3) الطبقات، ج 5، ص 212 )
ص: 318
.«1» « شاعرترین ایشان درگذشتند
صفحه 208 از 345
از شعبی شنیدم که میگفت: کسی داناتر از عکرمه نسبت به کتاب خداي » : ابو نعیم از اسماعیل بن ابی خالد چنین نقل کرده است
از قتاده شنیدم که میگفت: داناترین مردم نسبت به تفسیر، » : از سلّام بن مسکین نیز چنین نقل کرده است .« تعالی باقی نمانده است
ابن عباس به من گفت: به میان مردم برو و براي ایشان فتوا بده. » : همچنین از یزید نحوي از عکرمه نقل کرده است که .« عکرمه است
هر کس از تو چیزي پرسید که به وي مرتبط بود، فتوا بده و چنانچه از تو چیزي پرسیدند که مرتبط با آنان نبود، درباره آن فتوا مده؛
هر گاه » : نیز از عمرو بن دینار نقل کرده است که .« چون تو با این کار (فتوا دادن) دو سوم بار مردم را از دوش من برمیداري
عکرمه را میدیدم که از جنگها گزارش میداد، به گونهاي سخن میگفت که گویا بر دو طرف نبرد اشراف دارد و میبیند که
تفسیر را از چهار نفر » : سفیان ثوري در کوفه میگفت .« هم اکنون چه کار میکنند و چگونه با یکدیگر به نبرد برخاستهاند
«2» . در روایت دیگري به جاي عطاء، ضحاك آمده است .« فراگیرید؛ سعید بن جبیر، مجاهد، عطاء و عکرمه
ابن عباس به من گفت: » : ابن حجر از یزید نحوي از عکرمه آورده است که گفت
راه بیفت و در میان مردم فتوا بده؛ من به تو کمک میکنم. همچنین میگوید: به ابن عباس گفتم: اگر مردم دو برابر این هم بودند،
پاسخ مسائل آنان را میدادم. گفت:
برو فتوا بده، هر کس نزد تو آمد و سؤالی که مورد ابتلاي او بود پرسید، فتوا بده و هر کس از چیزي پرسید که مورد ابتلایش نبود
.« فتوا مده؛ زیرا تو (با این کار) دو سوم بار مردم را از دوش من برخواهی داشت
با شهر بن حوشب در گرگان بودیم که عکرمه بر آن دیار وارد شد. به شهر بن حوشب گفتم: به نزد او » : ابن جوّاس میگوید
او .«3» « نرویم؟ گفت: بروید؛ زیرا امتی نیست مگر اینکه آنان را حبري است و غلام ابن عباس حبر (دانشمند بزرگ) این امت است
. این لقب عالی و بلند را از آموزگار خود ابن عباس به ارث برده است. ( 1) همان، ص 216
.326 - 2) حلیۀ الاولیاء، ج 3، ص 329 )
. 3) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 265 . میزان الإعتدال، ج 3، ص 93 ، شماره 5716 )
ص: 319
« عکرمه داناترین شاگرد ابن عباس درباره تفسیر است. او در شهرها میگشت و دانش خویش را عرضه میداشت » : مروزي میگوید
ابن عیینه .« داناترین تابعان، عطاء، سعید بن جبیر و عکرمه هستند ... و داناترین ایشان درباره تفسیر عکرمه است » : قتاده میگوید .«1»
از ایوب شنیدم که میگفت: اگر به تو بگویم از زمانی که عکرمه در بصره بر ما وارد شد تا موقعی که از آنجا رفت، » : میگوید
.«2» « حسن بصري تفسیر بسیاري از آیات را رها کرده بود، راست گفتهام
ابو » : ابن منده میگوید .« عکرمه از دانشمندان بود و در میان هم بستگان ابن عباس داناتر از او وجود نداشت » : ابن مدینی میگوید
عکرمه از متقنترین مردم در روایت » : ابن خیثمه میگوید .« حاتم گفت: اصحاب ابن عباس همه ریزهخوار سفره دانش عکرمهاند
.«3» « خود است
این همه گواهی فراوان و سرشار درباره این مرد که او را در اوج قله فضیلت و دانش و اعتماد در نزد اهل فن نشانده است، تمامی
اوهام و دروغهایی را که درباره او گفتهاند باطل میسازد؛ زیرا این سخنان با شخصیت او که پرورش یافته مکتب ابن عباس و مورد
عنایت ویژه او بوده است، سازگاري ندارد.
هیچ کس عکرمه را از پیشرفت در علم فقه و آموختن قرآن و تأویل آن، و فراگیري و پخش آثار بسیار » : ابو جعفر طبري میگوید
آن بازنمیداشت. او مولاي خودش ابن عباس را نیک میشناخت (و به واسطه همین شناخت، به خوبی از او فرا میگرفت).
توصیفهایی که چهرههاي بارز اصحاب ابن عباس در زمان حیات عکرمه از او نمودهاند، چنان که او را به پیشرفت در علم
ستودهاند و مردم را به فراگیري از او رهنمون کردهاند، به گونهاي است که با گواهی برخی از آنان عدالت فرد ثابت میشود؛ و
صفحه 209 از 345
کسی که عدالتش محرز شد، دیگر جرح و نکوهش درباره او پذیرفته نیست و عدالت چنین فردي با ظن و گمان و برخی گفتارها
و امثال آن، که توجیهات خاص ( 1) همان. این حدیث را ابن حجر « لا تکذب علیّ » : از قبیل اینکه کسی به آزاد شده خویش بگوید
.« عکرمه داناترین مردم از میان غلامان و اطرافیان ابن عباس بود » : در مقدمه شرح بخاري، ص 428 به این صورت نقل کرده است
. 2) همان، ص 266 )
. 3) مقدمه شرح بخاري از ابن حجر، ص 428 )
ص: 320
خود را دارد، مخدوش نمیشود؛ چه اینکه توجیه و معناي صحیح این گونه الفاظ آن نیست که کوته نظران و بیخبران از توجیهات
.«1» « کلام عرب، گفتهاند
از جمله تابعان، تفسیر کننده آیات محکم و روشنگر آیات مبهم ابو عبد اللّه عکرمه است که در شهرها میگشت » : ابو نعیم میگوید
.«2» « و از علم خود بهره فراوان میداد
آري، آنان که بر او خرده گرفتهاند، کوته نظري کرده و دلیل توجیه این گونه کلمات را ندانستهاند. چه اینکه پیراستگی این مرد از
آنچه بر او خرده گرفتهاند روشن است.
همه تهمتهایی که به او نسبت دادهاند در دو جهت خلاصه میشود:
1. دروغگویی، 2. تمایل به دیدگاه خوارج.
بر من دروغ نسبت مده چنان که عکرمه بر » : تهمت اول به خاطر روایتی است که از پسر عمر نقل شده که به غلام خود نافع گفت
.« ابن عباس دروغ روا میداشت
اتهام دوم توهمی است که در پی سفر او- هنگامی که به شهرهاي مختلف سفر میکرد- به شمال آفریقا به وجود آمده است، که
خوارج در آن دیار فراوان بودند و از ابن عباس احادیثی چند در دست دارند.
پر واضح است که امثال این گونه دستاویزها و بهانه جوییها تنها ریشه در حسادتی دارد که دشمنان او به علت جایگاه بلند او در
این حدیث، گذشته » : فقه و آشنایی به معانی قرآن کریم، از او به دل داشتند. ابن حجر- درباره روایت رسیده از ابن عمر- میگوید
از اختلاف در متن و تباین نقلهاي مختلف، از نظر سند ضعیف است ... این روایت پذیرفته نیست؛ زیرا به وسیله ابو خلف جزّار از
یحیی بکّاء نقل شده است و روایات بکّاء متروك و غیر قابل اعتماد است؛ از این روست که ابن حبان میگوید: محال است انسانی
که عدالتش ثابت است، با سخن فردي مشکوك الحال مخدوش شود. (که منظورش از این فرد مشکوك بکّاء است).
- ابن حجر اضافه میکند:- اسحاق بن عیسی از مالک پرسید: آیا شنیدهاي که پسر عمر به نافع گفت: بر من دروغ روا مدار ...
. گفت: نه، ولی این را شنیدهام که ( 1) همان، ص 428 و 429
. 2) حلیۀ الاولیاء، ج 3، ص 326 ، شماره 245 )
ص: 321
.«1» « سعید بن مسیّب به غلام خودش برد چنین سخنی را گفته است
نسبت کذب به او در زمان حیاتش رواج داشت و شاید در زمان استادش ابن عباس هم بوده است؛ چون در روایات صریحا وارد
شده که عکرمه در مقابل این تهمت از خود دفاع کرده و ابن عباس نیز آن را منکر شده است. ابن حکیم میگوید:
با ابو أمامه بن سهل بن حنیف نشسته بودیم که عکرمه وارد شد و گفت: اي ابو امامه! تو را به خدا سوگند، آیا شنیدهاي که ابن »
عباس میگفت: هر چه را عکرمه از من براي شما نقل کند، تصدیق کنید؛ زیرا او نسبت به من دروغ روا نمیدارد؟
عکرمه گفت: آیا فکر میکنی کسانی که پشت سر من مرا تکذیب میکنند در » : ایّوب میگوید .«2» « ابو امامه گفت: آري شنیدهام
صفحه 210 از 345
.«!؟ مقابل رویم مرا تکذیب نخواهند کرد
معناي این سخن این است که اگر آنان با او چنین معاملهاي بکنند قادر است جواب آنان را بدهد و از مخمصه » : ابن حجر میگوید
نجات یابد، چه اینکه عکرمه حدیثی را از استادي میشنید و مثل آن را از استادي دیگر و در موقع نقل، گاهی به استاد اول نسبت
میداد و در جاي دیگر به استاد دیگر؛ از این روست که به او تهمت دروغگویی زدهاند. ابو الاسود میگوید: گاهی عکرمه یک
حدیث را از دو استاد آموخته بود و وقتی از او میپرسیدند، حدیث را نقل میکرد و به یکی از دو استاد نسبت میداد؛ پس از مدتی
دوباره از او میپرسیدند. همان حدیث را نقل میکرد، ولی به استاد دیگر نسبت میداد؛ در نتیجه مردم میگفتند: عجب دروغگویی
.«3» « است! در حالی که او در گفتار خود صادق بود
بخاري و همه اصحاب سنن به حدیث عکرمه استناد کردهاند مگر مسلم که تنها در یک مورد به حدیث او » : ابن حجر میگوید
وي ( 1) مقدمه شرح بخاري، .«4» « تمسک جسته است؛ و علت اینکه مسلم عکرمه را کنار گذاشته، سخن مالک درباره عکرمه است
.425 - ص 426
. 2) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 265 . مقدمه شرح بخاري، ص 427 )
. 3) مقدمه فتح الباري، ص 427 )
4) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 268 . مالک عکرمه را ثقه نمیداند و توصیه میکند که از او اخذ حدیث نشود. در میزان الإعتدال، )
شنیدهام که مالک خوش نداشت از عکرمه نامی به میان آورد و دیده نشد که از او » : ج 3، ص 95 نیز آمده است که مطرف گفت
.« حدیثی نقل کند
ص: 322
گروهی از ائمه و اهل فن این شیوه- استناد به حدیث عکرمه- را دنبال کردهاند و در دفاع از او کتاب نوشتهاند که از » : میگوید
.« جمله آنان ابن جریر طبري، محمد بن نصر مروزي، ابو عبد اللّه بن منده، ابو حاتم بن حبان، ابو عمرو بن عبد البرّ و دیگران هستند
سخن آنان که او را » : ابن حجر آنچه در طعن او گفته شده را در ابتدا خلاصه کرده و سپس به آن پاسخ داده است. او میگوید
مخدوش شمردهاند، محورش بر سه نکته است: 1. متهم ساختن به دروغگویی، 2. اعتقاد به دیدگاه خوارج، 3. قبول بخششهاي
امیران.- سپس میگوید:- درباره قبول جایزه امیران باید گفت: اولا از دیدگاه مشهور فقها جایز است و ابن عبد البرّ در این باره
علاوه بر این، قبول جایزه مانع از پذیرش روایت او نیست و نمونه هم دارد. زهري در این زمینه از عکرمه «1» . کتابی نوشته است
.«2» « مشهورتر است و در عین حال کسی از این جهت روایات او را غیر قابل قبول ندانسته است
از » : تهمت بدعت نیز نادرست است و گروهی از صاحب نظران و اهل نقد چنین نسبتی را از او نفی کردهاند. ابن ابی حاتم میگوید
پدرم درباره عکرمه پرسیدم.
آنچه را .« گفت: ثقه است. گفتم: آیا به حدیث او استناد میشود؟ گفت: آري، مشروط بر اینکه افراد ثقه از او روایت کرده باشند
که مالک بر او خرده گرفته- بر فرض اثبات- تنها نظر شخصی او است؛ هر چند به طور صریح و روشن به اثبات نرسیده است که
از این رو او را به خوارج «3» ، مالک درباره او چنین نظري داشته باشد. تنها در پارهاي از موارد نظر او با رأي خوارج موافق است
عکرمه غلام ابن عباس، اهل » : خود میگوید « الثقات » منتسب دانستهاند؛ احمد و عجلی او را از این تهمت پیراستهاند. او در کتاب
مکه و تابعی ثقه است و او از تهمت حروري بودن (انتساب به ( 1) هیچ یک از فقهاي آن دوران از این امر مصون نماندهاند، به ویژه
چه چیزي پاي تو را » : اگر امیر فردي عادل و درستکار بوده و فقیه هم محتاج، که همین درباره عکرمه صادق است. از او پرسیدند
مقدمه .« تلاش جهت مخارج زندگی » : الطبقات، ج 5، ص 214 . در روایت دیگري است .« احتیاج » : پاسخ داد «؟ به این دیار کشاند
. فتح الباري، ص 426
صفحه 211 از 345
.424 - 2) مقدمه فتح الباري، ص 427 )
3) ناگزیر بعضی از مسائل هر مذهب و مسلکی با پارهاي از مسائل مذاهب دیگر هماهنگ است، ولی این هماهنگی در اصول )
نیست. البته بیماردلان همواره با تمسک به متشابهات در پی فتنهجویی بوده و براي نشر فساد در زمین کوشیدهاند.
ص: 323
اگر قرار باشد به هر کس تهمت زدند که به یکی از مذاهب » : ابن جریر میگوید .« گروهی از خوارج موسوم به حروریه) مبراست
باطله وابسته است، پذیرفته و از عدالت ساقط شود و شهادت او به این خاطر مردود باشد، باید اکثر محدثان را کنار گذاشت، چه
عکرمه غلام ابن » : ذهبی میگوید .«1» « اینکه هر یک از ایشان را به نوعی به چنین تهمتی راندهاند تا مایه روگردانی مردم از او بشود
عباس، یکی از معادن دانش است. برخی درباره او به خاطر دیدگاههایش- و نه به دلیل صحت روایاتش- سخنانی گفتهاند و او را
.«2» « متهم به دیدگاه خوارج کردهاند؛ در حالی که گروهی او را موثق دانستهاند و بخاري نیز بر او اعتماد کرده است
تهمت دروغگویی نسبت به او هم منشأي جز روایت ابن عمر- که ذکر شد- ندارد، سند این روایت ضعیف است و تاب مقاومت در
هیچ کس از اصحاب ما نیست که به روایت عکرمه استناد » : برابر توثیقهاي فراوان را ندارد. ابن حجر از بخاري نقل میکند که
.«! اگر شخصی را دیدید که درباره عکرمه دچار بدبینی است، در مسلمان بودن او شک کنید » : ابن معین میگوید .« نجسته باشد
به احمد بن حنبل گفتم: آیا میشود به حدیث عکرمه استناد کرد؟ گفت: » : مروزي میگوید
همه علما بر استناد به حدیث عکرمه اتفاق نظر دارند. » : همو میگوید .« آري
محدثین بزرگ معاصر نیز بر این موضوع اتفاق نظر دارند؛ از جمله احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، ابو ثور و یحیی بن معین.-
مروزي ادامه میدهد:- از اسحاق درباره استناد به حدیث عکرمه پرسیدم، پاسخ داد: عکرمه در نظر ما امام مردم است، و از این
سؤال من در شگفت ماند- وي اضافه میکند:- تعداد زیادي از کسانی که یحیی بن معین را دیدهاند نقل کردهاند که بعضی درباره
استناد به حدیث عکرمه از او پرسیدند و او اظهار تعجب کرد! و بزاز میگوید: 130 نفر از چهرههاي بارز شهرهاي مختلف از عکرمه
.«3» « روایت کردهاند که جملگی به او رضایت دارند ... و توثیقات ارزشمند دیگري نیز درباره او گفتهاند
. از روایات خاصه چنین برمیآید که او از جمله کسانی است که از دیگران بریده ( 1) مقدمه فتح الباري، ص 427
. 2) میزان الاعتدال، ج 3، ص 93 ، شماره 5716 )
. 3) مقدمه فتح الباري، ص 428 )
ص: 324
و سر سپرده اهل بیت عصمت علیهم السّلام بوده است، این به علت آموزشهایی بوده است که از ناحیه مولاي خود ابن عباس
با حمران در محضر امام باقر علیه السّلام بودیم که یکی » : دریافت کرده بود. محمد بن یعقوب کلینی از ابو بصیر روایت کرده است
از غلامان حضرت وارد شد و عرضه داشت: فدایت شوم، عکرمه در حال مرگ است؛ او به رأي خوارج معتقد و سرسپرده آستان ابو
جعفر بود! امام به ما فرمود: منتظر باشید تا برگردم. عرضه داشتیم: باشد. دیري نپایید که برگشت و فرمود: اگر قبل از اینکه نفس
عکرمه قطع شود او را درك کرده بودم کلماتی به او میآموختم که برایش سودمند باشد، ولی زمانی بر بالین او رسیدم که نفس او
به آخر رسیده بود. گفتم:
فدایت شوم، آن سخن چیست؟ فرمود: به خدا سوگند آن همان چیزي است که شما بدان اعتقاد دارید؛ شهادت به یگانگی خداوند.
.«1» « اقرار به ولایت ما را هنگام مرگ به مردگان خود تلقین کنید
این روایت از چند نظر شایان توجه است: اولا وارد شدن غلام حضرت بر ایشان و به اطلاع رساندن چنان خبر ناگهانی، خود دلیل
سر » روشنی است بر اینکه عکرمه در نزد امام از جایگاه خاصی برخوردار بوده است و امام به او عنایت ویژه داشته است. ثانیا عبارت
صفحه 212 از 345
مؤید آن است که این مرد از اصحاب خاص حضرت بوده و چنان که بر امام وارد میشد، بر دیگران « سپرده آستان ابو جعفر بود
بخشی از سخن راوي است که به دلیل شایعات رایج آن زمان درباره « به رأي خوارج معتقد بود » وارد نمیشده است. اما عبارت
این عبارت با سرسپردگی او نسبت به امام سازگاري ندارد. چگونه ممکن است فردي که از «2» . عکرمه، درباره او گمان برده است
خاصان محضر امامی معصوم از اهل بیت نبوت است، اعتقاد به رأي خوارج (کینه توزان اصلی نسبت به آل ابی طالب) داشته باشد؟
، البته این گفته، چیزي جز تناقض آشکار- که از نظر عقل سلیم مردود است- نمیباشد! و این عبارت در ( 1) کافی، ج 3، ص 123
. شماره 5، باب تلقین المیت- کتاب الجنائز. مرآة العقول، ج 13 ، ص 278 و 279
2) والی مدینه دنبال او میگشت، ولی او نزد داوود بن حصین پنهان شده بود و همان جا هم مرد، ولی امام باقر علیه السّلام و )
اصحاب خاص ایشان جاي او را میدانستند؛ که این هم خود دلیل دیگري است بر اینکه او از خواص حضرت بوده است. الطبقات
. ج 5، ص 216
ص: 325
شهادت به » مقایسه با سایر تعبیرهاي متقن این روایت، کلامی ساقط و بیارزش است! به عنوان آخرین نکته: عبارت امام علیه السّلام
با توجه به اهتمام بالایی که حضرت براي رسیدن بر بالین عکرمه- قبل از فوت او- از خود « ولایت را به اموات خود تلقین دهید
نشان داد تا به او این کلمات را تلقین دهد، دلیلی آشکار بر این است که او سرسپرده مذهب اهل بیت و نه تابع آراء دیگران بوده
است؛ و گرنه فرمایش پایانی امام با کردار ایشان در آغاز تناسبی ندارد.
و «1» ، خود از ابو بکر حضرمی « الصفوه » این روایت با پارهاي اختلاف در الفاظ، از دیگر منابع هم نقل شده است. برقی در کتاب
ولی کشی از این عبارت «2» ؛ کشی از طریق محمد بن مسعود عیاشی از زرارة بن أعین از امام باقر علیه السّلام آن را نقل کردهاند
امام: اگر بر بالین او رسیده بودم به او سود میرساندم، استنباط کرده است که این جمله مانند این جمله است که میگویند: اگر قرار
«3» . باشد دوستی برگزینم فلانی را به عنوان دوست برمیگزیدم؛ و موجب مدح عکرمه نیست؛ بلکه علیه اوست
روایتی که معیار قرار » : این برداشتی نارواست که ناشی از ذهنیت خاص او درباره عکرمه است. محقق تستري در ردکشی میگوید
« لو أدرکته لنفعته » به نظر ما معناي عبارت .«4» « گرفت، اولا صحت آن معلوم نیست، و ثانیا بر فرض صحت هم، مدح است نه قدح
این است که امام بر بالین او نرسید؛ لذا نتوانست به وسیله آنچه که شایسته نفع رساندن به او بود، سودي به حال او ببخشد، و نیز «5»
که در روایت برقی آمده- این است که اگر من او را تلقین داده بودم، -«6» « إن أدرکته علّمته کلاما لم تطعمه النار » معناي عبارت
هیچگاه طعم آتش را نمیچشید. لازمه این سخن این است که محروم ماندن از این نفع، مستلزم قرار گرفتن در معرض آتش است.-
. به خاطر گناهان ( 1) المحاسن، ص 112 و 113 ، باب 19 - المعرفۀ، شماره 63 . بحار الانوار، ج 65 ، ص 120 و 119 ، شماره 48
. 188 ، شماره 94 - 2) رجال کشی، چاپ نجف، ص 189 )
. 3) اختیار معرفۀ الرجال، چاپ مشهد، ص 216 ، شماره 387 و چاپ مؤسسه آل البیت، ج 2، ص 477 و 478 )
. 4) قاموس الرجال، ج 6، ص 327 )
. 188 ، شماره 94 - رجال کشی، چاپ نجف، ص 189 .« لو ادرکت عکرمۀ عند الموت لنفعته » 5) که در روایت کشی آورده است )
. 112 ، باب 19 المعرفۀ، کتاب الصفوه، شماره 63 - 6) محاسن برقی، ص 113 )
ص: 326
احتمالیاش- یا به معناي این است که فرد، برخی از منافع را از دست داده است. در هر صورت این روایت دلالتی بر این معنا ندارد
که او از مخالفان اهل بیت یا از فاسقان باشد؛ چنین نسبتی از ساحت او که عبد ي صالح و از پرورش یافتگان فردي مانند ابن عباس
صحابی خاص امیر مؤمنان علیه السّلام است، البته به دور است؛ مانند این است که گفته میشود: اگر فلان کار را انجام داده بود به
صفحه 213 از 345
نفعش بود یا ضرر نمیکرد- که لازمه چنین گفتاري این است که از آن عمل نفعی نبرده یا خسارتی دیده است-.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِي نَفْسَهُ » علامه محمد باقر مجلسی نیز درباره عکرمه سخنی دارد. او به هنگام نقل روایتی از عکرمه در تفسیر آیه
« آیه در لیلۀ المبیت و درباره حضرت علی علیه السّلام نازل شده » : بر خلاف سایر مفسران که گفتهاند «1» « ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ
راوي آن عکرمه است که از » : و به عنوان خدشه بر روایت گفته است «2» « آیه در شأن ابو ذر و صهیب نازل شده است » : میگوید
.«3» « خوارج است
شاید این اظهار نظر مرحوم مجلسی به عنوان جدل باشد و گرنه این روایت خود به خود ضعیف است- به خاطر ضعف راوي آن نه
مروي عنه (عکرمه)-. طبري این روایت را از طریق حجاج بن محمد مصیصی از ابن جریج از عکرمه نقل کرده است.
مصیصی ضعیف و روایاتش واهی است؛ چون در بزرگسالی قواي فکري او دچار اختلال شده بود و به همین جهت یحیی بن سعید
«4» . از او روایت نقل ننمود و به پسرش هم همین سفارش را کرد
مردي ثقه است و چنانچه ثقات از او روایت کنند حدیثش قابل » : سابق بر این نیز، سخن ابو حاتم درباره عکرمه را شنیدید که گفت
.«5» « استناد است
استنباط کرده است: « تقریب » با این همه، دیگر جایی براي طعن بر عکرمه ثقه امین باقی نمیماند و همین نکته را ابن حجر هم در
برخی از » ( عکرمه، ثقه، ثبت و عالم به تفسیر است. تکذیب ابن عمر نسبت به او تأیید نشده و از او بدعتی هم به ثبت نرسیده ( 1 »
.207 : بقره 2 .« مردم کسانیاند که جان خود را براي طلب خشنودي خدا میفروشند
. 2) جامع البیان، ج 2، ص 186 . مجمع البیان، ج 2، ص 301 )
. 3) بحار الانوار، ج 36 ، ص 45 )
. 4) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 206 )
. 5) همان، ج 7، ص 270 )
ص: 327
.«1» « است
شیوه عکرمه در تفسیر
در تفسیر، از شیوه مولا، استاد و پرورش دهنده خود، ابن عباس پیروي میکرد؛ یعنی صاحب اندیشهاي آزاد و عقیدهاي راسخ بود،
بدون اینکه از کسی بهراسد یا کسی او را از انتخابش بازدارد؛ از این روست که خود را در معرض تهمتهاي ناروایی قرار داد که
بدخواهان میخواستند به استاد او، ابن عباس نسبت دهند، ولی از او هراس داشتند؛ لذا شاگردش را هدف قرار دادند تا بر شخصیت
او خدشه وارد کنند.
اکنون به یک نمونه از تفسیر عکرمه میپردازیم:
تنها مسح پاها استفاده میشود نه شستن آن و همواره به آن عمل میکرد. هر چند لازمهاش «2» او معتقد بود که از آیه وضو
همراه او بود برایم نقل کرد که: « واسط » یکی از اصحاب عکرمه که تا » : مخالفت با عموم فقهاي زمان خود بود. یونس میگوید
.«3» « ندیدم عکرمه پاهایش را در وضو بشوید و تنها به مسح آن اکتفا میکرد
همچنین ؛« شستن دو پا واجب نیست و آیه تنها در مسح آنها نازل شده است » : طبري از عبد اللّه عتکی آورده است که عکرمه گفت
همچنین .« وضو عبارت از دو شستن و دو مسح کشیدن است » : از عمرو بن دینار از عکرمه از ابن عباس نقل کرده است که گفت
صفحه 214 از 345
جمع زیادي از تابعان به ویژه کسانی که تحت تأثیر اندیشه ابن عباس بودهاند از قبیل قتاده، ضحاك، شعبی، اعمش و دیگران و نیز
جمعی از صحابه از قبیل انس بن مالک، جابر بن عبد اللّه و دیگران، همگی بر این عقیدهاند که آیه درباره مسح پاها، نه شستن آن
. 1) تقریب التهذیب، ج 2، ص 30 ، شماره 277 ) «4» . نازل شده است
.« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ » (2)
.6 : مائده 5
. 3) مجمع البیان، ج 3، ص 165 . جامع البیان، ج 6، ص 83 )
4) جامع البیان، ج 6، ص 82 و 83 . بیهقی در سنن خود، (ج 1، ص 72 ) از ابن عباس روایت میکند که گفت: )
همچنین در ص 44 از رفاعۀ بن رافع نقل کرده است. .« من در قرآن بیش از دو غسل و دو مسح چیزي نمییابم »
.« حکم پاها مسح است » : که گفت
ص: 328
درباره حکم پاها در وضو اختلاف شده است، جمهور فقها معتقدند که حکم آن غسل است و » : امین الاسلام طبرسی میگوید
علماي امامیه اعتقاد دارند که حکم آن مسح است و بس؛ اعتقاد عکرمه نیز همین است و اعتقاد به مسح پاها از گروهی از صحابه و
تابعان همچون ابن عباس، انس بن مالک، ابو العالیه و شعبی نیز روایت شده است. حسن بصري قائل به تخییر بین مسح و غسل
.« است. اما روایات نقل شده از امامان اهل بیت علیهم السّلام در این باره- وجوب مسح- افزون از شمارش است
«1» . مرحوم طبرسی درباره این مسأله تحقیق لطیفی دارد که مراجعه به آن براي طالبان حقیقت شایسته است
نماز هیچ یک از شما کامل نخواهد شد مگر » : بیهقی از رفاعۀ بن رافع آورده است که گفت: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود
.«2» « آنکه وضوي خود را طبق فرمان خدا کامل کند؛ صورت و دو دست تا آرنج را بشوید و سر و پاها را تا دو غوزك مسح کند
قرآن بر گفتار مسح » : نیز در مورد مسح بر کفشها- که جمهور فقها قائل به جواز هستند- عکرمه شدیدا منکر آن است و میگوید
یعنی در قرآن حکمی که براي پاها نازل شده است مسح آنها است؛ اما مسح بر کفشها- که «3» :« بر کفشها پیشی گرفته است
«4» . پارهاي بر آن رفتهاند- امري متأخر از نزول آیه است که بعدا به وجود آمده و دلیل بر نسخ آیه به وسیله روایاتی نامعلوم نداریم
این سخن عکرمه همان است که ائمه علیهم السّلام از امیر مؤمنان علیه السّلام نقل کردهاند.
به امام باقر علیه السّلام عرض کردم: » : شیخ طوسی از ابو ورد روایت میکند که گفت
برایم روایت کرده که دیده است حضرت علی علیه السّلام پس از وضو، بر روي کفشها مسح کرد! حضرت فرمود: «5» ابو ظبیان
. ابو ظبیان دروغ گفته است. مگر سخن علی علیه السّلام را ( 1) مجمع البیان، ج 3، ص 164
که در همین باب متن « من سها فترك رکنا » و ج 2، ص 345 ، باب « التسمیۀ علی الوضوء » 2) السنن الکبري، ج 1، ص 44 ، باب )
کامل حدیث آمده است و سیوطی در الدرّ المنثور، ج 2، ص 262 نیز روایت را ذکر کرده است.
. 3) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 268 )
. جصاص، أحکام القرآن، ج 2، ج 2، ص 348 .« روایت مسح بر کفشها ناسخ آیه است » : 4) ابو یوسف گفته است )
5) وي حصین بن جندب کوفی، متوفاي 90 است و اینکه او از حضرت علی علیه السّلام حدیث شنیده باشد را منکر شدهاند. )
تهذیب التهذیب، ج 2، ص 380 . شیخ طوسی هم او را از اصحاب امیر مؤمنان علیه السّلام به شمار نیاورده است.
ص: 329
نشنیدهاي که فرمود: قرآن بر حکم مسح کفشها پیشی گرفته است؟ عرضه داشتم:
« آیا در این حکم رخصتی نیست؟ فرمود: نه، مگر در مورد ترس از دشمن یا سرماي شدید که خوف ضرر بر پاها وجود داشته باشد
صفحه 215 از 345
.«1»
بدون شک، ابن عباس هم که شاخص اهل بیت است نظر امام را دارد. بنابراین تکذیب عکرمه به این بهانه که مخالف استاد خود
نظر داده است قابل اعتنا نیست بلکه تهمتی است که بر او روا داشتهاند، چنان که این تهمت را بر امیر مؤمنان علیه السّلام نیز زدهاند.
گشوده و در آن برخی از تفاسیر مأثور از عکرمه را آورده است که همه «2» « حلیۀ الاولیاء » ابو نعیم اصفهانی فصلی در کتاب خود
به سان درها و گوهرهاي درخشان است و حاوي آثاري ارزشمند و افکاري بلند مرتبه است که از لابهلاي آن میزان گسترده دانش
و اوج فکر سلیم وي نمایان میگردد و مراجعه به آن شایسته است.
6. عطاء بن ابی رباح
است. او از برجستهترین فقهاي مکه و از «3» 17 ) از خانوادهاي نوبهاي - ابو محمد عطاء بن ابی رباح أسلم (سالم) بن صفوان ( 115
پارسایان واقعی به شمار میرود.
هموست که در مرض موت ابن عباس در طائف همراه با گروهی «4» . از اصحاب خاص ابن عباس و پرورش یافتگان مکتب اوست
از وي نقل کرده «5» - از بزرگان شاهد وصیت ابن عباس بود و حدیث امامت و ولایت را- که در شرح حال ابن عباس گذشت
است و این بیانگر اوج محبت او نسبت به اهل بیت و سیره تمامی پرورش یافتگان متکب ابن عباس- صحابی آگاه ضمیر و جلیل
. القدر- است. ( 1) وسائل الشیعه، ج 1، ص 458 ، شماره 5
.329 - 2) حلیۀ الاولیاء، ج 3، ص 347 )
3) نوبه از شهرهاي حبشه (اتیوپی امروز) است. )
4) کشی در رجال خود (چاپ نجف، ص 188 ، شماره 92 و 93 ) تصریح میکند که عطاء بن ابی رباح شاگرد ابن عباس است و )
فرزندان او، عبد الملک و عبد اللّه و عریف جملگی از اصحاب نجیب امام باقر و امام صادق علیهما السّلام هستند که در شرح
مربوط به ابن طاووس گذشت.
. 290 . بحار الانوار، ج 36 ، ص 287 ، شماره 109 - 5) به نقل از خزاز رازي، کفایۀ الاثر، ص 291 )
ص: 330
و ستایش امام درباره او را نیز در ضمن «1» . ابو نعیم او را در شمار تابعانی آورده است که از امام باقر علیه السّلام روایت کردهاند
بر روي » : روایتی آورده است. او از أسلم مقري نقل میکند که: با امام باقر نشسته بودیم که عطاء از کنار ما گذشت. حضرت فرمود
از احمد بن محمد شافعی نیز نقل میکند که: .« زمین فردي داناتر از عطاء بن ابی رباح نسبت به مناسک حج باقی نمانده است
.«2» « مجلس فتواي مکه در مسجد الحرام از آن ابن عباس بود و بعد از او مخصوص عطاء بن ابی رباح گردید »
همچنین میگوید: .« مرجعیت فتوا در مکه به عطاء و مجاهد منتهی گردید و بیشتر عطاء مورد نظر بود » : میگوید « طبقات » صاحب
او قرآن را به دیگران میآموخت و مفسر قرآن و فقیهی ثقه و حافظ حدیث بسیار بود. از قتاده روایت شده است که گفت: عطاء از »
.«3» « داناترین مردم نسبت به مناسک حج بود
ابن معین گفته است: عطاء معلم مکتبخانه بود. همچنین از ابو نوف از عطاء روایت کرده است که گفت: » : ابن حجر میگوید
محضر دویست تن از صحابه را درك کردم. از ابن عباس نیز روایت کرده است که میگفت: اي مردم مکه! چرا پیرامون من جمع
میشوید با آنکه عطاء در میان شماست؟ از ربیعه نقل شده است که گفت:
عطاء بر همه تابعان مکه در فتوا دادن برتري یافته بود. قتاده میگوید: سلیمان بن هشام به من گفت: آیا در مکه دانشمندي هست؟
و گواهیهاي فراوان دیگر «... گفتم: آري، کهنترین دانشمند جزیرة العرب! گفت: چه کسی است؟ گفتم: عطاء بن ابی رباح
صفحه 216 از 345
«4» . درباره شخصیت او همه حاکی از آن است که وي از بزرگترین تابعان از نظر علمی، فقهی، تقوا و فضیلت است
. از وکیع نقل شده است که ( 1) ایشان چهار نفرند: 1. عمرو بن دینار، 2 » : ابن خلکان درباره او حکایتی کمنظیر نقل کرده است
عطاء بن ابی رباح، 3. جابر جعفی، 4. ابان بن تغلب؛ و از بزرگان:
لیث، ابن جریج، ابن أرطأه و دیگران را نام برده است. ر. ك: حلیۀ الأولیاء، ج 3، ص 188 . در شرح حال امام به شماره 235 و اربلی
. در کشف الغمه، ج 2، ص 134 از او نقل میکند. نیز مرحوم وحید در تعلیقه بر حاشیه کتاب استرآبادي، ص 221
. 2) حلیۀ الاولیاء، ج 3، ص 311 ، شماره 244 . الطبقات، ج 5، ص 344 )
.200 - 344 . تهذیب التهذیب، ج 7، ص 201 - 3) الطبقات، ج 5 ص 346 )
.199 - 4) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 203 )
ص: 331
ابو حنیفه نعمان بن ثابت برایم نقل کرد که: در پنج باب از مناسک در مکه اشتباه کردم که حجّام- سرتراش- آنها را به من یاد داد!
به این ترتیب که میخواستم سرم را بتراشم، به من گفت: تو عرب هستی؟ گفتم آري؛ و من قبلا به او گفته بودم سرم را به چند
میتراشی؟ و او گفت: این مورد شرط برنمیتابد. بنشین، و من- منحرف از قبله- نشستم. او به من اشاره کرد که رو به قبله بنشینم.
من خواستم سرم را از طرف چپ بتراشم. به من گفت: طرف راست سرت را بچرخان و من چنان کردم. او شروع به تراشیدن سرم
کرد و من ساکت بودم. به من گفت: تکبیر بگو. شروع به تکبیر گفتن کردم تا اینکه بلند شدم بروم؛ گفت: کجا میروي؟ گفتم به
اقامتگاهم. گفت: دو رکعت نماز بگذار و آنگاه برو. با خود گفتم: این گونه برخورد، شایسته امثال این حجّام نیست مگر اینکه از
دانشی برخوردار باشد؛ لذا پرسیدم: از کجا این معلومات را به دست آوردهاي که به من دستور انجام آن را دادي؟ گفت: عطاء بن
او سیاه چهره، داراي یک چشم، با بینی پهن و از ناحیه » : ابن خلکان اضافه میکند .«1» « ابی رباح را دیدم که به آنها عمل میکرد
دست و پا فلج بود و در اواخر عمر بینایی خود را از دست داد. موهاي پیچیده و مجعد داشت. سلیمان بن رفیع میگوید: وارد مسجد
« الحرام شدم؛ دیدم مردم پیرامون مردي گرد آمدهاند. سرکشیدم؛ عطاء بن ابی رباح را دیدم که همچون کلاغی سیاه نشسته بود
.«2»
من مفتیاي بهتر از عطاء بن ابی رباح ندیدهام. هرگز در مجلس درس او یاد خدا کم رنگ نشد. » : میگوید «3» محمد بن عبد اللّه
اگر صحبتی به میان میآمد یا چیزي از او میپرسیدند، خوب جواب میداد. او سکوت خود را طول میداد و آنگاه که به سخن
هر گاه » : از ابن جریج روایت شده است که «؟ میآمد مردم گمان میکردند در حالی است که از ناحیه غیب به او کمک میشود
عطاء مطلبی را نقل میکرد میگفتم: علم است یا رأي؟ اگر حدیث مأثوري بود میگفت: علم است. اگر نظر ( 1) وفیات الاعیان، ج
. 3، ص 261 ، شماره 419
. 2) همان، ص 262 ، و ر. ك: الطبقات، ج 5، ص 346 . تهذیب التهذیب، ج 7، ص 200 )
3) لقب او دیباج است و مادرش فاطمه، دختر امام حسین علیه السّلام است. او در سال 145 به دست منصور به شهادت رسید. )
ص: 332
من کسی را ندیدهام که به وسیله این علم (علم دین) در پی » : از سلمۀ بن کهیل نقل شده است که .« خودش بود میگفت: رأي است
کسب رضاي خدا باشد مگر سه نفر:
عطاء در شمار اسناد قمی در .«1» « عطاء روزي که مرد محبوبترین فرد نزد مردم بود » : أوزاعی میگوید .« عطاء، مجاهد و طاووس
آمده است. «2» « فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَۀَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَۀً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها » تفسیر آیه
شیخ طوسی او را از اصحاب امیر مؤمنان علیه السّلام دانسته است و میگوید: مخلّط است » : مامقانی درباره او سخنی آشفته دارد
صفحه 217 از 345
.« (صحیح و ناصحیح را به هم میآمیزد). وحید بهبهانی از ابو نعیم نقل میکند که او از راویان امام باقر علیه السّلام است
ظاهرا این اشتباهی است که از وحید بهبهانی صورت پذیرفته است. چه اینکه راوي امام باقر؛ عطاء بن سائب » : مامقانی میگوید
است که از رؤساي عامه است. اما ابن ابی رباح غلام عبد اللّه بن عباس است که معلوم نیست امام باقر را ملاقات کرده باشد. محضر
امیر مؤمنان علیه السّلام را بدون شک درك کرده است، ولی فردي مخلّط است. از شیخین- ابو بکر و عمر- و درباره آنان فراوان
.«3» « نقل کرده است
در بررسی این سخنان لازم است دانسته شود که ولادت عطاء بن ابی رباح در سال چهارم یا پنجم خلافت عمر بوده است. بنابراین
چگونه میتواند از شیخین روایت کرده باشد؟! در زمان وفات امیر مؤمنان علیه السّلام نیز عمرش از 13 سال تجاوز نمیکرد. او پس
از شهادت امام باقر علیه السّلام ( 114 ) به سال 115 درگذشت و کسی نگفته است که عطاء غلام ابن عباس بوده است بلکه- بر
کسی که در واپسین سالهاي عمرش روایات » : همچنین ذکر کردهاند «4» . حسب آنچه ذکر کردهاند- غلام بنی فهر بوده است
در آینده خواهیم آورد که او نیز از خواص است. .«5» « صحیح و سقیم را به هم درآمیخته، عطاء بن سائب است
تفسیر عطاء بن ابی رباح از جمله تفاسیري است که شفاها ( 1) الطبقات، ج 5، ص 345 . تهذیب التهذیب، ج » : دکتر شواخ میگوید
. 7، ص 201
.« آیا [کافران جز این انتظار میبرند ناگاه که رستاخیز بر آنان فرا رسد و علامات آن اینک پدید آمده است » (2)
.18 : محمد 47
. 3) تنقیح المقال، ج 2، ص 252 و 253 ، شماره 7919 )
. 4) ر. ك: قاموس الرجال تستري، ج 6، ص 306 )
. 5) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 207 )
ص: 333
روایت شده است و طبري در تفسیر خود آن را از این طریق نقل کرده است:
قاسم بن حسن همدانی (متوفاي 272 ) از حسین مصیصی (متوفاي 226 ) از حجاج بن محمد مصیصی (متوفاي 206 ) از ابن جریج
.«1» « از آن استفاده کرده است « الکشف و البیان » (متوفاي 150 ) از عطاء بن ابی رباح ... نیز ثعلبی در کتاب
7. عطاء بن سائب
وي از سعید بن جبیر، مجاهد، عکرمه، ابو عبد الرحمان «2» . عطاء بن سائب ابو محمد ثقفی کوفی یکی از پیشوایان حدیث است
عطاء بن سائب یکی از » : سلمی و گروهی دیگر روایت کرده است. راویان او اعمش و ابن جریجاند. ابو اسحاق میگوید
ولی عدهاي او را متهم کردهاند که در ،« انسانی بسیار مورد اعتماد و صالح است » : احمد بن حنبل میگوید .«! بازماندگان سلف است
من » : سالهاي واپسین عمرش دچار تخلیط شده بود؛ لذا او را تنها در مورد احادیث پیشینش توثیق کردهاند! یحیی بن سعید میگوید
چرا چنین تحولی درباره او رخ داده است؟ ابو قطن از شعبه نقل .« از کسی نشنیدهام که درباره احادیث پیشین او سخنی بگوید
سبب این .«3» « از سه نفر در درون من تردیدي وجود دارد: عطاء بن سائب، یزید بن ابی زیاد و یک نفر دیگر » : میکند که گفت
تردید چیست؟
استاد ما مرحوم آیت اللّه خویی رحمه اللّه ابتدا روایت او از امام علی بن الحسین علیه السّلام را درباره مسأله قضا و قدر آورده و
این روایت دلالت بر تشیع او دارد و توثیقاتی که از او درباره احادیث پیشین او رسیده و اینکه سپس در هم » : آنگاه فرموده است
ولی ،«4» « آمیخته و تغییر کرده است، شاید از آن جهت باشد که او ابتدا از عامه محسوب میشد و سپس به مکتب اهل بیت پیوست
صفحه 218 از 345
به نظر میرسد او از ابتداي امر از خاصه بوده است؛ زیرا کوفی است و در محضر افرادي همچون ابن جبیر، مجاهد، عکرمه، سلمی و
. امثال آنان تربیت یافته است؛ اما علت اینکه برخی او را مختلط ( 1) معجم مصنفات القرآن الکریم، ج 2، ص 163 ، شماره 998
. 2) صفی الدین خزرجی، خلاصه تذهیب تهذیب الکمال، ص 266 )
. 3) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 204 )
. 4) معجم رجال الحدیث، ج 11 ، ص 145 ، شماره 7688 )
ص: 334
دانستهاند شاید از آن جهت باشد که از او نشانههایی از ولایت بروز گردیده بود که تحمل آن بر بسیاري دشوار بود؛ لذا چنین
گمانی درباره او بردند.
روایتی که در گفتار مرحوم خویی به آن اشارت رفت، حدیثی است که مرحوم صدوق از عطاء بن سائب از امام علی بن الحسین
اگر در میان ائمه جور و ستم قرار گرفتید، بر مبناي احکام آنان قضاوت کنید و » : علیه السّلام روایت کرده است. حضرت فرمود
مرحوم .«1» « عقیده خود را آشکار نسازید؛ چون کشته خواهید شد؛ و اگر به احکام ما عمل کردید، البته براي شما بهتر است
«2» . صدوق هم او را از مشایخ شمرده است
وفات امام سجاد علیه السّلام در سال 95 (سال فقهاء) اتفاق افتاد و ابن سائب پس از آن، حدود چهل سال زیست. چون وفات او در
سال 136 بود. بدین جهت این روایت اگر دلالتی بر تشیع او داشته باشد- که دارد- تشیع او را در سالهاي اول حیاتش اثبات
میکند. او یک روایت دیگر هم از زاذان، ابو عمره فارسی کوفی (متوفاي 82 ) درباره ماجراي یک قضاوت که امیر مؤمنان علیه
السّلام در زمان خلافت عمر انجام داد، نقل کرده است؛ این قضاوت درباره امانتی بود که دو نفر نزد زنی به ودیعت گذارده بودند
«3» . ... روایت را حریز بن عبد اللّه سجستانی از عطاء بن سائب از زاذان نقل کرده است
8. أبان بن تغلب بن رباح
ثقه و جلیل القدر است و منزلت عظیمی دارد. او از اصحاب امام سجاد، » : ابو سعید بکري کوفی؛ شیخ طوسی درباره او میگوید
(1) .«4» « امام باقر و امام صادق علیهم السّلام بوده و از ایشان روایت کرده است. او در نزد ایشان از جایگاه خاصی برخوردار بود
.32 / 28 و ص 225 ، شماره 540 / من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 3، شماره 3. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 224 ، شماره 536
.( 2) شرح مشیخه صدوق، ص 125 (ملحق شده به کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4 )
.11 / 3) کافی، ج 7، ص 428 ، شماره 12 . تهذیب الاحکام، ج 6، ص 290 ، شماره 804 )
. 4) فهرست شیخ طوسی، ص 5 و 6 )
ص: 335
البته این کار با «2» . به او واگذار میشد «1» هر گاه به مدینه میآمد، حلقههاي درس دیگران به خاطر او تعطیل میشد و ساریۀ النبی
فرمان امام باقر علیه السّلام انجام پذیرفت.
مانند این روایت را .«3» « در مسجد بنشین و براي مردم فتوا بده؛ زیرا دوست دارم در میان شیعیانم مثل تو را ببینم » : حضرت فرمود
با اهل مدینه بنشین؛ زیرا خوش دارم که آنان مانند تو را در میان » : کشی از امام صادق علیه السّلام چنین نقل میکند: به او فرمود
من در مسجد مینشینم و » : او از امام اجازه خواست تا بر اساس نظر دیگر فقها نیز فتوا دهد؛ به امام عرضه داشت .« پیروان ما ببینند
مردم میآیند و از من سؤال میکنند. اگر به آنان جواب ندهم از من نمیپذیرند. من نیز اکراه دارم که جواب آنان را با فرمایش
از این رو امام به او اجازه دادند که بر اساس آنچه که میداند براي مردم فتوا ؛«! شما یا روایاتی که از شما رسیده است جواب بدهم
صفحه 219 از 345
.«4» « دقت کن آنچه را میدانی رأي آنان است، بر ایشان بازگو » : دهد. فرمود
ابان بن تغلب قاري، فقیه و لغت شناسی خردمند بود؛ لغات قبایل عرب را شنیده بود و از آنان گزارش » : شیخ طوسی میگوید
میکرد. او کتابی درباره واژههاي دشوار قرآن تألیف کرد و شواهد آن را از اشعار عرب بیان داشت ... پس از او عبد الرحمان بن
محمد ازدي کوفی از کتاب ابان و محمد بن سائب کلبی و ابو روق بن عطیۀ بن حرث کتاب واحدي فراهم آورد و در آن، موارد
اتفاق نظر و اختلاف نظر آنان را مشخص نمود. بر اساس آنچه عبد الرحمان انجام داده است گاهی تنها گفته ابان است و گاهی
شیخ اسناد آن را به محمد بن موسی بن ابی .« ابان قرائتی مخصوص به خود داشت » : شیخ میگوید .« مشترك با دیگران میباشد
قرائت را از ابان بن تغلب شنیدهام؛ تواناتر از او قاریی نیافتم؛ قرآن را از اول تا آخر خوانده و قرائت او را » : مریم میرساند که گفت
سپس سند خود را به او یادآور میشود- و نیز داراي یک اصل -.« فضائل » ابان کتابی دارد به نام » : شیخ ادامه میدهد .« آورده است
است از اصول چهارصدگانه ... ابان به سال 141 در زمان حیات ( 1) ساریه به معناي ستون و مقصود از آن ستونی است در مسجد
النبی که پیامبر کنار آن مینشست و به بیان احکام و معارف دینی میپرداخت.
. 2) رجال نجاشی، ص 8 )
. 3) همان، ص 7 )
. 4) رجال کشی، چاپ نجف، ص 280 )
ص: 336
.«1» « به خدا سوگند! مرگ ابان دلم را آزرد » : امام صادق علیه السّلام درگذشت. حضرت زمانی که خبر مرگ او را شنید فرمود
«2» « مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ » پدرم از ابان بن تغلب درباره تفسیر آیه » : نجاشی از حسین بن سعید بن ابی جهم نقل میکند که میگفت
برایم حدیث نقل کرد؛- سپس تمام تفسیر آیه را آورده و میگوید:- ابان قرائتی مخصوص به خود دارد که در نزد قراء مشهور
.« است
من محضر ابان بن تغلب را درك کردم؛ هرگز کسی را در قرائت تواناتر از او ندیدهام. او » : محمد بن موسی بن ابی مریم میگوید
« صفین » ،« فضائل » سپس قرائت او را یادآور میشود و میگوید:- او سه کتاب به نامهاي -«3» . میگوید: تلفظ به همزه دشوار است
ابراهیم نخعی میگوید: ابان در تمام فنون علمی تفسیر قرآن، فقه، حدیث، ادبیات، لغت و نحو، .« دارد « تفسیر غریب القرآن » و
سرآمد دیگران بود.
ابان بن محمد بن ابان بن تغلب میگوید: از پدرم شنیدم که میگفت: با پدرم به محضر امام صادق علیه السّلام شرفیاب شدیم؛
چون پدرم- ابان- را دید، دستور داد بالشی براي او گذاردند تا بر آن بنشیند؛ با او دست داد و معانقه کرد و از حال او جویا شد و
به او خوشآمد گفت. اضافه میکند: هر گاه ابان وارد مدینه میشد، حلقههاي درس دیگران تعطیل شده، جملگی به سوي او روي
میآوردند و ساریۀ النبی صلّی اللّه علیه و اله را به او واگذار میکردند. عبد الرحمان بن حجاج میگوید: در مجلس درس ابان بن
تغلب نشسته بودیم که جوانی بر او وارد شد و گفت: اي ابا سعید! بگو چند نفر از اصحاب پیامبر همراه علی در جنگها شرکت
جستند؟ ابان گفت: گویا تو میخواهی فضل علی را از روي تعداد صحابهاي که از او پیروي کردهاند بشناسی؟ گفت: چنین است.
ابان گفت: (ولی برعکس) به خدا سوگند، ما فضل اصحاب پیامبر را جز از طریق پیروي آنان از علی نمیشناسیم! ( 1) فهرست شیخ
. طوسی، ص 6 و 7
.4 : 2) فاتحه 1 )
3) یعنی اظهار همزه موجب مشقّت و سختی و تکلّف بیثمر است و میباید اظهار همزه را ترك کرد که همین امر، لغت قریش )
است، آنان همزه را اظهار نمیکردند و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نیز از آن نهی کرده بود.
صفحه 220 از 345
ص: 337
ابان به ابی بلاد گفت: میدانی شیعیان چه کسانی هستند؟ آنان کسانی هستند که وقتی مردم پس از رسول خدا اختلاف کردند از
علی پیروي کردند و هنگامی که مردم بعد از علی اختلاف کردند از جعفر بن محمد پیروي کردند! نجاشی میگوید: محمد بن عبد
الرحمان کتاب تفسیر ابان و کتاب ابو روق عطیۀ بن حرث و محمد بن سائب را جمع کرد و از مجموع آنها یک کتاب فراهم آورد.
از عبد اللّه بن خفقه روایت شده است: ابان بن تغلب گفت: روزي از کنار گروهی میگذشتم دیدم که به خاطر روایت من از امام
صادق علیه السّلام بر من خرده میگیرند؛ به آنان گفتم: چگونه مرا به خاطر روایت کردن از مردي سرزنش میکنید که من از او
.«1» «... قال رسول اللّه » : چیزي نپرسیدم مگر اینکه فرمود
از سلیم بن ابو حیّه روایت شده است: در محضر امام صادق بودم؛ به هنگام رفتن، از ایشان خداحافظی کرده عرضه داشتم: دوست
نزد ابان بن تغلب برو؛ زیرا او از من احادیث فراوانی شنیده است. هر چه را او » : دارم تا سخنی از شما به یادگار داشته باشم! فرمود
.«2» « برایت روایت کرد، تو میتوانی از من روایت کنی
احمد، یحیی، ابو حاتم و نسائی گفتهاند: ابان ثقه است؛ و ابن عدي میگوید: از او روایاتی بر جاي مانده که » : ابن حجر میگوید
همه آنها درست است؛ به شرط آن که فردي موثق از او نقل کرده باشد. او از راستگویان در نقل روایات است؛ هر چند شیعه
.« مذهب است، در نقل روایات صالح است و اشکالی در کار او نیست
این، گفتاري منصفانه است. ابن عجلان میگوید: ابان بن تغلب که مردي عراقی و اهل عبادت بسیار و ثقه » : ابن حجر میگوید
است، کسی است که براي ما روایت کرده است. و ابن عیینه نیز او را به خاطر فصاحت و بیانش ستوده است. ابو نعیم میگوید:
ابان یکی از فرهیختگان فرزانه است. عقیلی میگوید: ابو عبد اللّه را شنیدم که از عقل و ادب و صحت احادیث او یاد میکرد. ابن
سعد میگوید: او ثقه بود. ابن حبان نیز ( 1) احتمالا نکوهش آنان از آن جهت بوده است که سن او از امام صادق علیه السّلام بیشتر
بود و به حسب زمان بر امام تقدم داشت.
.7 - 2) رجال نجاشی، ص 10 )
ص: 338
.«1» « او را از ثقات شمرده است
را تألیف کرد که کتابی نیکو و با دقت است و کتابی دیگر به نام « معانی القرآن » او کتاب » : حافظ شمس الدین داوودي میگوید
.«2» « دارد. مسلم و چهار تن دیگر از اصحاب مسانید از او نقل حدیث کردهاند « القراءات »
9. حسن بصري
اشاره
ابو سعید حسن بن ابو الحسن یسار بصري؛ پدرش غلام زید بن ثابت انصاري بود که از اسیران میسان (شهرکی در پایین بصره) و
مادرش خیره کنیز ام سلمه (همسر پیامبر) بود. حسن در خانه ام سلمه پرورش یافت و گفته شده است: احتمالا موقعی که مادر او
حضور نداشته، ام سلمه به او شیر داده است. نیز گفته شده که او برده به دنیا آمد. وي به سال 22 ، دو سال مانده به پایان خلافت
از نواحی مدینه بر سر راه شام که بین تیماء و خیبر واقع شده است- در -« وادي قري » عمر، در مدینه دیده به جهان گشود. او در
زیرك و خوش گفتار بود؛ به گونهاي که او را «4» ، حسن، مردي قوي اندام، خوش سیما «3» . آغاز ماه رجب سال 110 درگذشت
صفحه 221 از 345
و عابدي «6» به تعبیر ابن سعد و دیگران دانشمندي جامع و فقیهی امین «5» . در فصاحت و بیان به رؤبۀ بن عجاج تشبیه میکردند
. 1) تهذیب التهذیب، ج 1، ص 93 و 94 . میزان الاعتدال، ج 1، ص 5 ) «7» . ناسک بود
. 2) طبقات المفسرین، ج 1، ص 1 )
. 3) قمی، تتمه المنتهی، ص 7. ابن سعد، الطبقات، ج 7، ق 1، ص 114 . تهذیب التهذیب، ج 2، ص 263 و 266 )
به شعبی گفتم: خواستهاي داري؟ گفت: آري، وقتی به بصره رسیدي از طرف من به حسن » : 4) از عاصم احول روایت شده است )
بصري سلام برسان. گفتم: او را نمیشناسم! گفت: وقتی وارد بصره شدي زیباترین مردي را که به چشمت خورد و هیبت او در
.264 - تهذیب التهذیب، ج 2، ص 265 .« سینهات جا گرفت، به او سلام برسان
5) ابن سعد، الطبقات، ج 7، ق 1، ص 121 . رؤبۀ بن العجّاج از فصحاي مشهور عرب است و در سرودن شعر و رجز معروفیت به )
سزایی دارد و دیوان او در این باره شهرت دارد. او را در سرودن شعر سرآمد دیگران میشمردند.
ایوب میگوید: .« با هیچ فقیهی مجالست نکردم مگر اینکه حسن بصري را افضل از او یافتم » : 6) قتاده میگوید )
حسن همواره حکمت را به خوبی دریافت » : اعمش میگوید .« هرگز انسانی فقیهتر از حسن بصري ندیدهام »
جابر بن زید (متوفاي 103 ) یگانه مرد بصره بود، ولی وقتی حسن پدیدار شد مردي آمد که گویا در » : 7) مطر وراق میگوید )
.« آخرت زندگی میکند و از چیزي خبر میدهد که دیده و به دقت مشاهده کرده است
. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 264
ص: 339
بیشتر سخنان او از امیر مؤمنان علیه السّلام بوده است بدون اینکه به نام شریف حضرت- به جهت تقیه- تصریح کند و گاهی نیز از
«8» . حضرت با کنیه ابو زینب یاد کرده است
مرسلات » : زیرا او جز از ثقات نقل نمیکرد. علی بن مدینی میگوید «9» ، پیشوایان حدیث به روایات مرسل او اعتماد کردهاند
من براي هر حدیثی که » : ابو زرعه میگوید .« حسن، به شرط اینکه افراد ثقه از او روایت کنند از احادیث صحیح به شمار میآید
تو «10» ! از حسن سؤال کردم که: اي ابا سعید » : یونس بن عبید میگوید .« حسن گفته است: قال رسول اللّه، اصلی صحیح یافتهام
موقعی که نقل حدیث میکنی میگویی: پیامبر فرمود ...، در حالی که پیامبر را درك نکردهاي؟ پاسخ داد: اي برادرزاده! چیزي از
من پرسیدي که کسی پیش از تو نپرسیده است؛ اگر منزلت مخصوص تو در نزد من نبود پاسخ تو را نمیدادم. من در زمانی قرار
گرفتهام که تو خود میدانی!- زمان فرمانروایی حجاج بر بصره- آنچه از من شنیدي که در نقل آنها گفتم: قال رسول اللّه همه از
.«11» « بیانات علی بن ابی طالب دریافت شده است، ولی در زمانی به سر میبرم که نمیتوانم نام علی را ببرم
حسن در فصاحت سرآمد بود، و در پند و اندرز دادن، نشان بلاغت داشت و از موعظههایی رسا و مؤثر و از » : سید مرتضی میگوید
هر گاه نزد امام باقر علیه السّلام از او سخنی به میان .« دانشی فراوان برخوردار بود. میکرد و سپس درباره آن به سخن میپرداخت
.« ذاك الذي یشبه کلامه کلام الأنبیاء؛ همان را میگویید که سخنش به گفتار انبیاء میماند » : میآمد، حضرت میفرمود
من مردي را که توفیق درك محضر اصحاب پیامبر را نداشته، ولی » : تهذیب التهذیب، ج 2، ص 265 . بلال بن ابی برده میگوید
من هفتاد نفر از » : شعبی میگوید «! شباهت فراوان به اصحاب آن حضرت داشته باشد جز این شیخ- یعنی حسن بصري- ندیدهام
. الطبقات، ج 7، ق 1، ص 118 .« صحابه پیامبر را درك کردهام، ولی کسی از حسن شبیهتر به آنان را سراغ ندارم
8) امالی سید مرتضی، ج 1، ص 162 . حسن در دوران حکومت حجّاج میزیست. از این رو در حالت تقیّه از وي به سر میبرد. )
9) حدیث مرسل به حدیثی گفته میشود که ناقل آن، نام راوي (روایت کننده پیش از خود) را ذکر نکند. )
10 ) ابو سعید، کنیه حسن بصري است. )
صفحه 222 از 345
11 ) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 266 در متن و حاشیه. )
ص: 340
از سخنان امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه «1» - سخنان او یا بیشتر آنچه در پند و اندرز و نکوهش دنیاست- عینا یا از لحاظ محتوا
لذا از وي حکمتها و پندهایی ارزشمند نقل کرده است. ؛« السّلام برگرفته شده است؛ چه اینکه آن حضرت الگویی فرزانه است
هر گاه حسن- در زمان بنیامیه- میخواست از امیر مؤمنان چیزي نقل کند میگفت: ابو زینب فرموده » : سید مرتضی ادامه میدهد
.«2» «... است
و ارادت او به علی بوده است و در علوم رجوع باز به او کرده است و طریقت از او » : شیخ فریدالدین عطار نیشابوري میگوید
.«3» « گرفت
وقتی سلیم » : ابان بن ابی عیاش درباره حسن گفتاري دارد که بر اعتلاي او در ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام دلالت دارد. میگوید
بن قیس هلالی کتاب خود را به او سپرد و به او توصیه کرد که جز به خواص شیعیان نشان ندهد، با نخستین کسی که پس از ورود
به بصره برخورد کردم حسن بن ابی الحسن بصري بود و او آن زمان از دست حجاج متواري بود و حسن بصري در آن روزگار از
شیعیان علی بن ابی طالب علیه السّلام به شمار میرفت و بلکه در تشیع از پیشگامان بود و افسوس میخورد که توفیق یاري آن
حضرت را نیافته است؛ در ضلع شرقی خانه ابو خلیفه حجاج بن ابی عتاب دیلمی با او خلوت کردم و کتاب را بر او عرضه داشتم؛ او
.«4» « گریست و سپس گفت: در احادیث او چیزي جز حق وجود ندارد و من تمام آنها را از پیروان موثق علی و دیگران شنیدهام
شایان ذکر است که او احادیث امیر مؤمنان علیه السّلام را از طریق اصحاب ثقه آن حضرت دریافت کرده بود؛ نه به صورت مستقیم
و بیواسطه؛ زیرا او زمانی در مدینه حضرت را درك کرده بود که از لحاظ سن در شرایطی نبوده که بتواند از حضرت اخذ حدیث
حسن گاهی عین حدیث » : کند چه اینکه در آن زمان کودکی نابالغ بود و پس از آن هم که امام از مدینه به ( 1) ابن عون میگوید
حسن در نقل حدیث آن را با اختلاف در تعبیر نقل » : جریر بن حازم میگوید .« را نقل میکرد و گاهی آن را نقل به معنا میکرد
. الطبقات، ج 7، ق 1، ص 115 .« میکرد؛ گاهی چیزي به آن میافزود و گاهی میکاست، ولی در هر صورت معنا یکی بود
2) امالی مرتضی، ج 1، ص 153 و 162 . سخنی هم در وصف امیر مؤمنان علیه السّلام دارد که سید مرتضی آن را نقل کرده است. )
. همان، ص 162
. 3) تذکرة الأولیاء، ص 34 )
. 4) مقدمه کتاب سلیم بن قیس، ص 65 و 66 )
ص: 341
عراق هجرت فرمود او دیگر حضرت را ملاقات نکرد (این امر در آینده روشن خواهد شد).
درباره سه امر بر حسن بصري خرده گرفتهاند:
1. تدلیس در نقل حدیث؛ که احیانا در سند یا متن تغییر میداد؛ 2. انحراف او از امیر مؤمنان؛ که بعدا پشیمان شد؛ 3. قدري بودن،
را انکار کند، کافر است. « قدر » چون گفته است: هر که عقیده به
اکنون به بررسی این اتهامات و ارزیابی هر یک از آنها میپردازیم:
1. تدلیس
در بسیاري از موارد، احادیث را مرسل نقل میکرد و دست به تدلیس میزد. بزّاز میگوید: از گروهی حدیث » : ابن حجر میگوید
صفحه 223 از 345
یعنی مطلب را به خودش نسبت میداد « حدّثنا و خطبنا » : نقل میکرد که از آنان حدیث نشنیده بود؛ مجاز گویی میکرد و میگفت
.«1» « در حالی که مقصودش گروهی از پیروانش بودند که در بصره حدیث را شنیده یا در جلسه خطبه حضور داشتند
آنان را دیده » : از ابو زرعه پرسیدند: آیا حسن از بدریون (صحابهاي که در جنگ بدر شرکت داشتند) حدیث شنیده است؟ گفت
نه، علی را در مدینه دیده است » : سؤال شد: آیا از آن دو، حدیثی هم شنیده است؟ گفت .« است؛ عثمان و علی را درك کرده است
.« و پس از آنکه علی به کوفه و بصره هجرت کرد دیگر حسن با او ملاقات نکرد
او علی را ندید مگر زمانی که حضرت در مدینه حضور داشت؛ و حسن [در آن زمان پسري خردسال بود. » : علی بن مدینی میگوید
او نه از جابر بن عبد اللّه و نه از ابو سعید خدري و نه از ابن عباس، [از هیچ کدام حدیثی نشنیده است حتی ابن عباس را هرگز
ندیده است؛ زیرا هنگامی که ابن عباس در بصره اقامت داشت، حسن در مدینه بود. و اما اینکه میگوید: ابن عباس براي ما در
بصره خطبهاي ایراد کرد، [مجازگویی است و] مقصودش این است که براي مردم بصره خطبه خواند؛ مانند گفتار کسی که
میگوید: فلانی بر ما وارد شد، ولی مقصودش این است که به شهر ما و بر خانواده ما وارد شد- ابن مدینی ادامه میدهد:- از ابو
. موسی هم حدیثی ( 1) ابن حجر، تقریب التهذیب، ج 1، ص 165 ، شماره 263
ص: 342
.« نشنیده است و ابو حاتم و ابو زرعه گفتهاند: ابو موسی را ندیده است
از حسن روایت شده که سراقه براي آنان حدیث گفته است.- اضافه میکند:- طبع انسان از پذیرش این اسناد » : ابن مدینی میگوید
إبا دارد که حسن از سراقه حدیث شنیده باشد مگر اینکه معناي آن این باشد که مردم برایش نقل کردهاند- که همین توجیه
.«1» « پذیرفتهتر است- نیز ترمذي میگوید: حدیث شنیدن حسن از علی به اثبات نرسیده است
این است مجموعه تهمت اول که پاسخ آن قبلا روشن شد و گفتیم که او جز از ثقه- به صورت مرسل- روایت نمیکرد و به همین
مرسلات حسن همهاش صحیح و داراي پایه و اساسی ثابت است که » : جهت است که ابن مدینی و ابو زرعه و دیگران گفتهاند
.«2» « بزرگان آن را به درستی یافتهاند
او در نام بردن رجال سند محذور داشت به ویژه اگر حدیث از امیر مؤمنان علی علیه السّلام یا یکی از اصحاب معروف آن حضرت
بود.
حسن، فقیهی فاضل است که در صحت احادیثی که نقل کرده است هیچ شبههاي نیست؛ او مراسیل زیادي دارد و » : طبري میگوید
روایات فراوانی را از افرادي ناشناخته و از نوشتههایی که از آن افراد به دست او رسید، فرا گرفته و نقل کرده است. از مساور نقل
شده است: به حسن گفتم: این احادیث را از چه کسانی شنیدهاي؟ پاسخ داد: از کتابی در نزد خودم که [محتواي آن را از رجالی فرا
شاید این سخن اشاره باشد به کتاب سلیم بن قیس هلالی که به دست او » : محقق تستري به دنبال این سخن میگوید .«! گرفتهام
رسیده و آن را از ابان بن ابی عیاش- چنان که گذشت- شنیده بود.- در پایان میگوید:- این مرد- حسن بصري- چنان که دیدید
.«3» « دربارهاش اختلاف نظر است، ولی شایسته است گفته شود: انسانی صالح و با تقوا بوده و تقیه میکرده است
2. انحراف از خط امام
آن را « احتجاج » منشأ این تهمت حکایاتی است که بیشتر به خرافات شبیه است. یکی از آنها روایت مرسلی است که صاحب کتاب
.266 - چنین ( 1) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 268
. 2) همان، ص 266 )
صفحه 224 از 345
3) قاموس الرجال، ج 3، ص 136 و 137 . طبري، منتخب ذیل المذیّل، ص 125 (ج 8 تاریخ طبري). )
ص: 343
امیر مؤمنان علیه السّلام پس از جنگ جمل از کنار حسن بصري- که مشغول وضو گرفتن بود- گذشت. فرمود: » : نقل کرده است
اي حسن! کامل وضو بگیر. گفت: اي امیر مؤمنان! ولی تو دیروز مردانی را کشتی که شهادتین را بر زبان جاري کرده بودند و
نمازهاي پنج گانه را به جا میآوردند و وضویشان را کامل میگرفتند! امیر مؤمنان به او فرمود: چه مانعی تو را باز میدارد از اینکه
دشمنان ما را بر ضد ما کمک کنی؟
گفت براي نبرد خارج شدم، ولی شک نداشتم که تخلف از حکم ام المؤمنین عایشه کفر است و چون نزدیک خریبه (محل وقوع
جنگ جمل) رسیدم، منادي مرا صدا زد و گفت: اي حسن! برگرد؛ چرا که قاتل و مقتول این جنگ هر دو در دوزخند! حضرت
.«1» « فرمود: راست گفته است. او برادرت ابلیس بوده است. قاتل و مقتول از آنان (اصحاب جمل) البته در آتشند
گفت: «2» ! امیر مؤمنان علیه السّلام به حسن فرمود: اي لفتی! کامل وضو بگیر » : همچنین قطب راوندي مرسلا نقل کرده است که
ولی تو دیروز مردانی را به قتل رساندي که وضوي کامل میگرفتند! حضرت فرمود: و تو به خاطر آنان دلتنگ شدي؟ گفت:
آري، فرمود: خداوند دل تنگی تو را طولانی سازد و حزن تو را افزون کند. گفتهاند:
پس از آن همیشه حسن را اندوهگین و گرفته میدیدیم گویا از دفن عزیزي برگشته است یا خربندهاي را میماند که الاغ خود را
.«3» « گم کرده است؛ و در این باره وقتی از خودش پرسیدند گفت: دعاي مرد صالح در من کارگر افتاد
حمّاد از حسن روایت » : ابن ابی الحدید حسن بصري را در شمار کسانی که با امیر مؤمنان علیه السّلام دشمن بودند آورده میگوید
کرده که گفت: اگر علی در مدینه میماند و خرماي خشک میخورد از آن بهتر بود که در این امر- جنگ جمل- وارد شود. از او
روایت کردهاند که او از کسانی بود که علی را در جنگ یاري نکردند؛ و نیز از او روایت شده که گفت: علی علیه السّلام او را در
حالی که وضو میگرفت دید، حسن وسواس داشت و آب زیادي را بر اعضاي وضو میریخت. حضرت به او گفتند: اي ( 1) کتاب
. الاحتجاج منسوب به طبرسی، ج 1، ص 250
گفتهاند به زبان نبطی به معناي شیطان است. .« قبطی » بر وزن ،« أسبغ طهورك یا لفتی » (2)
. 3) الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 547 ، شماره 8. بحار، ج 41 ، ص 302 ، شماره 33 و ج 42 ، ص 143 ، شماره 5 )
ص: 344
حسن آب زیادي ریختی! گفت: آنچه امیر المؤمنین از خون مسلمانان ریخته بیش از این است؟ حضرت فرمود: گویا این کار
ناراحتت کرده است؟ گفت: آري. امام فرمود: پس همیشه هم چنان بمان! میگویند: حسن پس از آن تا آخر عمر همواره عبوس،
.«1» « پژمرده و گرفته بود
این تمام آن چیزي است که درباره انحراف او از خط امیر مؤمنان علیه السّلام گفتهاند.
تمام اینها روایاتی است که نه تنها سند ندارند، بلکه داراي تناقض و تضاد هستند.
ابن ابی الحدید نیز- چنان که در آینده خواهد آمد- به شدت آنها را مورد انکار قرار داده است. خوشبختانه (از آنجا که دروغگو
فراموش کار است) جعل کننده این روایات گویا فراموش کرده که حسن بصري در آن روزگار- که جوانکی بیش نبود- هنوز از
جایگاه اجتماعی برخوردار نبوده است. ثانیا روز جنگ جمل در بصره نبوده است و پس از آن هم- جز در ایام پیري، در دوران
جابر » : خلافت عبد الملک بن مروان و پس از آن- به عراق سفر نکرده است. این نکته از روایت ورّاق روشن میشود که میگوید
این در حالی بود .«2» « بن زید یگانه مرد بصره بود تا اینکه حسن وارد بصره شد همچون مردي که گویی از سفر آخرت آمده است
که جابر بن زید به سال 93 یا 103 وفات یافته بود.
صفحه 225 از 345
حسن در آن روز 14 سال داشت، ابو رجاء میگوید: به حسن » : حسن در زمان قتل عثمان هنوز بالغ نشده بود. ابن سعد میگوید
گفتم: چه وقت در مدینه بودي؟
.«3» «! گفت: روزهاي جنگ صفین. گفتم کی بالغ شدي؟ گفت: یک سال پس از صفین
.«4» « او در سال 37 نشانههاي بلوغ را در خود دید و بعد از صفین بود که بالغ شد » : ابن عباس میگوید
بنابراین اوّلا به هنگام جنگ جمل او نوجوانی نزدیک به سن بلوغ، سنین 14 یا 15 سالگی بوده است. علاوه بر این، در زمان جنگ
. 1) شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 95 و 96 ) «5» . جمل در مدینه بود و به عراق نیامده بود
. 2) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 264 )
. 3) ابن سعد، الطبقات، ج 7، ق 1، ص 114 )
. 4) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 270 )
.266 - 5) همان، ص 270 )
ص: 345
در اینجا بخشهایی از سخنان ابن ابی الحدید را در این باره از نظر میگذرانیم.
اصحاب ما این تهمت را از دامن او پاك کرده و منکر آن هستند و میگویند: او از محبان امیر مؤمنان » : ابن ابی الحدید میگوید
علیه السّلام بوده و او را بزرگ میداشت.
به «1» ! روایت کرده است که شخصی از حسن درباره امیر مؤمنان جویا شد؛ گفت: یا لکع « استیعاب » ابو عمرو بن عبد البرّ در کتاب
خدا سوگند او تیري بود که از کمان الهی رها شد و درست بر قلب دشمنان خدا نشست. او ربانی این امت و صاحب فضیلت و
داراي سابقه در اسلام و خویشاوند رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بود. از اجراي فرمان الهی هرگز غفلت نورزید و در راه دین خدا
کوتاه نیامد و اموال الهی را چپاول نکرد؛ حقوق واجب قرآن را ادا کرد و از رهگذر آن به باغهاي سرسبز و خرم نایل آمد. آري او
علی بن ابی طالب است. واقدي روایت میکند: از حسن درباره امیر مؤمنان- در حالی که گمان میکردند او از امام روي گردان
است، ولی چنان نبود- پرسیدند گفت:
چه بگویم درباره کسی که چهار ویژگی را در خود فراهم آورده بود: 1. سپرده شدن تبلیغ سوره برائت به او؛ 2. سخن پیامبر درباره
که اگر جز نبوت کاستی دیگري داشت ذکر میفرمود (یعنی علی، جامع تمامی صفات یک پیامبر است «2» او هنگام جنگ تبوك
4. هیچ امیري بر او ؛« الثقلان کتاب اللّه و عترتی » : جز جنبه وحی رسالی)؛ 3. سخن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله درباره او که فرمود
.« فرمان نراند، ولی بر غیر او (دیگر خلفا) فرمان راندند
نظر حسن بصري را درباره امیر مؤمنان پرسیدم. » : ابان بن ابی عیاش نقل میکند
گفت: درباره او چه بگویم! او داراي سابقه در اسلام، فاضل، عالم، حکیم، فقیه صاحب نظر، صحابی، یار و یاور پیامبر، امتحان
دیده، زاهد، قاضی و خویشاوند نزدیک پیامبر بود. علی در کار خود علی بود! رحمت و درود خداوند بر علی باد (رحم اللّه علیّا و
براي غیر پیامبر به کار میبري؟ گفت: هر گاه از مسلمانان نامی به میان آمد « صلّی علیه » صلّی علیه). گفتم: اي ابو سعید! آیا جمله
براي آنان طلب رحمت کن و بر پیامبر و آل او درود فرست. علی بهترین آل پیامبر است! گفتم: یعنی ( 1) لکع: بی عقل و فرومایه.
.« أنت منّی بمنزلۀ هارون من موسی إلّا أنّه لا نبیّ بعدي » : 2) اشاره به روایت )
ص: 346
او از حمزه و جعفر برتر است؟ گفت: آري. گفتم: از فاطمه و فرزندانش چطور؟
گفت: آري از آنان هم برتر است، به خدا سوگند برترین آل محمد است؛ چه کسی میتواند شک کند که او برتر از آنان است در
صفحه 226 از 345
حالی که خود پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: و أبوهما خیر منهما: پدرشان از آن دو- امام حسن و امام حسین- برتر است؛ بر او
انگ شرك نخورد و هرگز شراب ننوشید و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خودش به فاطمه علیها السّلام فرمود: تو را به ازدواج بهترین
فرد امتم درآوردم. اگر در امت پیامبر فرد دیگري بهتر از او یافت میشد او را استثنا میکرد. هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله
میان مسلمانان پیمان برادري برقرار ساخت، خود با علی پیمان برادري بست و رسول خدا هم خودش بهترین مردم است و هم بهترین
برادر را انتخاب نمود. گفتم: اي ابو سعید! پس این سخنی که از تو نقل میکنند که درباره علی گفتهاي چیست؟ گفت: اي برادر
زاده! به این وسیله جان خود را از دست این جباران حفظ میکنم، که اگر اینچنین نبود جسدم را بر روي چوبهاي تابوت
.«1» « میدیدي
3. قدري بودن
ابو الفتح محمد بن علی کراجکی (متوفاي 449 ) میگوید:
« قضا و قدر » حجاج بن یوسف به حسن بصري، واصل بن عطاء، عمرو بن عبید و عامر شعبی نامهاي نوشت و نظر آنان را درباره »
جویا شد. حسن در پاسخ نوشت:
من در این باره چیزي جز آنچه علی بن ابی طالب علیه السّلام گفته است نمیدانم؛ او فرموده است: اي فرزند آدم! آیا گمان داري
آنکه تو را از انجام معصیت بازداشته است، تو را دچار مصیبت میکند؟ [چنین نیست بلکه تو خود مایه مصیبت خود هستی و
ساحت خداي [متعال از آن پیراسته است. واصل نیز پاسخ داد: چیزي جز آنچه علی بن ابی طالب علیه السّلام گفته است نمیدانم. او
فرموده است: آنچه به سبب آن خدا را سپاس میگویی، از خداست و آنچه که بر اثر آن از خدا طلب آمرزش میکنی از توست.
عمرو جواب داد: چیزي جز آنچه علی بن ابی طالب فرموده نمیدانم. او گفته است: اگر گناهی که بنده مرتکب میشود از پیش
معلوم بود و بنده به طور اجتناب ناپذیر بایستی آن را انجام میداد، هر آینه گنهکار در کشیدن رنج عقوبت، مورد ستم قرار گرفته
. بود. شعبی در پاسخ گفت: چیزي جز آنچه ( 1) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 95 و 96
ص: 347
علی بن ابی طالب علیه السّلام فرموده، نمیدانم. او میگوید: آنکه راه را به تو نشان داده دیگر تو را در تنگنا قرار نخواهد داد.
.«1» « حجاج چون پاسخها را خواند گفت: عجب است. این جوابها را از سرچشمهاي زلال گرفتهاند
یکی از متقدمان که آشکارا به عدل الهی اعتقاد داشت، حسن بن ابی الحسن بصري است. او » : سید مرتضی درباره او میگوید
میگوید: هر کس گمان برد که گناهان به دست خداي عز و جل انجام میگیرد روز قیامت با چهرهاي تاریک محشور خواهد شد.
در ادامه سخنان زیادي از او در این -.«2» « وَ یَوْمَ الْقِیامَۀِ تَرَي الَّذِینَ کَ ذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ » : سپس این آیه را تلاوت کرد
روایت کرده است که مردي به حسن گفت: شیعیان میپندارند که با علی علیه «3» باره نقل کرده سپس میگوید:- ابو بکر هذلی
السّلام دشمن هستی! او سرش را پایین انداخت و مدت زیادي گریست؛ آنگاه سرش را بلند کرد و گفت: دیروز از میان شما مردي
رخت بربست که تیري رها شده از سوي خداوند عز و جل بر قلب دشمنانش بود؛ ربانی این امت و صاحب شرف و کمال و
خویشاوند نزدیک پیامبر بود. او از فرمان خدا سرنتابید و از حق غفلت نورزید و اموال الهی را به تاراج نبرد. به احکام قرآن- چه به
.« نفعش بود و چه بر ضررش- عمل کرد و از این رهگذر به باغهایی سرسبز و خرم دست یافت
روزي علی بن الحسین علیه السّلام بر حسن بصري- در حالی که کنار حجر اسماعیل داستان میگفت- وارد » : سید مرتضی میگوید
شده فرمود: آیا خودت را براي مرگ راضی ساختهاي؟ گفت: نه. حضرت فرمود: براي حسابرسی در روز قیامت عملی فراهم
صفحه 227 از 345
آوردهاي؟ گفت: نه. فرمود: آیا جاي دیگري غیر از این دنیا براي عمل سراغ داري؟ گفت: نه. فرمود: آیا خداوند در زمین
پناهگاهی غیر این خانه (کعبه) براي ( 1) کنز الفوائد، ص 170 . جزایري آن را با اندکی کاستی و اختلاف در ترتیب، در زهر الربیع،
ج 2، ص 96 و 97 آورده است.
.60 : زمر 39 .« و روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بستهاند روسیاه میبینی » (2)
او پسر دختر حمید بن عبد » : 3) اسم او سلمی و بنا به قولی روح است. او پسر عبد اللّه بن سلمی بصري است. ابن حجر میگوید )
الرحمان حمیري است. در سال 167 وفات یافت. او به تاریخ و جنگهاي عرب به خوبی آشنا بود. از حسن، ابن سیرین، شعبی،
- تهذیب التهذیب، ج 12 ، ص 46 .« عکرمه و قتاده روایت میکند و ابن جریج، وکیع، ابن عیینه و دیگران از او نقل حدیث میکنند
.45
ص: 348
یا » همین حدیث را ابن خلکان با تبدیل .«1» «؟ بندگان دارد؟ عرض کرد: نه. حضرت فرمود: پس چرا مردم را از طواف باز میداري
.«2» « حسن بعد از آن دیگر به داستان سرایی ننشست » : روایت کرده و در پایان اضافه میکند « یا شیخ » به « حسن
حسن بصري نامهاي نوشت که آن را خدمت » : ابو محمد حسن بن علی بن شعبه حرانی- از دانشمندان مشهور قرن چهارم- میگوید
که در مقدمه آن، سخنانی است که «3» ، سبط اکبر حسن بن علی فرستاد و نظر حضرت را درباره قدر و استطاعت بندگان جویا شد
کاشف از علاقه قلبی و اعتقاد راسخ درونی او نسبت به اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است. در آن نامه آمده است: اما بعد،
شما اي هاشمیان که کشتیهاي شناور در امواج خروشانید و پرچمهاي برافراشته درخشانید؛ یا به سان کشتی توحید که مؤمنان در
آن نشسته و مسلمانان به برکت آن نجات یافتهاند. اي پسر رسول خدا! اکنون که جمعی در مسأله قضا و قدر و استطاعت به اختلاف
نظر رسیدهایم و دچار سرگردانی شدهایم، این نامه را به محضرت نوشتم تا نظر خویش و پدرانت را درباره این موضوع ابراز داري،
ذُرِّیَّۀً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ » ؛ چه اینکه علم شما از علم خداوند است و شما گواهان بر اعمال مردمید، و خداوند گواه بر شما
.«4» « عَلِیمٌ
با حسن بصري و انس بن مالک به راه افتادیم تا اینکه به در خانه ام » : از ابو مسلم نقل میکند که گفت « امالی » مرحوم صدوق در
سلمه رسیدیم. انس جلوي در نشست و من با حسن وارد خانه شدیم. شنیدم که حسن میگفت: السلام علیک یا اماه و رحمۀ اللّه و
برکاته. ام سلمه پاسخ داد: و علیک السلام؛ تو که هستی پسرم؟
گفت: من حسن بصريام. گفت: چرا اینجا آمدهاي؟ گفت: آمدهام تا حدیثی را که از پیامبر درباره علی بن ابی طالب شنیدهاي
( برایم نقل کنی. ام سلمه گفت: به خدا سوگند اکنون برایت حدیثی نقل میکنم که با همین دو گوشم- که اگر دروغ گفته ( 1
. امالی مرتضی، ج 1، ص 153 و 162
. 2) وفیات الاعیان، ج 2، ص 70 )
3) یعنی: نقش بندگان در انجام افعال اختیاریشان. )
34 . ر. ك: : آل عمران 3 .« فرزندانی که بعضی از آنان از [نسل بعضی دیگرند، و خداي شنواي داناست » (4)
170 با اختلاف اندکی نقل کرده است. - ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص 231 . این روایت را کراجکی در کنز الفوائد، ص 171
ص: 349
باشم کر شوند- از پیامبر شنیدهام و با دو چشم خود- که اگر دروغ گفته باشم کور شوند- دیدهام و با قلب خود دریافتم که اگر
خلاف این باشد خداوند بر قلبم مهر- خاموشی- نهد، و زبانم لال شود، اگر نشنیده باشم از رسول خدا که به علی بن ابی طالب
فرمود: اي علی! هر کسی که بمیرد و منکر ولایت تو باشد، در حالی بر خدا وارد خواهد شد که بتی پرستیده و در مقابل صنمی سر
صفحه 228 از 345
در این هنگام حسن بصري را دیدم که میگفت: اللّه اکبر، شهادت » : یعنی مشرك خواهد مرد. ابو مسلم میگوید ؛« خم کرده باشد
میدهم که علی مولاي من و مولاي همه مؤمنان است. چون حسن از خانه خارج شد، انس بن مالک به او گفت: چه شده است که
تو را تکبیر گویان میبینم؟ گفت: از ام سلمه خواستم حدیثی را که از پیامبر درباره علی شنیده است بازگو نماید و او به من چنین و
چنان ... گفت؛ لذا تکبیر گفتم و شهادت دادم که علی مولاي من و هر مؤمنی است. ابو مسلم میگوید: در این هنگام از انس بن
.«1» « مالک شنیدم که میگفت: گواهی میدهم که این حدیث را سه یا چهار بار از رسول خدا شنیدهام
یکی از متقدمان که » : در گذشته دیدیم که سید مرتضی درباره او گفت -«2» درباره اتهام اعتقاد به قدر- بر اساس تفسیر اهل عدل
آشکارا به عدل الهی عقیده داشت ( 1) بحار الانوار، ج 42 ، ص 142 و 143 ، شماره 4 به نقل از امالی صدوق، مجلس 51 ، آخرین
280 و در مجلس 67 ، ص 389 حسن بصري خطاب به یارانش مطالبی میگوید که نشانه علاقه و اعتقاد او به - حدیث، ص 281
امیر مؤمنان است و خود را از اتهام بدگویی از حضرت تبرئه میکند.
2) مقصود از اهل عدل، معتزله و امامیه هستند. اینان معتقدند که همه چیز به قضا و قدر الهی بستگی دارد؛ حتی افعال اختیاري )
بندگان هم با توانی که از جانب خداوند به آنان ارزانی میشود، انجام گیرد. گناهان، هر چند از آنها نهی شده و نزد خداي تعالی
ناپسند است، مکلّفین با اختیار خود و با قدرتی که از ناحیه خداوند دریافت میدارند، آن را مرتکب میشوند؛ که این اختیار به
منظور امتحان آنان است و براي اینکه تکلیف امکانپذیر باشد، چون تکلیف با نداشتن اختیار منافات دارد و معناي گفتار حسن که
همین است؛ زیرا خداوندي که براي بندگان کفر را نمیپسندد، « همه چیز به جز معاصی به قضا و قدر الهی بستگی دارد » : میگوید
چگونه ممکن است آنان را به آن وادارد؟! که این مطلب در نامه او به حجّ اج گذشت. نتیجه اینکه گناه واقع میشود، ولی نه با
رضایت خداوند بلکه قطعا منهی عنه است؛ منتها خداوند بندگان را به خاطر امتحان، بر انجام کارهایشان قادر ساخته است؛ که اگر
خیر و » : چنین نباشد و آنان مختار نباشند، نه تکلیف درست است، نه نکوهش و نه عذاب. اشاعره این گونه پسندیدهاند که بگویند
شر همه از جانب خداست و با اراده خداي تعالی که سابق بر اراده بندگان است انجام میگیرد و تمامی آنها فضل خداست و
شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 96 - الأشعریه-. .« بندگان هیچ نقشی در آن ندارند
ص: 350
ولی این نسبت به مذاق اشاعره- که ،«1» « حسن بصري بود؛ او گفته است: همه چیز بر اساس قضا و قدر الهی است مگر گناهان
بیشتر اهل سنتاند- خوش نیامده است و نتوانستهاند آن را درباره فردي چون حسن بصري که پیشوایی مسلم نزد همگان است
بپذیرند؛ لذا دست به تأویل سخن او در این خصوص زدهاند و یا آن را بر نظر قدیمش- که به زعم آنان از آن توبه کرده و به نظر
مورد پسند ایشان بازگشت کرده است- حمل نمودهاند.
اما نسبت به مسأله قدر، در حدیث صحیح وارد شده که او- حسن- از آن نظر برگشته است و این » : ابو عبد اللّه ذهبی میگوید
.«2» « سخن، تنها سبق لسانی بوده که از وي صورت پذیرفته است
بارها با حسن درباره مسأله قدر بحث و جدل کردم تا اینکه بالأخره او را » : ابن سعد از حماد بن زید از ایوب نقل میکند که گفت
از ابو هلال نقل میکند که گفت: ؛« از دستگاه حاکمه ترساندم و او گفت: از امروز به بعد دوباره به این نظر باز نخواهم گشت
حمید و ایوب را دیدیم که با هم گفتوگو میکردند؛ شنیدم حمید به ایوب گفت: روا داشتم که دچار زیان گردیم، ولی حسن »
.«3» «! سخنی را که گفت، نمیگفت؛ ایوب گفت: یعنی مسأله قدر را
نوشتهاي را دیدم که به حسن بصري نسبت داده شده و آن را خطاب به عبد الملک بن مروان » : عبد الکریم شهرستانی میگوید
این نامه در پاسخ عبد الملک بود و نظر او را درباره جبر و قدر جویا شده بود و او پاسخی موافق مذهب قدریه داده «4» . نوشته است
.« و در آن به آیاتی از قرآن و دلایلی عقلی استدلال کرده بود
صفحه 229 از 345
. احتمالا این رساله از واصل بن عطاء است و گرنه، حسن کسی ( 1) امالی مرتضی، ج 1، ص 153 » : شهرستانی میگوید
سر ،« سبق اللسان » 2) میزان الإعتدال، ج 1، ص 483 در شرح حال هم نام او حسن بن ابو الحسن بغدادي به شماره 1828 . مقصود از )
زدن از زبان است که از روي بیتوجّهی صورت گرفته باشد.
. 3) ابن سعد، الطبقات، ج 7، ق 1، ص 122 )
4) قاضی عبد الجبار رسالهاي در عدل و توحید به او نسبت داده که آن را براي عبد الملک بن مروان فرستاد. )
این رساله را من در کتابخانه طهرانی در کربلا دیدهام و همان طور » : حاشیه شرح الأصول الخمسه، ص 137 . محقق تستري میگوید
. قاموس الرجال، ج 3، ص 137 .« که شهرستانی گفته است رسالهاي نیکوست و حاوي دلایلی متقن است
ص: 351
نیست که با سلف (در اینکه قدر و خیر و شر آن از خداست) مخالفت ورزد چه اینکه این مطلب نزد سلف تقریبا مورد اتفاق است-
را که در متن روایت آمده است بر بلا و عافیت، « الخیر و الشرّ کلّه من اللّه » شهرستانی اضافه میکند:- مایه تعجب است که عبارت
شدت و رخاء، مرض و شفا، مرگ و زندگی و دیگر افعال الهی حمل کنند، ولی بر خیر و شر و حسن و قبیح که هر دو از جهت
.«1» « اکتساب بندگان صادر میشود، حمل نگردد؛ و عدهاي از معتزله نیز در مقالاتشان او را از اصحاب خود دانستهاند
حسن بصري درباره تفسیر نظریاتی معروف دارد؛ که مشهورترین روایات آن از طریق عمرو بن عبید معتزلی (متوفاي 144 ) نقل شده
با همین سند موجود است: ابن « تاریخ طبري » از آن استفاده کرده است و بقایایی از آن در « الکشف و البیان » است. ثعلبی در تفسیر
حمید از سلمه از ابن اسحاق از عمرو بن عبید از حسن ...
چنین به نظر میرسد که طبري نقلهاي ابن اسحاق را- چنان که فؤاد سزگین گفته است- به کار میبرده است. » : شوّاخ میگوید
او علاوه بر این- طبق گفته عادل نویهض- دو .«2» « مقدار زیادي از این تفسیر در لابهلاي کتابهاي تفسیري نیز به جاي مانده است
«3» . نیز دارد « العدد فی القرآن » و « نزول القرآن » کتاب دیگر به نامهاي
10 . علقمۀ بن قیس
کنیه او ابو شبل یا ابو شبیل نخعی کوفی است؛ عبد اللّه بن مسعود این کنیه را براي او انتخاب نمود؛ زیرا علقمه عقیم بود و داراي
فرزند نشد. او در زمان حیات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دیده به جهان گشود. از امیر مؤمنان علیه السّلام، ابن مسعود- که استاد او
بود- حذیفه، ابو درداء و سلمان نقل حدیث کرده است؛ و راویان از وي، پسر برادرش اسود بن یزید بن قیس، پسر خواهرش ابراهیم
بن یزید نخعی، ابراهیم بن سوید نخعی، عامر شعبی و ابو وائل شقیق بن سلمه هستند.
او در جنگ صفین در کنار امیر مؤمنان علیه السّلام بود؛ آن قدر جنگید که شمشیرش به ( 1) شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص
.47
. 2) معجم مصنفات القرآن الکریم، ج 2، ص 161 ، شماره 996 )
. 3) معجم المفسرین، ج 1، ص 148 . تاریخ التراث العربی، مجلد اول، ج 1، ص 72 )
ص: 352
« ابو الصلاة » خون آغشته گردید و پایش آسیب دید و برادرش ابیّ بن قیس شهید شد و به این دلیل که زیاد نماز میگزارد به او
پاي علقمۀ بن قیس فقیه آسیب دید و او میگفت: من پایم را سالمتر از این نمیخواهم؛ زیرا به » : میگفتند. نصر بن مزاحم میگوید
وسیله آن امید ثواب از پروردگار را دارم. آرزو داشتم برادرم و برخی از مؤمنان را در خواب ببینم که دیدم و به برادرم گفتم:
چگونه وارد آن جهان شدي؟ گفت: ما و دشمنانمان با هم ملاقات کردیم و در محضر الهی با یکدیگر به احتجاج پرداختیم و ما بر
صفحه 230 از 345
.«1» « آنان پیروز شدیم؛ از زمانی که به خود آمدهام چنان شادمانی به خود ندیدهام که با این خواب به من دست داد
علقمه یکی از پیشگامان فقه و حدیث بود و همراه امیر مؤمنان علیه السّلام وارد مدائن شد و با او در جنگ » : خطیب میگوید
نهروان شرکت نمود. اعمش از مسلم بطین روایت میکند که علقمه در جنگ نهروان با امیر مؤمنان علیه السّلام بود، و شمشیرش را
.«2» « از خون (دشمنان) رنگین کرده بود. همچنین در جنگ صفین شرکت جست
او در غزوه خراسان شرکت جست و سپس مدت دو سال در خوارزم اقامت گزید و به مرو رفت و در آنجا نیز مدتی ماند. ابن سعد
.« در آنجا نیز دو سال اقامت داشت » : میگوید
علقمه، عبد اللّه بن مسعود را خوب میشناخت و یکی از شش شاگرد عبد اللّه بود که به مردم قرآن و سنت میآموختند و مردم از
«3» . نظریات آنان بهرهمند میشدند
اگر علقمه را درك » : او از نظر هدایتگري، شخصیت و بزرگواري، شبیهترین مردم به عبد اللّه بن مسعود بود. ابو مثنی ریاح میگوید
کردي، از اینکه عبد اللّه را درك نکردي ضرر نکردهاي؛ زیرا علقمه از نظر هیبت و وقار و هدایتگري شبیهترین مردم به اوست؛ و
اگر توانستی ابراهیم را درك کنی، از اینکه علقمه را درك نکردهاي دچار خسران نخواهی بود؛ او- طبق گفته آنان- از زمره علماي
. ابن مسعود از ( 1) وقعه صفین، نوشته نصر بن مزاحم، ص 287 .« ربانی بود
. 2) تاریخ بغداد، ج 12 ، ص 297 )
3) آنان عبارتند از: علقمۀ بن قیس، اسود بن یزید، مسروق بن اجدع، عبیدة بن قیس بن عمرو سلمانی، عمرو بن شرحبیل و حارث )
. بن قیس جعفی که وي در رکاب امیر مؤمنان علیه السّلام شهید گشت. تاریخ بغداد، ج 12 ، ص 299
ص: 353
قرائت علقمه خرسند میشد و مورد پسندش بود. وي نواي دلنشینی داشت و عبد اللّه همواره به او میگفت: جانت به سلامت، ما را
نیز عبد .« نواي زیبا و دلنشین مایه زینت قرآن است » : از نواي قرائت خود راحتی بخش! چه اینکه از رسول خدا شنیدم که میفرمود
.«! جانت به سلامت، قرآن را با ترتیل بخوان » : اللّه به او میگفت
شعبی میگوید: .« همه آنچه را که من خوانده و تعلیم دادهایم، علقمه میخواند و آموزش میدهد » : همچنین درباره او میگوید
.« اگر خداوند اهل خانهاي را براي بهشت آفریده باشد باید خانواده علقمه و اسود باشند »
به آنچه در جوانی حفظ کردم، چنان حضور ذهن دارم که گویا از روي ورقهاي » : علقمه حافظه نیرومندي داشت. او میگوید
.« میخوانم
من از دنیاي آنان بهرهاي نمیبرم مگر آنکه آنان از دین من بهره » : او از پذیرش هدایاي امیران و پادشاهان ابا داشت و میگفت
ابو برده (پسر ابو موسی اشعري) اسم او را در هیأتی که قرار بود » : ابن سعد از ابراهیم نخعی نقل میکند که گفت .« بیشتري ببرند
پیش معاویه بروند نوشت، ولی علقمه به او نوشت: نام مرا پاك کن، پاك کن. وقتی بصره و کوفه زیر فرمان ابن زیاد قرار گرفت از
ابو وائل خواست که همراه او باشد. ابو وائل میگوید: براي مشورت نزد علقمه آمدم، او به من گفت: بدان که تو هر چند از
.« معاشرت با آنان بهره ببري، آنان از تو بهره بیشتري خواهند برد
او ثقه و کثیر الحدیث بود؛ .« در گفت و گو و مذاکره علمی بنشینید؛ زیرا حیات علم به مذاکره و یادآوري آن است » : او میگفت
همه بر وثاقت او اتفاق نظر دارند. او با خانوادهاش خوشرفتار بود. از جمله خوشرفتاريهایش اینکه به همسرش میگفت:
اگر از آنچه از طیب «1» ؛ فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً » از آن چیز گوارا و خوش خوراك بیاور. اشاره به آیه
او در کوفه، زمان فرمانروایی عبیداللّه بن زیاد در دوران خلافت .« خاطر و رضایت قلبی به شما دادند، آن را بخورید و گواراتان باد
«2» . یزید به سال 62 درگذشت
صفحه 231 از 345
.4 : او را از اصحاب امیر مؤمنان علیه السّلام به شمار آورده ( 1) نساء 4 « رجال » شیخ طوسی در کتاب
.296 - 57 . تهذیب التهذیب، ج 7، ص 277 و 278 . تاریخ بغداد، ج 12 ، ص 300 - 2) الطبقات، ج 6، ص 62 )
ص: 354
علقمه فقیه در دین، قاري قرآن و عالم به فرائض بود؛ در جنگ صفین شرکت جست و یکی از پاهایش » : کشّی میگوید «1» . است
آسیب دید که از آن ناحیه میلنگید.
.«2» « برادرش حارث نیز فقیهی جلیل القدر بود و برادر دیگرش ابیّ بن قیس در جنگ صفین به شهادت رسید
علقمه از جمله ثقات دهگانهاي است که از اصحاب خاص امیر مؤمنان علیه السّلام شمرده میشوند. ثقۀ الاسلام کلینی در کتاب
از علی بن ابراهیم قمی نقل میکند: « الرسائل »
امیر مؤمنان علیه السّلام پس از بازگشت از جنگ نهروان نامهاي نوشت و در آن موضع خود را نسبت به حکومت بر مؤمنان بیان »
دستور داد که آن را در اجتماع بر «3» داشت و اصحاب ثقه و مقرب خود را بر آن گواه گرفت و به کاتب خود عبیداللّه بن ابو رافع
مردم بخواند.- میگوید:- حضرت کاتب خود عبیداللّه بن ابو رافع را خواست و به او فرمود:
ده نفر از افراد مورد اعتماد مرا فراخوان. گفت: نام آنان را بفرمایید. حضرت فرمود:
اصبغ بن نباته، ابو طفیل عامر بن واثله کنانی، زرّ بن حبیش اسدي، جویریۀ بن مسهّر عبدي، خندف بن زهیر اسدي، حارثۀ بن
علقمۀ بن قیس، کمیل بن زیاد و عمیر بن زراره. آنگاه، آنان «4» ،( مضرب همدانی، حارث بن عبد اللّه اعور همدانی (مصباح نخعی
او و » : 1) رجال شیخ طوسی، ص 50 ، شماره، 72 و ص 53 ، شماره 115 . شیخ در رجال گفته است ) .«5» « بر حضرت وارد شدند
این مطلب را ابن داوود نیز در کتاب خود، ص 134 ، شماره 1007 از شیخ نقل .« برادرش ابیّ بن قیس در صفین به شهادت رسیدند
در نسخه شیخ « واو » ص 129 ، شماره 5 این مطلب را آورده است. به نظر ما ،« خلاصه » علامه نیز در .« او و برادرش » : کرده میافزاید
زاید است و ناسخان کتاب، آن را اضافه کردهاند؛ زیرا علقمه در صفین شهید نشد بلکه پایش آسیب دید و در سال 62 یا 72 وفات
قتل بصفین » : یافت و آنکه در صفین به شهادت رسیده، برادرش ابیّ بن قیس بوده است. بنابراین عبارت صحیح باید چنین باشد
در جنگ صفین برادرش أبیّ بن قیس شهید شد. و اللّه العاصم. « أخوه أبیّ بن قیس
. 37 و 38 ، 2) رجال کشی، چاپ نجف، ص 93 ، شمارههاي 36 )
3) ابو رافع پدر عبیداللّه خود، کاتب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بود. )
4) این اسم در چاپ نجف آمده است، ولی در نسخه صاحب وسائل وجود ندارد، که همین نسخه صاحب وسائل هم صحیح است؛ )
زیرا او اضافه بر ده نفر است و در اصحاب حضرت کسی را با این نام سراغ نداریم ولی در عبارت مامقانی؛ علقمه را این گونه
و این از زیباترین اوصافی است که امیر مؤمنان علیه السّلام او را با این صفت « و مصباح النخع علقمۀ بن قیس » : توصیف کرده است
. یاد کرده است. ر. ك: تنقیح المقال، ج 2، ص 259 ، شماره 8071
234 در فایده هفتم از - 173 . شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه، ج 30 ، ص 235 - 5) سید بن طاووس، کشف المحجه، ص 174 )
خاتمه کتاب این روایت را نقل کرده است.
ص: 355
برخی از تابعان بزرگ و رؤسا » : فضل بن شاذان او را از تابعان بزرگ و از رؤسا و زهاد شمرده است. کشّی از فضل روایت میکند
و زهاد ایشان عبارتند از:
جندب بن زهیر، عبد اللّه بن بدیله، حجر بن عديّ، سلیمان بن صرد، مسیّب بن نجیّه، علقمه، أشتر، سعید بن قیس و امثال آنان که
فراوان بودند، ولی در جنگ از بین رفتند.
صفحه 232 از 345
.«1» « پس از آن نیز افزون گردیده تا اینکه همراه امام حسین علیه السّلام و پس از وي به شهادت رسیدند
11 . محمد بن کعب قرظی
اشاره
آمده است: « خلاصه » کنیهاش ابو حمزه و بنابر قولی ابو عبد اللّه مدنی است؛ ابتدا در کوفه و سپس در مدینه سکونت کرد. در «2»
در مدینه و سپس در کوفه بود. او یکی از دانشمندان (برجسته) بود. ابن عون، میگوید: من کسی را از قرظی داناتر به تأویل قرآن »
از پیامبر روایت نموده که حضرت فرمود: مردي از دو گروه کاهنان خواهد » : ابن سعد در شرح حال ابو برده میگوید .«3» « ندیدهام
آمد و قرآن را چنان خواهد آموخت که کسی پس از وي چنان نیاموخته باشد. ربیعه میگوید: ما پیش خود میگفتیم: او محمد بن
.«4» « کعب قرظی است؛ زیرا مقصود از دو گروه کاهنان دو قبیله بنی قریظه و بنی نضیر بودند
او از علی بن ابی طالب، عبد اللّه بن مسعود، ابو ذر، ابو الدرداء، زید بن ارقم، عبد اللّه بن عباس، عبد اللّه بن » : ابن حجر میگوید
میگوید: او « طبقات » جعفر بن ابی طالب، براء بن عازب، جابر بن عبد اللّه، أنس و دیگران نقل حدیث کرده است. ابن سعد در
فردي ثقه، کثیر الحدیث و پرهیزگار بود. عجلی میگوید: از مردم مدینه، تابعی، ثقه، مردي صالح و عالم به قرآن بود. ابن حبان
. میگوید: او از ( 1) رجال کشی، چاپ نجف، ص 65 ، شماره 19
2) پدرش از اسیران بنی قریظه است که هنوز بالغ نشده بود و موي رخسارش نروییده بود؛ لذا او را آزاد کردند. )
تهذیب التهذیب، ج 9، ص 422 به نقل از بخاري.
. 3) خلاصه تذهیب تهذیب الکمال، ص 357 )
. 4) ابن سعد، الطبقات، ج 7، ق 2، ص 193 )
ص: 356
بزرگان مدینه از نظر علمی و فقهی بود. به سال 108 در سن 78 سالگی درگذشت.
.«1» « گفتهاند: در حادثه سقوط سقف مسجد النبی به همراه گروهی در زیر آوار جان داد
یک نکته
ابن حجر میگوید: .«! از قتیبه شنیدم که میگفت: گفتهاند که محمد بن کعب در زمان حیات پیامبر متولد شد » : ترمذي میگوید
این سخن حقیقت ندارد. »
،«2» « آن که در زمان حیات پیامبر متولد شده پدرش بود، اما خودش در اواخر خلافت امیر مؤمنان به سال 40 متولد گردیده است
ولی با توجه به اینکه او از امیر مؤمنان، ابن مسعود، ابو ذر و امثال آنان روایت کرده، بایستی ولادت او خیلی پیش از سال 40 بوده
باشد؛ خصوصا اینکه تصریح شده او در سال 108 فوت کرده و 78 سال سن داشته است. بنابراین به نظر میرسد ولادت او در
خلافت عمر، سال 20 بوده است. همچنین ابن شهرآشوب از محمد بن منصور سرخسی از محمد بن کعب قرظی روایت کرده که او
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را در خواب دید. حضرت به او 18 دانه خرما داد، و آن را چنین تعبیر کرد که 18 سال زندگی خواهد
کرد. فراموش نمود تا اینکه روزي در جمع فراوانی، خدمت علی بن موسی الرضا علیه السّلام که به سفر خراسان میرفت رسید، و
صفحه 233 از 345
در جلوي حضرت، طبقی از خرما گذاشته شده بود.
حضرت 18 دانه خرما برداشتند و به او دادند. او بیشتر خواست. حضرت فرمود:
.«3» « اگر جدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به تو بیشتر داده بود، من هم میدادم
به نظر ما این ماجرا به پسرش حمزه یا عبد اللّه یا یکی از نوادگان او منسوب است؛ زیرا مسافرت امام به خراسان در سال 200 بوده
1) تهذیب التهذیب، ج 9، ص ) «5» . البته این روایت را مرحوم صدوق نقل کرده و به ابو حبیب نباجی نسبت داده است «4» . است
. 420 ، شماره 689 -422
. 2) همان، ص 421 و 422 )
. 3) به اختصار به نقل از مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 342 . بحار الانوار، ج 49 ، ص 118 و 119 ، شماره 5 )
. 4) تتمۀ المنتهی، ص 294 )
. 5) بحار الانوار، ج 49 ، ص 35 ، شماره 15 . عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 210 و 211 )
ص: 357
12 . ابو عبد الرحمان سلمی
عبد اللّه بن حبیب کوفی، از اصحاب ابن مسعود است. همراه امیر مؤمنان علیه السّلام در جنگ صفین شرکت کرد. مردي ثقه و کثیر
عاصم از طریق او قرائت علی علیه .«1» « او در نزد همگان ثقه است. قاري و معلم قرآن بود » : الحدیث است. ابن عبد البرّ میگوید
من » : السّلام را اخذ کرده است. ابن عساکر از ابو بکر بن عیاش از عاصم بن ابی النجود از ابو عبد الرحمان سلمی نقل کرده است که
.«2» « کسی را تواناتر از علی بن ابی طالب نسبت به قرائت ندیدهام
او در سال 72 «3» . در گذشته، گفتار او درباره صحابه و نحوه فراگیري تفسیر از محضر پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله را آوردیم
وفات یافت.
13 . مسروق بن أجدع
ابو عایشه همدانی و ادعی کوفی، فقیهی توانا و عابدي وارسته بود و از امیر مؤمنان علیه السّلام کسب فیض مینمود و در تمامی
جنگهاي حضرت در رکاب او بود. نیز افتخار شاگردي ویژه عبد اللّه بن مسعود را دارا بود. از معاذ بن جبل و خبّاب بن الأرت و
أبیّ بن کعب نقل حدیث کرده است. پدرش اجدع بن مالک سرآمد سوارکاران یمن و عمرو بن معدیکرب دایی او بود.
من کسی کوشاتر از او در طلب علم ندیدم. او از شریح در مقام فتوا داناتر بود؛ از این روست که شریح موقعی که » : شعبی میگوید
.« درمیماند، از او نظر میخواست
هیچ یک از اصحاب ابن مسعود بر او پیشی نگرفت. او از جمله اصحاب ابن مسعود بود که به مردم » : علی بن مدینی میگوید
.«4» « مناقب او بسیار است. وي در سال 63 درگذشت » : ابن حجر میگوید .« حدیث میآموختند. همزمان هم قاري و هم مفتی بود
- مسروق، دانش فراوانی اندوخته بود و بر آموختن علم از صحابه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ( 1) تهذیب التهذیب، ج 5، ص 184
. 183 ، شماره 317
. 2) ابطحی، جامع الأخبار و الآثار، ج 1، ص 272 . تاریخ ابن عساکر (ترجمۀ الامام)، ج 3، ص 27 )
. 3) ر. ك: جامع البیان، ج 1، ص 27 و 28 و 30 )
صفحه 234 از 345
.109 - 4) تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 111 )
ص: 358
با هر یک از اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله همنشین شدم و » : همت فراوانی داشت. در گذشته گفتار او را یادآور شدیم که
آنان را همچون آبگیرهایی یافتم که برخی یک نفر و برخی دو نفر و برخی ده نفر و برخی صد نفر را سیراب میساخت و برخی
.«1» « آنچنان سرشار بود که اگر تمامی مردم بر آن وارد میشدند، همه را سیراب میساخت
مقصودش علی علیه السّلام است.
او متهم شده که از امیر مؤمنان علیه السّلام فاصله گرفته بود. ابن ابی الحدید درباره او و اسود بن یزید- که در آینده شرح حالش
شیخ ما ابو جعفر اسکافی » : خواهد آمد- و نیز مرّه همدانی و شعبی، سخنی دارد که به تفصیل عین آن را نقل میکنیم. او میگوید
ابراهیم بن هلال ثقفی یافتهام که در کوفه با اینکه غلبه با « الغارات » (رحمۀ اللّه علیه) ذکر کرده و من خود این مطلب را در کتاب
تشیع بود، در میان فقها کسانی بودند که با علی خصومت میورزیدند و او را دشمن میداشتند؛ از جمله آنان مرّه همدانی است. ابو
نعیم فضل بن دکین از فطر بن خلیفه روایت کرده که: از مرّه شنیدم میگفت: اگر علی شتري بود که صاحبانش با او آب از چاه
میکشیدند از آنچه بود برایش بهتر بود. از عمرو بن مرّه روایت شده که: به مرّه گفتند: تو چگونه از فرمان علی سر باز زدي؟ گفت:
قبل از دوره ما داراي سابقه خوبی بود، ولی ما به بديهاي او دچار شدیم.
بر مرّه همدانی نماز نخواند، و در زمان حیاتش گفته بود: به «2» ابن دکین از حسن بن صالح روایت میکند که گفت: ابو صادق
خدا سوگند سقف خانهاي بر سر من و او سایه نمیافکند. کنایه از اینکه ما با هم در یک جا نمیتوانیم جمع شویم. او میگوید:
در تشییع جنازه او حاضر نشد و ( 1) در ابتداي بحث درباره تفاوت درجات علمی «3» چون مرّه وفات یافت عمرو بن شرحبیل
صحابه، ذکر شد.
او پسر عاصم بن » : 2) شیخ او را در زمره گروهی از اصحاب امیر مؤمنان علیه السّلام که کنیه آنان ابو صادق است آورده، میگوید )
او از قبیله ازد و کوفی است. اسمش » : رجال شیخ طوسی، ص 63 ، شماره 12 . ابن حجر میگوید .« کلیب جرمی عربی کوفی است
، تهذیب التهذیب، ج 12 .« مسلم یا عبد اللّه است. ابن حبّان او را در زمره ثقات آورده است. او فردي پارسا و مستقیم الحدیث بود
. ص 130
3) او ابو میسره همدانی کوفی از اصحاب ابن مسعود و انسانی عابد، زاهد، ثقه و بزرگوار است. در سال 63 وفات یافت. تهذیب )
. التهذیب، ج 8، ص 47
ص: 359
گفت: در تشییع او حاضر نمیشوم؛ زیرا او از علی بن ابی طالب کینهاي به دل داشت. ابراهیم بن هلال میگوید: مسعودي از طریق
پس از نقل حدیث گفت: من نیز چنین هستم؛ «1» عبد اللّه بن نمیر همین حدیث را برایمان نقل کرد. او میگوید: عبد اللّه بن نمیر
به خدا سوگند اگر کسی بمیرد در حالی که از علی علیه السّلام کینهاي به دل داشته باشد در تشییع جنازه او حاضر نخواهم شد و بر
.« جنازهاش نماز نخواهم خواند
یکی دیگر از آنان اسود بن یزید و دیگري مسروق بن اجدع است. سلمۀ بن کهیل روایت میکند: » : ابن ابی الحدید سپس میگوید
آن دو، به خانه برخی از زنان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رفت و آمد داشتند و درباره علی علیه السّلام بد میگفتند. که در این میان،
اسود بر همین اعتقاد مرد، ولی مسروق نمرد مگر آنکه حالت او عوض شد و طوري شد که پس از هر نماز که به جا میآورد، به
«2» . روان پاك علی بن ابی طالب علیه السّلام درود میفرستاد و این به علت حدیثی بود که از عایشه در فضیلت حضرت شنیده بود
از لیث از ابو سلیم نقل شده است که مسروق میگفت: علی چون هیزمکش شب است؛ کنایه از اینکه درست و نادرست را به هم
صفحه 235 از 345
درمیآمیزد. او میگوید: مسروق پیش از آنکه بمیرد از این موضع برگشت و توبه نمود. سلمۀ بن کهیل روایت میکند: ( 1) او ابو
تهذیب التهذیب، ج .« ثقه، کثیر الحدیث و صدوق است. به سال 199 از دنیا رفت » : هاشم همدانی کوفی است. ابن مسعود میگوید
. 6، ص 57 و 58
عایشه به من گفت: تو از فرزندان من هستی و تو را از همه » : 2) احمد بن حنبل در کتاب مسند از مسروق نقل میکند که گفت )
آنان بیشتر دوست دارم. آیا درباره مخدج- رئیس خوارج (که به ذو الثدیه و ذو الخویصره نیز شهرت داشت)- اطلاعی داري؟
گفتم: آري، علی بن ابی طالب او را در کنار رودي که بالاي آن را تامرّا و پایین آن را نهروان میگفتند، میان لخاقیق و طرفاء،
کشت. گفت: گواهی بر این گفتارت بیاور. رفتم و مردانی را (پنجاه نفر) آوردم که نزد او بر این مطلب گواهی دادند. مسروق
میگوید: به او گفتم: تو را به صاحب این قبر- پیامبر- سوگند میدهم، چه از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله درباره این گروه- خوارج-
آنان بدترین مردم و بدترین خلایقاند که به دست بهترین مردم و بهترین خلایق و نزدیکترین » : شنیدهاي؟ گفت: شنیدم که فرمود
از مسروق آورده است: عایشه- وقتی فهمید علی علیه « صفین » نیز مدائنی در کتاب .«« آنان به درگاه خداوند، کشته خواهند شد
خدا عمرو بن عاص را لعنت کند؛ او قبلا برایم نوشته بود که در اسکندریّه او را کشته است » : السّلام ذو الثدیه را کشته است گفت
ولی این باعث نمیشود که من آنچه را میدانم و از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدهام نگویم؛ از پیامبر شنیدم که فرمود:
267 . ر. ك: ابن - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 268 .«« به دست بهترین فرد امت پس از من کشته خواهد شد »
.55 - المغازلی، مناقب آل ابی طالب، ص 56
ص: 360
من و زبید یمانی پس از وفات مسروق نزد همسرش رفتیم، او با ما به گفتوگو پرداخت و گفت: مسروق و اسود بن یزید نسبت به
سبّ علی بن ابی طالب زیادهروي کردند، ولی مسروق را پیش از آنکه بمیرد دیدم که بر او درود میفرستد.
اما اسود بر همان حال مرد. سلمه میگوید: پرسیدیم: چرا نظر او عوض شده بود؟
گفت: به جهت حدیثی بود که عایشه از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله درباره خوارج نقل نمود. از ابو اسحاق روایت شده که گفت: سه
نفر نسبت به علی بن ابی طالب علیه السّلام مورد اطمینان نیستند: مسروق، مرّه و شریح، و روایت شده که شعبی چهارمین آنان است.
.«1» « از شعبی روایت شده که مسروق به جهت پیروي نکردن از علی بن ابی طالب پشیمان بود
از ابو محمد » : کشی از ابو الحسن علی بن محمد بن قتیبه، دوست و شاگرد و راوي کتابهاي فضل بن شاذان روایت کرده است
فضل بن شاذان درباره زهّاد هشتگانه سؤال کردند و او چهار نفر را که با علی علیه السّلام همراه و از زهّاد پرهیزگار بودند
برشمرد: ربیع بن خثیم، هرم بن حیّان، اویس قرینی و عامر بن عبد قیس. چهار نفر دیگر که این صفت- همراهی با علی- را نداشتند؛
معاویه بود و با همین شغل در جایی پایینتر از واسط، کنار دجله «2» یکی از آنان مسروق بن أجدع بود.- اضافه میکند:- او عشّار
.«3» « که به رصافه معروف است مرد و قبرش همان جا است
مسروق و مرّه همدانی از همراهی با علی علیه السّلام در جنگ سر باز زدند و حقوق سالیانه » : آورده است « مسترشد » طبري امامی در
خود را از او گرفته، به قزوین رفتند.
مسروق سرپرست سواره نظام و مأمور مالیات عبید اللّه بن زیاد بود و سفارش کرد که او را در قبرستان یهودیان دفن کنند و دلیل آن
.«4» « را چنین بیان داشت: میخواهد وقتی از قبر خارج میشود کسی جز او- در آن جمع- به خدا و رسولش ایمان نداشته باشد
.96 - او از کسانی بود که مردم را براي حمایت از ( 1) شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 98 » : علامه تستري از وي نقل میکند
2) مأمور جمعآوري مالیات. )
. 3) رجال کشی، چاپ نجف، ذیل شرح حال عوف عقیلی، شماره 34 ، ص 90 و 91 )
صفحه 236 از 345
. 4) محمد بن جریر طبري امامی، المسترشد، ص 157 ، شماره 25 )
ص: 361
از ثعلبی- در تفسیر- نقل میکند که او در جنگ .«1» « عثمان تشویق میکرد و به مردم میگفت: براي کمک به خلیفهتان قیام کنید
.«2» « وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً » : صفین میان دو لشکر ایستاد و این آیه را تلاوت کرد
این بود آنچه درباره این مرد گفتهاند و خواستهاند از این راه، موضع او را نسبت به خاندان اهل بیت مورد خدشه قرار دهند. اکنون
به بررسی و میزان صحت این گفتهها میپردازیم:
یا تخلف از حضور در جنگ «3» - اما مسأله کوتاهی مسروق در حق حضرت و عدم حضور در جنگها- بنا به روایتی از شعبی
بنابر نقل طبري امامی- کاملا با گفتار تمامی ارباب تراجم و شرح حال نویسان که بر حضور او در تمام جنگهاي -«4» صفین
حضرت تصریح دارند، منافات دارد. ابن حجر عسقلانی میگوید:
.«6» « و دیگران گفتهاند: مسروق از حضور در هیچ یک از جنگهاي علی سر باز نزد «5» وکیع »
در روزهاي حکمیت چادر من در کنار چادر ابو موسی » : ابن سعد از محمد بن منتشر از مسروق بن اجدع نقل میکند که گفت
. اشعري بود؛ گروهی از سپاهیان، ( 1) قاموس الرجال، ج 8، ص 475 و 476
. 29 . ر. ك: قاموس الرجال، ج 8، ص 476 : نساء 4 .« و خودتان را مکشید؛ زیرا خدا همواره با شما مهربان است » (2)
.«! مسروق در هیچ یک از جنگها با حضرت شرکت نکرد » : 3) ابن سعد از او در الطبقات، ج 6، ص 51 نقل میکند که گفت )
هنگامی که علی علیه السّلام در نخیله اردو زد، عدهاي از کوفیان از » : 4) در کامل ابن اثیر، ج 3، ص 278 و 279 چنین آمده است )
حضور با حضرت سر باز زدند؛ از جمله آنان مرّه همدانی و مسروق بودند که سهم خود را برداشته، آهنگ قزوین کردند و بعد از
.« آن، مسروق همواره به خاطر این سرپیچیاش استغفار میکرد
5) او وکیع بن جراح بن ملیح رواسی کوفی، حافظ، ثقه، امین، عابد، ناسک و راستگو بود. دانشمندي فوق العاده در میان )
برجستهترین دانشمندان بوده و از او بیزارتر از دنیا و خاشعتر دیده نشده است و پیشوایان حدیث بر راستی و وثاقت او اتفاق نظر
نزد مروان بن معاویه لوحی را دیدم که بر آن » : دارند. او به پیروي از خاندان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شهره بود. ابن معین میگوید
از هر کس » : محمد بن مروان میگوید .« نام مشایخ حدیث و صفات هر یک نوشته شده بود. در آن آمده که وکیع رافضی است
به سال 128 به دنیا .« تعریفی شنیدم او را پایینتر از آن تعریف یافتم، به جز وکیع که او برتر از تعریفهایی بود که از او میکردند
.125 - آمد و در سال 196 در روز عاشورا و در راه مراجعت از سفر حج وفات یافت. تهذیب التهذیب، ج 11 ، ص 130
. 6) تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 111 )
ص: 362
شبانه به لشکر معاویه میپیوستند؛ ابو موسی به هنگام صبح دامن خیمهاش را بالا زد و گفت: اي مسروق! فرمانروایی آن است که با
.«1» « توطئه به دست آمده باشد و پادشاهی آن است که با زور شمشیر فراهم گردیده باشد
مسروق از کسانی است که در جنگ علی علیه السّلام با خوارج در نهروان حضور داشت. از ابن ابی لیلی روایت » : خطیب میگوید
میکند که گفت: مسروق در جنگ نهروان در کنار علی علیه السّلام شرکت جست، و- میگوید:- حضرت وقتی جنگ را به پایان
که در دست داشت به دري کوبید و فرمود: صدق اللّه و رسوله؛ راست آمد آنچه خدا و رسولش «2» « قدومی » رسانید، برخاسته و با
.«3» « مرا خبر دادند
در جنگ جمل از » : به نظر میرسد روایت یاد شده از شعبی همچون روایات دیگر منسوب به او است؛ چون از او نقل شده که گفت
گفتهاند:- اگر این روایت صحیح باشد- از بزرگترین .« صحابه جز علی و عمّار و طلحه و زبیر، کس دیگري حضور نداشت
صفحه 237 از 345
ولی این روایت را ظاهرا به دروغ به او بستهاند؛ زیرا او تنها کسی است که کوتاهی مردم «4» ؛ دروغهاي ساخته و پرداخته اوست
در این فتنه (جنگ » : مدینه در حق علی علیه السّلام را- هنگامی که براي جنگ جمل به پا خاست- گوشزد کرده است، میگوید
جمل) جز شش نفر از بدریون، بقیه حضور نداشتند که ابو هیثم بن تیّهان و خزیمۀ بن ثابت ذو الشهادتین و چند نفر دیگر از جمله
.«5» « حاضران بودند
اما اینکه گفتهاند: در جنگ صفین بین دو لشکر ایستاد و مردم را از یاري امیر مؤمنان علیه السّلام باز میداشت و این آیه را خواند
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ » : که
از چند جهت در آن اشتباه صورت گرفته است: «6» « رَحِیماً
اولا: این ماجرا با اینکه گفتهاند: مسروق در جنگ صفین با تعدادي از کوفیان ( 1) الطبقات، ج 4، ق 1، ص 84 ، در شرح حال ابو
موسی.
2) قدوم: (تیشه) وسیلهاي که براي تراش دادن چوب به کار میآید. )
. 3) تاریخ بغداد، ج 13 ، ص 232 )
.190 - 4) قاموس الرجال، ج 5، ص 191 )
. 5) الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 221 )
اي کسانی که ایمان آوردهاید! اموال هم دیگر را به ناروا مخورید- مگر آن که داد و ستدي با تراضی یکدیگر از شما [انجام » (6)
.29 : نساء 4 .« گرفته باشد- و خودتان را مکشید؛ زیرا خدا همواره با شما مهربان است
ص: 363
سازگار نیست. آري، اگر این حدیث صحیح باشد، بایستی درباره مسروق نامی باشد «1» ، حضور نیافت و همراه مرّه به قزوین رفت
که جدا از فرد مورد بحث است؛ او مسروق عکّی است و صرفا پیامبر را دیده است؛ در دربار معاویه میزیست و او را بر سرپیچی از
«2» . امیر مؤمنان علیه السّلام تشویق میکرد
ثانیا: این ماجرا و تلاوت آیه مربوط به ابو موسی اشعري است که وقتی فرستادگان امام آمدند تا مردم را براي شرکت در جنگ
جمل بسیج کنند، کوفیان را از شرکت در جنگ همراه امیر مؤمنان علیه السّلام باز میداشت، نه مسروق. این موضوع را طبري در
حوادث سال 36 آورده و بخشی از سخنان ابو موسی در آنجا چنین است:
اي مردم! این فتنه کور و ظلمانی است که در آن خواب بودن بهتر از بیدار بودن و باز نشستن بهتر از قیام با آنان است. بنابراین »
شمشیرها را غلاف کنید و سر نیزهها را از نیزهها بیرون کشید؛ خداوند ما را برادر قرار داد و خون و اموال ما را بر یک دیگر حرام
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ ... وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ » : گردانیده است. خداوند میفرماید
.«3» « وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ » : و نیز میفرماید « رَحِیماً
ثالثا: از آنجا که دروغگو کم حافظه است، در این دروغ که به مسروق نسبت دادهاند در هم گویی عجیبی رخ داده است. ابن سعد
هر گاه به » : از شعبی- که میپنداشت مسروق در هیچ کدام از جنگها همراه علی علیه السّلام شرکت نکرده است- نقل کرده است
مسروق گفته میشد: چرا از فرمان علی سر باز زدي و در جنگها با وي شرکت نکردي؟ براي پاسخ به این سؤال با آنان به بحث و
جدل پرداخته و میگفت: شما را به خدا سوگند! آیا شاهد بودید زمانی را که در مقابل یک دیگر صف آراستید و بر روي یک
دیگر سلاح افراشتید و هم دیگر را به قتل رساندید، دري از آسمان گشوده شد، شما نظارهگر بودید و فرشتهاي فرود آمد و بین دو
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَ کُمْ » : سپاه قرار گرفته، گفت
.278 - 1) قاموس الرجال، ج 8، ص 475 و 476 . الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 279 ) « إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً
صفحه 238 از 345
2) این موضوع را ابن حجر در الإصابه، ج 3، ص 408 ، شماره 7934 آورده است. )
.482 - 29 و 93 . ر. ك: تاریخ طبري، ج 4، ص 483 : 3) نساء 4 )
ص: 364
آیا این، شما را از نبرد با یکدیگر باز نداشت؟ گفتند: آري، گفت: به خدا سوگند براي آن آیه، دري از آسمان گشوده شد و
.« فرشتهاي والا مقام آن را بر زبان پیامبر شما فرو فرستاد؛ و آن، آیه محکمی از قرآن است که چیزي آن را نسخ نکرده است
همچنین ابن سعد دو روایت با همین لفظ نقل کرده و هر دو را به شعبی نسبت داده است و سپس از عاصم روایتی را به صورت
گفته شده است که مسروق خودش به صحنه صفین آمد و میان دو لشکر ایستاد و گفت: اي مردم، آیا » : مرسل آورده، میگوید
.« ندیدید ... آنگاه به درون انبوه جمعیت رفت و ناپدید گردید
حتّی إذا کان بین » : احتمالا بر گوینده خبر که مجهول الهویه است امر مشتبه شده و در این پندار گمان داشته است در عبارت
که بخشی از خبر است، ضمیر در کان به مسروق بازمیگردد، در حالی که- بر فرض صحت خبر- بازگشت ضمیر به «... ال ّ ص فّین
و احتمال دارد که این مسروق نام همان عکّی دوست معاویه است که از چهرههاي برجسته شام است و همو است «1» . فرشته است
«2» . که معاویه را بر تمرد از فرمان امام و خونخواهی عثمان تشویق میکرد
قرار داده بود که همان جا « سلسله » و زیاد بن ابیه او را حاکم «3» اما نسبت دادن به او که مأمور جمعآوري مالیات براي معاویه بود
سه تن مرا رها نکردند: زیاد، شریح و شیطان که » : و مسروق از این کرده خود ناخشنود بود و میگفت «4» هم به سال 62 یا 63 مرد
او .«! پیرامون مرا گرفتند و پیوسته چنین شغلی را (قبول حکومت سلسله) پیش چشم من آراستند تا اینکه در دام آن گرفتار آمدم
او همان جا بود تا مرد. .«! من هرگز از کردهاي که مرا به جهنم برد بیشتر از این کار نهراسیدهام » : میگفت
از ام قیس آورده است که گفت: .«5» « مرد و قبرش در آن دیار مزار مردم است « واسط » او در سلسله از توابع » : ابن سعد میگوید
در سلسله با مسروق برخورد کردم و همراهم 60 گاو نر بود که بار پنیر و گردو حمل میکرد؛ مسروق پرسید که هستی؟ ( 1) ر. »
.51 - ك: ابن سعد، الطبقات، ج 6، ص 52
. 2) الإصابه، ج 3، ص 408 ، شماره 7934 )
. 3) رجال کشی، چاپ نجف، ص 91 ، شماره 34 . قاموس الرجال، ج 8، ص 476 )
. 4) تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 111 )
. 5) الطبقات، ج 6، ص 55 و 56 )
ص: 365
.«2» « گفت: رهایش سازید چون بر مال مکاتب زکات نیست .«1» . گفتم: مکاتبهام
مسروق مأمور جمعآوري مالیات براي معاویه بود و با همین شغل در مکانی » : کشی از فضل بن شاذان روایت کرده است که گفت
.«3» « پایینتر از شهر واسط که کنار دجله است و به آن رصافه میگویند مرد و قبرش آنجا است
این، همه گزارشی است که در این باره گفتهاند، ولی نمیتوان آن را پذیرفت، چه اینکه با واقع تاریخ سازگار نیست، زیرا:
اولا: اگر آن دو سالی که زیاد او را بر سلسله گمارده بود، دو سال آخر زندگی مسروق باشد؛ چون با همان شغل از دنیا رفت، باید
که از نظر تاریخ نگاران امري مسلم است، هماهنگی ندارد! از این رو این «4» بعد از سال 60 باشد و این با هلاکت زیاد در سال 53
یا غیر از این دو «6» یا عکّی «5» مسروق احتمالا کسی غیر از مسروق بن اجدع، متوفاي 63 است و احتمالا مسروق بن وائل حضرمی
است.
دجله » : میگوید « یاقوت » است که به بخش دجله معروف است. صاحب « شاذ قباذ » ثانیا: سلسل یکی از نواحی هشتگانه استان
صفحه 239 از 345
بخشی در شرق بغداد است که هشت ناحیه دارد که عبارتند از: رستقباذ، مهروذ، سلسل، جلولاء، بند نیجین، براز روز، دسکره و
.«7» « به معناي ناحیه به هر یک از آنها اضافه میشود « طسّوج » لفظ » : او میگوید .« رستاقین
بنابراین بسیار بعید به نظر میرسد که دانشمندي بزرگ و راویی توانا همچون مسروق بن اجدع بر چنین منطقه کوچک و
دورافتادهاي از مراکز علمی و فرهنگی ( 1) مکاتبه (کتابت) عقدي است مستقل میان آقا و برده بسته میشود و ثمره آن آزادي برده
است طبق شرایط خاص.
. 2) همان، ج 8، ص 364 )
. 3) رجال کشی، چاپ نجف، ص 91 )
. 4) الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 493 - وقایع سال 53 )
5) او از سران لشکر ابن زیاد در واقعه کربلا بود که در آینده ذکر آن خواهد آمد. )
6) ابن حجر شرح حال او را در الإصابه، ج 3، ص 408 ، شماره 7934 آورده است. او از چهرههاي بارز شام نزد معاویه بود و )
فرستادگان امیر مؤمنان علیه السّلام از او خواستند که دستور حضرت را گردن نهد، که در این هنگام مسروق عکّی از کسانی بود
که معاویه را تهدید کرد که فرمان امام را نپذیرد و او را بر سرپیچی از فرمان و خونخواهی عثمان تشویق میکرد.
سلسل، رودي در بین النهرین است که به » : 7) معجم البلدان، ج 3، ص 304 و 305 . صاحب معجم در صفحه 236 میگوید )
.« ناحیهاي از استان شاذقباذ در بخش شرقی میپیوندد
ص: 366
گمارده شود؛ خصوصا اینکه کار او چیزي شبیه کار مأمورین جمعآوري مالیات باشد! آري، چیزي نیست که درباره شخصیتی به
سان مسروق بن اجدع که پیشوایی الگو و یکی از صاحب نظران بزرگ است قابل پذیرش باشد؛ از این رو به نظر میرسد کارگزار
مسروق بن اجدع همدانی وادعی که کنیهاش ابو عایشه است به » : آن ناحیه باید کس دیگري باشد! ثالثا: خطیب بغدادي میگوید
مسروق بن اجدع در سال 62 یا 63 » : ولی ابن اثیر بر آن است که ،«1» « سال 63 در کوفه درگذشت، او در این هنگام 63 سال داشت
بدین ترتیب درباره جاي قبر او سه قول است .«3» « در سلسل وفات یافت » : و چنان که ابن حجر آورده است «2» « در مصر وفات یافت
که قول اول صحیحتر به نظر میرسد.
اما آن کسی که در مصر وفات یافته احتمالا عکّی- از دوستان معاویه- است و آن کسی که مأمور جمعآوري زکات بود و بر سلسله
گمارده شده بود ممکن است ابن وائل باشد. و اللّه العالم اما اینکه او را از فرماندهان لشکر ابن زیاد به شمار آوردهاند- بنابر آنچه
کاملا بیاساس مینماید، چه اینکه او مسروق بن وائل حضرمی، از لشکریان کوفه است که براي «4» - آمده است « مسترشد » در
جنگ با حسین بن علی علیه السّلام در کربلا بسیج شده بودند. ابو مخنف از عطاء بن سائب از عبد الجبار بن وائل حضرمی از
در صف اول سپاهی بودم که براي نبرد با حسین به راه افتاده بود؛ با خود گفتم: » : برادرش مسروق بن وائل نقل کرده است که گفت
او زمان پیامبر .«5» «... اگر در صف اول باشم شاید سر حسین نصیب من گردد و بدین وسیله جایگاهی نزد عبیداللّه بن زیاد بیابم
«6» . صلّی اللّه علیه و اله را درك کرده بود و با گروهی از مردم حضرموت خدمت رسیده بود
اما دفاع مسروق بن اجدع از عثمان شاید تنها به خاطر حفظ وحدت و عدم تفرقه بوده است نه اینکه به عثمان عقیدهاي داشته باشد؛
. از این روست که گفتهاند: او از ( 1) تاریخ بغداد، ج 13 ، ص 235
. 2) الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 110 )
. 3) تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 111 )
. 4) قاموس الرجال، ج 8، ص 475 )
صفحه 240 از 345
. 5) تاریخ طبري، ج 5، ص 431 )
. 6) الاصابه، ج 3، ص 408 ، شماره 7933 . حاشیه الاستیعاب، ج 3، ص 531 و 532 . أسد الغابه، ج 4، ص 354 )
ص: 367
نیز گرامی داشتن عایشه «1» . ابو بکر، عمر، علی، ابن مسعود و أبیّ بن کعب نقل روایت کرده، ولی از عثمان چیزي نقل نکرده است
فقط به خاطر احترام پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بوده است و گرنه خود یکی از معترضان بر عایشه به خاطر ناهمگونی موضعش نسبت
به عثمان است. ابن سعد از اعمش از خیثمه از مسروق نقل کرده است:
عایشه به هنگام کشته شدن عثمان گفت: او را بسان جامهاي پاکیزه رها کردید، سپس او را پیش آوردید تا همچون گوسفندي »
ذبح کنید؛ آیا امکان نداشت این کارها پیش از این صورت میگرفت؟! مسروق به او گفت: این کرده توست؛ تو بودي که به مردم
.«2» « نوشتی و آنان را علیه عثمان شوراندي!! ولی عایشه به گونهاي حالت گرفت که گویی خود سبب نبوده است
شگفت آنکه مامقانی، مسروق بن اجدع را یک بار به عنوان یکی از زهّاد هشتگانه آورده و او را نکوهش کرده است و در جاي
تستري بر او اعتراض کرده که «3» . دیگر از او به همدانی کوفی نام برده و از جمله بزرگان و فقها شمرده و او را توثیق کرده است
«4» . این دو، یکی هستند، دلیلی براي فرق گذاشتن در شخصیت و توصیف او وجود ندارد
14 . اسود بن یزید
و از اصحاب عبد اللّه بن مسعود است و از حذیفه و بلال و علی علیه «5» ابو عبد الرحمان نخعی کوفی از تابعان بزرگ مخضرم
السّلام حدیث نقل کرده است؛ او درك عمیقی از کتاب خدا داشت. فردي ثقه، با صلاح و تقوا و زاهد بود. ابن حبان او را در زمره
پسرش عبد الرحمان و برادرش عبد الرحمان و پسر خواهرش ابراهیم بن یزید نخعی و .« فقیه و زاهد بود » : ثقات آورده میگوید
. عدهاي دیگر از او حدیث نقل کردهاند. عدهاي او را از صحابه دانستهاند؛ چون پیامبر را در زمان ( 1) الطبقات، ج 6، ص 51
.20 - 2) همان، ج 3، ق 1، ص 57 ، س 25 )
. 3) تنقیح المقال، ج 3، ص 211 ، شماره 11702 و 11703 )
. 4) قاموس الرجال، ج 8، ص 475 و 476 )
5) مخضرم کسی است که دوران جاهلیت و اسلام را درك کرده باشد. )
ص: 368
او از عمر و علی و ابن مسعود و سلمان حدیث نقل کرده، ولی » : حیات درك کرده بود. در سال 75 وفات یافت. ابن سعد میگوید
.«1» « از عثمان چیزي نقل نکرده است
او از نسبتهاي ناروا که به مسروق- همتاي او- داده شده در امان نمانده است.
هر چه در مدح و قدح مسروق گفته شده درباره او نیز گفته شده، ولی خواهیم گفت که جو حاکم بر علماي کوفه به ویژه اصحاب
عبد اللّه بن مسعود، اکثرا گرایش به ولایت کبراي مولا امیر مؤمنان و خاندان نبوت بود؛ زیرا استاد بزرگشان، صحابی جلیل عبد اللّه
«2» . بن مسعود، بدین سان آنان را تربیت نموده و ساخته بود
15 . مرّه همدانی
ابو اسماعیل بن شراحیل کوفی معروف به مرّة الطیب و مرّة الخیر بود که این لقب را به خاطر کثرت عبادتش به خود گرفت. از ابو
صفحه 241 از 345
ذر و حذیفه و ابن مسعود و علی علیه السّلام حدیث نقل کرده، و اسماعیل سدّي و شعبی و عطاء بن سائب و عمرو بن مرّه و جمعی
تابعی، ثقه، عابد و زاهد بود. » : دیگر از او روایت کردهاند. عجلی میگوید
میگویند: زمان پیامبر را درك کرده، ولی محضر او را درك نکرده است. او در سال 76 وفات .« پیوسته در رکوع و سجود بود
«3» . یافت
درباره او گفتارهایی است نظیر آنچه درباره مسروق گذشت و همان جا اشارت رفت؛ همچنین یادآور شدیم که همواره اصحاب
ابن مسعود- که از هواداران امیر مؤمنان بودند- آماج تیر تهمتها و نسبتهاي ناروا قرار میگرفتند.
16 . عامر شعبی
ابو عمر و عامر بن شراحیل شعبی حمیري کوفی از همدانیان است. از مسروق بن اجدع و ابن عباس و علی علیه السّلام و عده زیادي
، از صحابه و تابعان نقل حدیث کرده است. فقیهی برجسته و داراي حافظهاي قوي بود در حدي که گفته ( 1) تهذیب التهذیب، ج 1
.46 - 342 . الطبقات، ج 6، ص 50 - ص 343
.« صادقترین مردم نسبت به علی علیه السّلام اصحاب ابن مسعود بودند » : 2) ر. ك: الطبقات، ج 6، ص 5، س 4 )
. 88 . خلاصه تذهیب تهذیب الکمال، ص 372 - 3) همان، ج 10 ، ص 89 )
ص: 369
هیچ سیاهی بر سفیدي ننوشتم و هیچ کس حدیثی براي من نقل نکرد مگر آن که آن را حفظ کردم و هیچ کس حدیثی » : است
از 48 صحابی حدیث شنیده بود و حدیث مرسلی نمیگفت مگر » : عجلی میگوید .« برایم نگفت که از او بخواهم دوباره تکرار کند
ابن ابی حاتم به نقل از پدرش میگوید: .« آنکه سندش صحیح باشد
از وي درباره فرایضی (تقسیمات باب ارث) که شعبی از علی علیه السّلام روایت کرده سؤال شد؛ گفت: به نظر من مطالبی است که »
از گفتار علی علیه السّلام برداشت شده است، و من باور ندارم که علی علیه السّلام فرصتی داشته که در این باره به صورت خاص
او فقیه و شاعر بود. در سال 20 متولد شد و در سال » : ابن حبان در زمره ثقات تابعان درباره او گفته .« [تدوین و] گفتاري داشته باشد
.« 109 وفات یافت و فردي شوخ طبع بود
.«1» « در همه علوم یگانه زمانش بود » : ابو اسحاق گفته است .« ادیب و فقیه و عالم بود » : طبري میگوید
ضمنا بهره شعبی از تهمتها کمتر از افراد یاد شده پیشین نبوده است؛ همانند دیگر کوفیان که در معرض تهمت قرار گرفته بودند.
17 . عمرو بن شرحبیل
ابو میسره همدانی وادعی کوفی؛ از علی علیه السّلام و عبد اللّه بن مسعود روایت نقل کرده است. در میان اصحاب ابن مسعود از
او همچنین از «2» . جمله شش نفري بود که عهدهدار تعلیم قرآن و سنت پیامبر بودند و مردم را از دانش خود بهرهمند میساختند
حذیفه و سلمان و قیس بن سعد بن عباده و نظایر آنان از فرزانگان صحابه روایت کرده است.
همدانیها نظیر ابو میسره را ندارند. » : عاصم بن بهدله از قول ابو وائل میگوید
بسیار روزه میگرفت و به غایت شب زندهدار، عابد و زاهد بود و از فضلاي اصحاب ابن مسعود به شمار میرفت و در کوفه امام
بِالْخُنَّسِ، الْجَوارِ ( 1) تهذیب » او مورد اطمینان ابن مسعود بود. روزي از او پرسید: اي ابو میسره! نظر تو درباره .« مسجد بنی وادعه بود
.65 - التهذیب، ج 5، ص 69
صفحه 242 از 345
. 2) تاریخ بغداد، ج 12 ، ص 299 )
ص: 370
چیست؟. عمرو میگوید: گفتم: من آن را فقط به عنوان گاو وحشی میشناسم. گفت: من هم بیش از آنچه گفتی «1» « الْکُنَّسِ
درباره او میگوید: « درایه » شهید ثانی در «2» . نمیدانم. در سال 63 در زمان فرمانروایی عبید اللّه بن زیاد درگذشت
او از صحابه شمرده میشود؛ یا آن که خدمت حضرت رسیده است و طبق نقل .«3» « تابعی، فاضل و از اصحاب ابن مسعود است »
او از طریق عبد العزیز بن عبد اللّه » : از قول طبرانی گفته است « الإصابه » ابن حجر در «4» . خوارزمی، او از راویان حدیث غدیر است
قرشی از سعید بن ابی عروبه از قاسم بن عبد الغفار از عمرو بن شرحبیل آورده است میگوید: از پیامبر شنیدم که میفرمود: خدایا!
.«5» « یاري کن کسی را که علی را یاري کند و گرامی دار کسی را که علی را گرامی دارد و واگذار کسی را که علی را واگذارد
به جاي شرحبیل واژه شراحیل آمده است که این اشتباه در نسخه است؛ زیرا از شراحیل به عنوان پدر عمرو در « الإصابه » و در نسخه
نام « عمرو بن شرحبیل » از او به عنوان «7» و نیز ابن اثیر «6» کتابهاي تراجم اصلا یادي نشده است. علاوه بر آنکه ابن عبد البرّ
او غیر از عمرو بن شرحبیل » : تحریفی رخ داده است. ابن عبد البرّ گفته است « الإصابه » بردهاند. پس چنین برمیآید که در نسخه
و نسب او را نیافته است، ولی ابن اثیر هر دو را یکی دانسته و صحیح هم همین است؛ « همدانی، ابو میسره شاگرد ابن مسعود است
زیرا تولد او در آغاز هجرت یا اندکی پیش از آن بوده است. بنابراین او تابعی به شمار میرود که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را
درك کرده است؛ گر چه به سبب کمی سن با پیامبر همنشین نشده است، ولی شنیدن حدیث توسط او از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله
.15 : در حالتی که نوجوانی نزدیک بلوغ بوده، ممکن است. ( 1) تکویر 81
. 71 . تهذیب التهذیب، ج 8، ص 47 - 2) الطبقات، ج 6، ص 74 )
. 3) قاموس الرجال، ج 7، ص 211 )
. 4) الغدیر، ج 1، ص 57 ، شماره 93 )
. 5) الإصابۀ فی معرفۀ الصحابه، ج 2، ص 543 ، شماره 5869 )
. 6) الإستیعاب، در حاشیه الإصابه، ج 2، ص 526 )
. 7) أسد الغابه، ج 4، ص 114 )
ص: 371
18 . زید بن وهب
ابو سلیمان جهنی؛ کوفی به قصد دیدار پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بار سفر بست و به سوي او هجرت کرد، ولی موفق به دیدار وي
نگردید. در راه بود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وفات یافت. او از جمله تابعان بزرگ به شمار میرود. از علی علیه السّلام و
اگر زید » : ابن مسعود و حذیفه و ابو درداء و ابو ذر روایت کرده و جمع کثیري نیز از جمله اعمش از او روایت کردهاند. او میگوید
شرح حال نویسان او را توثیق .« بن وهب از کسی براي تو حدیث نقل کرد درست مانند آن است که از خود آن فرد شنیدهاي
.« کوفی، ثقه و روایات او از ابو ذر صحیح است » : کردهاند. ابن حجر از ابن خراش نقل میکند که
وي در کوفه زیست و در جنگ با خوارج در لشکریان امیر مؤمنان علیه السّلام بود. او اولین کسی بود که خطبههاي امیر مؤمنان را
«1» . در روزهاي جمعه و اعیاد و دیگر مناسبتها جمعآوري نمود. او عمري طولانی گذراند و به سال 96 وفات یافت
19 . ابو شعثاي کوفی
صفحه 243 از 345
او سلیم بن اسود محاربی کوفی است. از ابو ذر و حذیفه و سلمان و ابن عباس و ابن مسعود روایت کرده است. از نزدیکان ابن
مسعود به شمار میرفت. ابو حاتم میگوید: از نظایر او سؤال نمیشود (کنایه از ثقه بودن وي است که نیاز به پرسش و جست و جو
ندارد). ابن حبان او را در جمله ثقات آورده است. واقدي گفته است:
«2» . وي در سال 85 درگذشت .« در همه جنگهاي امیر مؤمنان علیه السّلام در کنار ایشان حضور داشت »
20 . ابو شعثاي ازدي
اگر مردم » : بصري؛ از ابن عباس و عکرمه و دیگران روایت کرده است. ابن عباس میگفت «3» جابر بن زید ازدي یحمدي جوفی
، بصره در مجلس جابر بن زید حضور ( 1) تهذیب التهذیب، ج 3، ص 427 . أسد الغابه، ج 2، ص 242 . الإصابه، ج 1، ص 583
. شماره 3001 . الشّافی، ص 288 ، حاشیه 3. قاموس الرجال، ج 4، ص 281
. 2) تهذیب التهذیب، ج 4، ص 165 )
3) درب الجوف: یکی از محلههاي بصره است و او را به همین سبب جوفی خواندهاند. )
ص: 372
در سال 103 » : ابن سعد میگوید .« تابعی و ثقه است » : عجلی میگوید .« یابند، دانش او را از کتاب خدا همه را فراخواهد گرفت
او جانشین حسن بصري در .« امروز داناترین مردم عراق در گذشت » : هنگامی که وفات یافت قتاده درباره او گفت .« وفات یافت
«1» . مقام فتوا بود
21 . اصبغ بن نباته
او اهل کوفه، تابعی » : اصبغ بن نباته تمیمی، حنظلی، کوفی از اصحاب امیر مؤمنان و امام حسن علیهما السّلام است. عجلی میگوید
او شیفته دوستی » : ابن حبان میگوید .« او از شمار نخبه شیعیان و مسؤول پاسداران امیر مؤمنان بود » : ابن سعد میگوید .« و ثقه است
اگر » : ولی ابن عدي میگوید ،« و موجب میگردد تا او را نادیده بگیرند «2» امیر مؤمنان بود؛ لذا سخنانی دارد که عجیب مینماید
راوي وي ثقه باشد به نظر نمیرسد در پذیرفتن روایت او مشکلی باشد؛ عمده اشکال در روایت کنندگان از اوست که باید دقت
.«3» « شود
نجاشی گفته است که او از پیشگامان سلف صالح است.- همچنین میگوید:- » : استاد بزرگوار آقاي خویی- طاب ثراه- میگوید
اصبغ بن نباته مجاشعی از صحابه خاص امیر مؤمنان علیه السّلام بود و سالها پس از ایشان زندگی کرد. عهدنامه مالک و وصیت
حضرت به فرزندش محمد را او روایت کرده است. او از جمله ده نفري است که امیر مؤمنان علیه السّلام آنان را براي حضور نزد
در شرح حال علقمۀ بن قیس به آن اشارت ) .«4» « خویش فراخواند و آنان را با نام و به عنوان خواص مورد ثقه خویش یاد کرد
رفت).
1) تهذیب التهذیب، ج 2، ص ) «5» . او در رشتههاي علوم اسلامی به ویژه فقه و تفسیر، صاحب نظر و داراي روایات فراوانی است
. 38 ، شماره 61 . ابو نعیم، الحلیه، ج 3، ص 85
2) که از آن جمله قول به رجعت است، چنانچه عقیلی یادآور شده. )
. 362 ، شماره 658 - 3) ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 1، ص 363 )
. 4) معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 219 ، شماره 1509 )
صفحه 244 از 345
.65 - 5) ر. ك: رجال نجاشی، ج 1، ص 70 . شیخ مفید، الاختصاص، ص 66 )
ص: 373
22 . زرّ بن حبیش
اسدي ابو مریم کوفی از مخضر میان است (که زمان جاهلیت را درك کرده) و از اصحاب ابن مسعود است و بنابر آنچه در ترجمه
او ثقه و کثیر » : علقمه یادآور شدیم، در زمره ثقات و افراد مورد عنایت امیر مؤمنان علیه السّلام بوده است. ابن سعد میگوید
زرّ یکی از فصیحترین مردم به شمار میرفت و ابن مسعود درباره لغت و قواعد ادبی از او جویا » : عاصم میگوید .« الحدیث است
از هواداران عثمان بود و زرّ بن حبیش علوي به شمار میرفت و هر دو در یک مسجد نماز «1» ابو وائل » : اضافه میکند .« میشد
ابو جعفر بغدادي .« قاري و صاحب فضل بود » : آورده « استیعاب » ابن عبد البرّ در .« میگزاردند، ولی ابو وائل زرّ را بزرگ میداشت
به احمد گفتم: » : میگوید
او در سال 83 در .« وضعیت زرّ و علقمه و اسود چگونه است؟ گفت: اینان از اصحاب ابن مسعودند و مورد ثقه و اطمینان او بودند
«2» . سن 127 سالگی وفات یافت
23 . ابن ابی لیلی
زائده از او » : محمد بن عبد الرحمان بن لیلی انصاري کوفی، فقیه و قاضی کوفه است. ابو حاتم به نقل از احمد بن یونس میگوید
او فقیه و سنت شناس و صدوق و جایز الحدیث بود. آگاه بر » : عجلی آورده است .« چنین یاد کرده است: فقیهترین مردم جهان بود
او نخستین کسی بود که یوسف بن عمرو ثقفی (پدر .« قرآن، (در شمار) شریفترین مردم (زمان خود)، زیبا چهره و خوش اندام بود
حجاج) از او خواست تا قضاوت کوفه را بر عهده گیرد. آوردهاند که حافظه خوبی نداشت به ویژه از وقتی که به مسند قضاوت
نشست حافظهاش رو به نقصان گذاشت. گفتهاند: متهم به کذب نیست، ولی فراموش کاري فراوانی داشت که همین مورد را در او
عیب شمردهاند.
حافظه بدي داشت، ولی از روي عمد دروغ نمیگفت، درباره ( 1) او شقیق بن سلمه اسدي کوفی است. پیامبر » : ساجی گفته است
از ابو وائل سؤال شد: کدام یک را بیشتر دوست » : صلّی اللّه علیه و اله را درك کرد ولی موفق به دیدار او نشد. عاصم میگوید
در سال 82 بعد از حادثه جماجم «. داري؛ علی یا عثمان؟ گفت: علی را بیشتر دوست داشتم، ولی سپس تجدید نظري برایم رخ داد
. درگذشت. تهذیب التهذیب، ج 4، ص 361 ، شماره 609
. 321 ، شماره 597 - 2) همان، ج 3، ص 322 )
ص: 374
ثوري میگفت: فقیهان ما عبارتند از ابن ابی لیلی و ابن » : نیز میگوید .« قضاوت، او را ستوده و حدیث او را حجت نمیدانستند
ابن خزیمه میگوید: .« شبرمه
«1» . او در سال 148 وفات یافت .« حافظ نبود، ولی فقیه و عالم بود »
24 . عبیدة بن قیس بن عمرو سلمانی
از اصحاب حضرت علی علیه السّلام و ابن مسعود بود. دو سال پیش از وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و اله اسلام آورد، ولی موفق به
صفحه 245 از 345
کوفه را در حالی درك کردم که در » : دیدار آن حضرت نگردید. ابن سیرین بیشترین روایات خود را از او نقل میکرد و میگفت
ابن مدینی او .«- آن چهار نفر بودند که فقیه به شمار میآمدند: حارث، عبیده، علقمه و شریح- که او را اولین یا دومین میشمردند
را از جمله فقیهان اصحاب ابن مسعود شمرده است.
«2» . او در سال 72 درگذشت .« وقتی مسأله پیچیدهاي براي شریح پیش میآمد با عبیده مکاتبه میکرد » : ابن نمیر میگوید
25 . ربیع بن انس بکري
ربیع بن انس بکري بصري، سپس خراسانی- که از ستم حجاج بن یوسف ثقفی که به دنبال او بود به خراسان گریخت- در دوران
خلافت منصور دوانیقی به سال 139 یا 140 وفات یافت.
وارد شده و دیگران « تفسیر طبري » او تفسیري دارد که بیشتر آن را از ابو العالیه (متوفاي 90 ) گرفته است. قسمت عمده این تفسیر در
«3» . نقل میکند « ابو العالیه » از این تفسیر به عنوان تفسیر « الکشف و البیان » نیز از آن گرفتهاند. ثعلبی در تفسیر خود
روایات فراوانی از آن نقل میکنند. « مجمع البیان » و ابو علی طبرسی در « تبیان » شیخ ابو جعفر طوسی در تفسیر
. 301 ، شماره 501 - ربیع از انس بن مالک، ابو العالیه، حسن بصري، صفوان بن محرز و دیگر بزرگان ( 1) همان، ج 9، ص 303
. 2) همان، ج 7، ص 84 ، شماره 185 )
. 3) ر. ك: فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربی، ج 1، ص 193 )
ص: 375
روایت میکند. از ام سلمه نیز به صورت مرسل روایت کرده است. از جمله کسانی که از او روایت میکنند، اعمش است.
رجالیون عامه با آنکه ربیع را در تشیع افراطی دانستهاند، وي را توثیق کردهاند.
شمس الدین «1» . شمرده است « ثقات » عجلی میگوید: او صدوق است. نسائی میگوید: باکی در او نیست. ابن حبّان او را در زمره
شمس الدین ذهبی میگوید: در کتابهاي سنن «2» . محمد بن علی داوودي، ربیع بن انس را راوي تفسیر ابو العالیه میداند
«3» . چهارگانه، احادیث او را آوردهاند
26 . حارث بن قیس جعفی کوفی
به همراه علی علیه السّلام کشته شد؛ و » : از اصحاب ابن مسعود بود و صحابه ابن مسعود شیفته او بودند. علی بن مدینی گفته است
.«4» « ابن حبّان او را در زمره ثقات آورده است
27 . قتادة بن دعامه
ابو الخطاب سدوسی بصري؛ نابینا به دنیا آمد؛ از تابعان و از علماي بزرگ بود؛ فقیه مردم بصره و دانا به علم انساب و اشعار عرب
جامعترین مردم بود؛ همه روزه گروهی بر درگاه خانهاش فرود میآمدند و درباره حادثه یا نسب یا » : بود. ابو عبیده گفته است
حافظهاي قوي داشت و آنچه را حفظ کرده و یا حتی یک بار بر او خوانده شده بود فراموش .«5» « شعري از او پرسش داشتند
نمیکرد. علی بن مدینی میگوید:
دانش اهل بصره به یحیی بن ابی کثیر و قتاده منتهی گردید؛ همان گونه که دانش اهل کوفه به اسحاق و اعمش و علم مردم حجاز »
( قتاده ( 1 .«7» « قتاده تا دم مرگ در پی دانشاندوزي بود » : مطر بن ورّاق میگوید .«6» « به ابن شهاب و عمرو بن دینار منتهی گردید
صفحه 246 از 345
. تهذیب التهذیب، ج 3، ص 239 ، شماره 461 . تقریب التهذیب، ج 1، ص 243 . الجرح و التعدیل، ج 3، ص 454
2) در شرح حال ابو العالیه (تابعی شماره 29 ) خواهد آمد. ر. ك: طبقات المفسرین، ج 1، ص 173 در شرح حال ابو العالیه، شماره )
.170
. 3) سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 170 ، شماره 79 )
. 4) همان، ج 2، ص 154 ، شماره 266 )
. 5) ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 4، ص 85 ، شماره 541 )
. 6) همان، ج 6، ص 140 ، شماره 791 )
. 133 ، شماره 756 - 7) تهذیب التهذیب، ج 8، ص 353 ، شماره 635 . الجرح و التعدیل، ج 7، (ج 3، ق 2) ص 135 )
ص: 376
هرگز به ناقل حدیثی نگفتم: دوباره بر من بخوان؛ و هرگز چیزي را به گوشهایم نشنیدم مگر اینکه قلبم آن را » : خود میگوید
.« هیچ آیهاي در قرآن نیست مگر اینکه درباره آن چیزي فرا گرفتهام » : همچنین میگوید .« فراگرفت
از احمد بن حنبل در حالی که از قتاده سخن میگفت، شنیدم که او را بسیار ستود و از دانش و فقه و شناخت او » : ابو حاتم میگوید
نسبت به موارد اختلاف و تفاسیر، فراوان بیان داشت؛ او را به فقاهت و حافظه سرشار توصیف نمود و گفت: کمتر کسی است که
از احمد شنیدم که میگفت: قتاده از بزرگترین حافظان اهل » : اثرم میگوید .«... گوي سبقت را از او برباید، ولی همانند او شاید
بصره است. هر آنچه شنیده، به ذهن سپرده است؛ کتاب جابر تنها یک بار بر او خوانده شد که او آن را به خاطر سپرد و همواره
سعید بن مسیّب وقتی حافظه عجیب او را مشاهده کرد .« میگفت: حفظ کردن در دوران خردسالی مانند نقش بر روي سنگ است
(به او) گفت:
ابن حبّان در ذکر ثقات میگوید: .«! گمان نمیکنم خداوند نظیر تو را آفریده باشد »
.«8» « او درباره قرآن و فقه در میان مردم جزو علما به شمار میرفت و از حافظان به نام زمان خود بود »
ولادت او در سال 61 بوده است. ابو اسحاق ابراهیم بن علی ذهلی میگوید:
عمر بن عبد العزیز و هشام بن عروه و زهري و قتاده و اعمش در ایام شهادت سید الشهداء تولد یافتند و شهادت آن حضرت روز »
قتاده در واسط بر اثر طاعون به سال 118 درگذشت. .«9» « عاشورا- دهم محرم الحرام سال 61 - است
او ثقه، امین و در حدیث مورد اعتماد بوده و تا حدودي تمایل » : بر او خرده گرفتهاند که قائل به قدر بوده است. ابن سعد میگوید
،«10» « اگر سخن قتاده درباره قدر نبود، گفتارش حجت بود » : ابن خلکان از ابو عمرو بن علاء نقل میکند که .« به قول قدر داشت
354 . الطبقات، ج - ولی با وجود این، مردم بر او اعتماد داشتند و سخنش را در روایات حجت ( 8) تهذیب التهذیب، ج 8، ص 355
. 7، ق 2، ص 1
. 9) وفیات الاعیان، ج 6، ص 80 ، شماره 781 )
. 10 ) الطبقات، ج 7، ق 2، ص 1. وفیات الاعیان، ج 4، ص 85 )
ص: 377
به یحیی بن سعید گفتم: عبد الرحمان میگوید: هر کس که » : میدانستند؛ چنان که نظر ابن سعد همین بود. علی بن مدینی میگوید
منشأ بدعتی گشته و مردم را به آن فرامیخواند رهایش کن. گفت: درباره قتاده و ابن ابی رواد و عمر بن ذرّ و کسان دیگر (که نام
« آنان را برد) چه خواهی کرد؟ سپس یحیی افزود: اگر بخواهی اینان را کنار بگذاري عده زیادي از رجال علم را کنار گذاشتهاي
.«1»
صفحه 247 از 345
البته اتهام قول به قدر یا به تعبیر دیگر، تا حدودي متمایل بودن به قدر نسبت به او، از آنجا نشأت گرفته که او مانند شیخش حسن
بصري، مسأله عدل الهی را پذیرفته بود چنان که گذشت؛ لذا آن گروه از عامه که از مذهب ابو موسی اشعري و نوهاش ابوالحسن
اشعري پیروي میکردند، خلاف این دیدگاه را داشتند و میگفتند:
این همان عقیده جاهلیت .« افعال بندگان جملگی آفریده خداست و از روي اراده اوست و بندگان، اختیاري در کار خویش ندارند »
نخستین بود که در ذهنیت عرب ریشه دوانیده بود و تا زمانی که عامه و در رأس آنان اشاعره از تعالیم اهل بیت علیهم السّلام به دور
باشند، این عقیده از آنان جدا نخواهد شد.
قتاده سدوسی به دوستی با اهل بیت و در رأس آنان امیر مؤمنان علیه السّلام معروف و مشهور است. از او- در تاریخ-
موضعگیريهاي شرافتمندانهاي نقل شده که خبرگان سیره و حدیث، آنها را به ثبت رسانیدهاند.
ثقۀ الاسلام محمد بن یعقوب کلینی از ابان بن عثمان بجلی نقل میکند که:
در مکه بودم و او در مسجد و کنار زمزم بود. دستور «2» فضیل برجمی براي من نقل کرد: در زمان امارت خالد بن عبد اللّه قسري »
( داد تا قتاده را فراخوانند؛ پیرمردي با موهاي حنایی آوردند؛ من نزدیک آمدم تا بشنوم چه گفت و گویی میگذرد. خالد ( 1
. تهذیب التهذیب، ج 8، ص 353
2) کارگزار هشام بن عبد الملک در بصره و کوفه بود. او فردي ملحد و بی پروا و منافق و دشمن امیر مؤمنان علیه السّلام بود. )
پدرش عبد اللّه بن .« اگر هشام دستور دهد تا کعبه را خراب کرده و سنگهایش را به شام منتقل کنم، انجام خواهم داد » : میگفت
یزید اصالتا از یهودیان تیماء بود و در جنگ صفین همراه معاویه بود. مادرش اهل روم و مسیحی بود و براي او گنبدي در مسجد
کوفه برپا ساخت و هنگامی که مؤذن اذان میگفت براي او ناقوس نواخته میشد و وقتی سخنرانی به منبر میرفت مسیحیان در
اطراف او سر و صدا به راه میانداختند. سفینۀ البحار، ج 1، ص 406 - خ ل د.
ص: 378
گفت: قتاده! براي من از گرامیترین و عزیزترین و ذلتبارترین حادثهاي که براي عرب اتفاق افتاده است بگو. قتاده گفت:
گرامیترین و عزیزترین و ذلت بارترین واقعه براي عرب، یک حادثه بود. خالد گفت: تو را چه میشود؛ تنها یکی بود؟
گفت: آري. گفت: کدام است؟ قتاده گفت: واقعه بدر! پرسید: چگونه؟ گفت: در بدر، خداوند اسلام و مسلمانان را گرامی داشت
و آنان را عزت بخشید و چون بزرگان قریش در این روز کشته شدند شکوه عرب فرو ریخت و ذلیل شدند؛ پس بدر خفت بارترین
«1» ! حادثهاي بود که براي عرب اتفاق افتاد. خالد به او گفت: به خدا قسم دروغ گفتی؛ هر آینه چنین روزي براي عرب عزت آفرید
سپس خالد از او خواست تا برخی از اشعار عرب را نقل کند.
قتاده شعر ابو جهل در روز بدر را یادآور شد. ابو جهل در آن روز خود را به گونهاي آراسته بود تا نمودار باشد. عمامه سرخی بر
سر داشت و سپري زر اندود در دست و چنین رجز میخواند:
ما تنقم الحرب الشموس منّی بازل عامین حدیث السّنّ
خالد گفت: دشمن خدا دروغ گفته است؛ چه پسر برادرم (خالد بن ولید) از او سوارکارتر بود و مادر او «2» لمثل هذا ولدتنی أمّی
از قبیله بنی قسر بود. واي بر تو اي قتاده! چه کسی در آن روز میگفت: به عهدم وفا میکنم و از ریشه و نسبم دفاع مینمایم؟!
گفت: این شعر مربوط به روز بدر نیست. در جنگ احد طلحۀ بن ابی طلحه از آن سو و علی بن ابی طالب از این سو به نبرد
برخاستند و علی علیه السّلام میگفت:
أنا ابن ذي الحوضین عبد المطّلب و هاشم المطعم فی العام السغب
( سخن که به اینجا رسید، خالد تاب نیاورد که فضیلتهاي امیر مؤمنان علیه السّلام را ( 1 «3» أو فی بمیعادي و أحمی عن حسب
صفحه 248 از 345
تعصّب جاهلیّت بر او چیره شده بود و نتوانست ذلّت عرب جاهلی را تحمّل کند.
2) جنگ سخت نتواند بر من چیره شود، من به سان شتر دو ساله هستم که تازه دندان درآورده است. مادرم مرا براي چنین کاري )
زاییده است.
3) من فرزند صاحب دو حوض، عبد المطلب هستم و پسر هاشم که در سال قحطی طعام میداد. به عهدم وفا دارم و از ریشه و )
نسبم دفاع میکنم.
ص: 379
بشنود و در حالی که سخت برآشفته بود گفت: به جان خودم قسم که ابو تراب دروغ گفته و این گونه نبوده است. در این هنگام
قتاده برخاست و گفت: اي امیر! به من اجازه بده تا بروم و در حالی که با دستان خویش راه را باز میکرد تا برود میگفت: به
.«1» « خداي کعبه او زندیق است؛ به خداي کعبه او زندیق است
.«2» « این حادثه بیانگر دوستی قتاده نسبت به مولا امیر مؤمنان علیه السّلام میباشد » : محدث قمی آورده است
در مسجد رسول » : او با امام باقر علیه السّلام هم جریانهایی دارد که از آن جمله است روایت کلینی از ابو حمزه ثمالی که گفت
خدا نشسته بودم که مردي جلو آمد و گفت: ابو جعفر را میشناسی؟ گفتم: آري، چه مشکلی داري؟ گفت: چهل مسأله آماده
کردهام تا از او بپرسم و آنچه درست است بپذیرم و آنچه نادرست و باطل است رها کنم. هنوز سخن او تمام نشده بود که امام ابو
جعفر علیه السّلام در حالی که عدهاي از خراسانیها و دیگران گرد او را گرفته بودند و از مناسک حج مسایلی از او میپرسیدند
وارد شد. حضرت در جایگاه خود قرار گرفته و آن مرد هم در نزدیکی حضرت نشست. وقتی مردم متفرق شدند ابو جعفر متوجه او
شد و پرسید: تو که هستی؟ گفت: قتادة بن دعامه بصري. ابو جعفر گفت: فقیه مردم بصره تویی؟ گفت:
بله. فرمود: به خود بیا اي قتاده! خداي تعالی عدهاي را آفرید؛ پس آنان را حجت بر مردمان قرار داد و آنان- همچون کوهها- نگاه
دارنده زمیناند. دستورات او (خدا) را به پا میدارند. در علم ازلی الهی گرامی شمرده شدهاند؛ چون پیش از آفرینش آنان را
برگزید. آنان سایههاي لطف و عنایت حق هستند که در کنار عرش الهی قرار دارند. قتاده مدتی سکوت نمود سپس گفت: به خدا
قسم در مجلس فقهاي زیادي و حتی روبهروي ابن عباس نشستم و در مواجهه با آنان هیچگاه آن گونه که در برابر تو خود را
باختهام مضطرب نشدم. ابو جعفر فرمود: میدانی کجا هستی؟ تو در برابر خانههایی هستی که خداوند خواسته تا بلند مرتبه باشند و
نام او در آنها یاد شود و در هر صبحگاه و شامگاه رجالی او را تسبیح گویند که هیچ گونه داد و ستد و تجارتی ( 1) روضۀ الکافی،
.298 - 111 ، شماره 91 . بحار الانوار، ج 19 ، ص 300 - ج 8، ص 113
2) سفینۀ البحار، ج 2، ص 405 - ق ت د. )
ص: 380
آنگاه فرمود: تو در چنان جایی هستی و ما آن مردانیم. «1» . آنان را از یاد خدا و به پا داراي نماز و پرداخت زکات، بازنمیدارد
.«2» « قتاده گفت: به خدا قسم راست گفتی؛ فدایت شوم، به خدا اینها خانههاي سنگی و گلی نیستند
قتاده بر ابو جعفر علیه السّلام وارد شد و میان آنان گفتوگویی پیش آمد تا آنجا که منجر » : نیز از زید شحام نقل میکند که گفت
امام به او فرمود: مقصود، کسی است که با توشه و مزد .«3» « وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ » شد به تأویل آیه
سواري حلال از خانهاش به قصد زیارت خانه خدا خارج گردد، در حالی که حق ما را بشناسد و در دل دوستدار ما باشد؛ هم
و مقصود آیه، مکه نیست تا بگوید: إلیه. به خدا سوگند ما «4» « فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَیْهِمْ » : چنان که خداوند فرموده
دعوت ابراهیم خلیلیم. هر کس که قلبش به ما تمایل داشته باشد، حج او مقبول میافتد. اي قتاده! هر کس چنین باشد در روز قیامت
از عذاب جهنم در امان است. قتاده گفت: به خدا سوگند! هر آینه آیه را همین گونه تفسیر خواهم کرد. سپس ابو جعفر فرمود: اي
صفحه 249 از 345
.«5» « قتاده! کسی با معانی قرآن آشنایی دارد که مقصود به خطاب بوده باشد
آري، این گونه سخن گفتن، جزو اسرار ولایت به شمار میرود و آن را جز براي صاحبان راز، آشکار نمیکنند. به ویژه که شخص
قتاده در این خطاب و عتاب کاملا سر تسلیم فرود آورده بود و شاید پس از این سخنان نافذ و روشنگر، گشایشی در دل او پدید
آمد. آري، پند و اندرز بر دلهاي آماده و روانهاي پاك و شایسته اثر میگذارد.
بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، » ( احتمالا تفسیري بزرگ و پر حجم ( 1 » : او کتابی در تفسیر دارد. فؤاد سزگین میگوید
.36 -37 : نور 24 « یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ. رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ
. 2) کافی، ج 6، ص 256 - کتاب اطعمه. بحار الانوار، ج 10 ، ص 154 ، شماره 4 و ج 23 ، ص 329 ، شماره 10 )
.« و در میان آنها مسافت را به اندازه، مقرر داشته بودیم، در این [راه ها شبان و روزان آسوده خاطر بگردید » (3)
.18 : سبأ 34
.37 : ابراهیم 14 .« پس دلهاي برخی از مردم را به سوي آنان گرایش ده » (4)
و» 5) مقصود این است: کسانی به راز اصلی و حقایق قرآن پی میبرند که از جایگاه ویژه نزد خداوند برخوردار باشند. که )
311 ، شماره 485 . بحار الانوار، ج 24 ، ص - به همین حقیقت اشارت دارد. ر. ك روضۀ الکافی، ج 8، ص 312 « الإشارات للخواص
. 237 ، شماره 6 و ج 46 ، ص 349 ، شماره 2 -238
ص: 381
طبري » : خطیب بغدادي- چنان که در شرح حال مشایخ خود آورده- از آن تفسیر استفاده کرده است. شوّاخ میگوید .« بوده است
بیش از ( 300 ) مورد از آن تفسیر استفاده کرده و شاید تمام تفسیر او را به سند زیر آورده باشد: بشر بن معاذ از یزید بن زریع از
آورده، غیر از این سند، دو سند دیگر هم براي این کتاب معرفی کرده « الکشف و البیان » سعید از قتاده. ثعلبی بنابر آنچه که در
.«1» « است
28 . زید بن اسلم
ابو اسامه عدوي مدنی، فقیه، مفسر و یکی از بزرگان بوده است. او آزاد شده عمر بود که بر مدارج ترقی صعود نمود، و دانشمندي
برجسته شد و در زمره تابعان درآمد. در مسجد مدینه حلقه درسی داشت که عده کثیري از فقها- که گاهی به چهل نفر هم
میرسیدند- در آن شرکت میجستند. ذهبی میگوید: زید کتاب تفسیري دارد که عبد الرحمان- پسرش- از او روایت میکند و
«2» . در زمره نیکان علما به شمار میرود. ابن عجلان آورده است: هیبت احدي چون هیبت زید بن اسلم مرا نگرفت
نزد عدهاي از جمله علی بن الحسین علیه السّلام کسب فیض نمود- و نیز نقل میکند:- یعقوب بن شیبه گفته » : ابن حجر میگوید
ابو جعفر طوسی او را از اصحاب امام سجاد علیه السّلام .«3» « است: او مورد اطمینان و فقیه و دانشمند و آگاه به تفسیر قرآن بود
از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام نیز نقل حدیث کرده .«4» « او با حضرت نشستهاي بسیاري داشت » : برشمرده و گفته است
کلّ » : است. پسرش عبد الرحمان از او از عطاء بن یسار از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود
هر مست کنندهاي حرام است و هر مست کنندهاي خمر ( 1) معجم مصنفات القرآن الکریم، ج «5» ؛ مسکر حرام، و کلّ مسکر خمر
.75 - 2، ص 163 ، شماره 999 . تاریخ التراث العربی، مجلد اول، ج 1، ص 76
. 176 ، شماره 175 . ابن حجر، تقریب التهذیب، ج 1، ص 272 - 2) داوودي، طبقات المفسرین، ج 1، ص 177 )
. 3) تهذیب التهذیب، ج 3، ص 395 و 396 ، شماره 728 )
. 4) رجال طوسی، ص 90 ، شماره 5 )
صفحه 250 از 345
. 5) کافی، ج 6، ص 408 ، شماره 3 )
ص: 382
.« است
عبد الرحمان (و در نسخهاي عبد اللّه) از پدرش زید بن اسلم از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و
و شیخ به .«1» « در پی دانش بودن بر هر مسلمانی واجب است. آگاه باشید که خداوند جویندگان علم را دوست دارد » : اله فرمود
«2» . همین دلیل، او را در زمره راویان امام صادق علیه السّلام آورده است
استاد بزرگوار آیت اللّه خویی رحمه اللّه بعید میداند که زید آزاد شده عمر باشد و در عین حال حضرت صادق علیه السّلام را هم
«3» . درك کرده باشد
و دوران امامت امام صادق علیه السّلام بعد از وفات پدرشان امام باقر علیه السّلام از سال 114 «4» ولی زید در سال 136 درگذشت
تا آخر سال 148 بوده است.
ابن عدي تنگ نظري کرده » : برخی بر زید خرده گرفتهاند که در بسیاري از موارد قرآن را تفسیر به رأي کرده است. ذهبی میگوید
در زمره ضعفا آورده است چه اینکه او ثقه و حجت است. حمّاد بن زید میگوید: در مدینه بودم (در « کامل » که او را در کتاب
میان گروهی که) درباره زید بن اسلم سخن میگفتند. عبیداللّه بن عمر به من گفت: تنها ایراد او این است که قرآن را تفسیر به رأي
مالک میگوید: .«5» « میکند
.«6» « زید از پیش خود سخن میگفت؛ و چون برمیخاست کسی را جرأت رویارویی با او نبود. احمد او را توثیق کرده است »
آري، این خرده گیري نظیر همان است که بر حسن بصري گرفته و گفتهاند که او مرسلات زیادي دارد و ایراد بر او همان ایراد
. 1) همان، ج 1، ص 30 ) «7» . است
. 2) رجال طوسی، ص 197 ، شماره 22 )
. 3) معجم رجال الحدیث، ج 7، ص 335 ، شماره 4833 )
. 4) تهذیب التهذیب، ج 3، ص 396 )
. 5) میزان الاعتدال، ج 2، ص 98 ، شماره 2989 )
. 6) خلاصۀ تذهیب تهذیب الکمال، ص 127 )
7) او از روي شایستگی از منبع اصیل سخن میگفت و دیگران که بیگانه بودند میپنداشتند او از خود میگوید و تفسیر به رأي )
مینماید!
ص: 383
29 . ابو العالیه
رفیع بن مهران ریاحی بصري است. او زمان جاهلیت را درك کرد و پس از گذشت دو سال از ارتحال پیامبر صلّی اللّه علیه و اله
از امیر مؤمنان علیه .« او از جمله تابعان بزرگی بود که به تفسیر شهره بودند. وي تابعی و ثقه بود » : اسلام آورد. عجلی میگوید
السّلام، عبد اللّه بن مسعود، أبیّ بن کعب، عبد اللّه بن عباس، حذیفه، ابو ذر، ابو ایّوب و دیگر بزرگان اصحاب روایت کرده است.
همگی بر ثقه بودن او اتفاق نظر دارند.
بعد از صحابه، هیچ کس داناتر از ابو عالیه در علم قرائت نیست و پس از او به ترتیب سعید بن جبیر، سدّي » : ابن ابی داود میگوید
«1» . ابو عالیه در سال 93 درگذشت؛ او اولین کسی بود که در ماوراءالنهر اذان گفت .« و ثوري قرار دارند
صفحه 251 از 345
ابو العالیه قرآن را از ابن مسعود و علی و گروه دیگري فراگرفت و بر أبیّ بن کعب و غیره » : حافظ شمس الدین داوودي میگوید
خوانده و قتاده و خالد حذّاء و ربیع بن انس و ابو عمرو بن علاء و جمعی دیگر (نیز) از او فراگرفتهاند. از ابو خلده نقل شده که از
قول او گفته است: ابن عباس مرا در کنار خود بر روي تخت مینشاند در حالی که قریش پایینتر از او مینشستند و میگفت: علم،
این گونه که شرافت انسان شریف را میافزاید، بردگان را بر تخت مینشاند. همچنین گفته است: ثقه بود و مرسلات بسیاري داشت.
.«2» « کتابی در تفسیر نوشته که ربیع بن انس بکري از آن نقل کرده است و جماعت محدثان حدیث او را اخذ کردهاند
از طریق ابو جعفر رازي، از ربیع بن انس، از ابو عالیه، حجم بزرگی از تفسیر، از ابّی بن کعب روایت شده » : سیوطی میگوید
از آن بسیار « مسند » و احمد در « المستدرك » است.- سپس میگوید:- این اسناد درستی است. ابن جریر و ابن ابی حاتم و حاکم در
.«3» « نقل کردهاند
ثعلبی در کتاب » : دکتر شواخ- هنگام سخن گفتن درباره تفسیر ربیع بن انس بکري بصري خراسانی متوفاي 139 - میگوید
.284 - از او استفاده ( 1) تهذیب التهذیب، ج 3، ص 286 « الکشف و البیان »
. 172 ، شماره 170 - 2) طبقات المفسرین، ج 1، ص 173 )
.209 - 3) الاتقان، ج 4، ص 210 )
ص: 384
.«1» « کرده و گفته است: این از تفسیر ابو عالیه است
30 . جابر جعفی
ابو عبد اللّه با ابو یزید، جابر بن یزید بن حارث بن عبد یغوث جعفی کوفی و عربی اصیل است. از عکرمه، عطاء، طاووس، خیثمه،
مغیرة بن شبیل و گروهی دیگر روایت کرده است. راویان از وي، شعبه، ثوري، مسعر و دیگران بودند. او در سال 128 وفات یافت.
ابو نعیم از ثوري نقل میکند که هر گاه جابر در موقع نقل حدیث بگوید: حدثنا و أخبرنا، روایت او صحیح » : ابن حجر میگوید
است. ابن مهدي از سفیان نقل میکند: در مقام نقل حدیث، پرهیزگارتر از او ندیدهام. ابن علیّه از شعبه نقل میکند که: جابر در
نقل حدیث صدوق است. یحیی بن ابی بکیر از شعبه نقل میکند که:
هر گاه جابر بگوید: حدثنا و سمعت، از موثقترین مردم است. از زهیر بن معاویه نیز نقل شده است: وقتی میگفت: سمعت یا
.«2» « سألت، از راستگوترین مردم بود. وکیع میگوید: در هر چه خواستید شک کنید، ولی در اینکه جابر ثقه است شک روا مدارید
جابر از تابعان و فقهاي امامیه و از مردم کوفه است؛ روایات زیادي دارد. دانش وي از دین، فراوان است. » : عادل نویهض میگوید
جابر در کوفه وفات یافت. .« برخی از حدیث شناسان بزرگ او را ستودهاند و برخی دیگر او را به اعتقاد به رجعت متهم کردهاند
«4» . از آن یاد کرده است « اعلام » زرکلی در کتاب «3» . دارد « تفسیر القرآن » کتابی به نام
«5» . شیخ طوسی او را از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السّلام شمرده است
، جابر بن یزید جعفی از پیشوایان حدیث و ( 1) معجم مصنفات القرآن الکریم، ج 2، ص 166 » : سید حسن صدر درباره او گفته است
. شماره 1004
. 2) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 47 )
.123 - 3) معجم المفسرین، ج 1، ص 124 )
. 4) زرکلی، الأعلام، ج 2، ص 93 )
. 5) رجال شیخ طوسی، ص 111 و 163 )
صفحه 252 از 345
ص: 385
نجاشی میگوید: .«1» « تفسیر است و آنها را از محضر امام باقر علیه السّلام آموخته است
جابر بن یزید، ابو عبد اللّه- و به گفتهاي ابو محمد- جعفی عربی اصیل بود. به دیدار امام باقر و امام صادق علیهما السّلام نایل آمد »
آنگاه سند خود را .« است « تفسیر » و در زمان حضرت صادق علیه السّلام در سال 128 درگذشت. چند کتاب دارد که از جمله آنها
او را در زمره کسانی آورده است که طعن بر آنان روا نیست و راهی « عددیّه » درباره آن تفسیر آورده است. شیخ مفید در رساله
براي نکوهش آنان وجود ندارد. ابن شهرآشوب او را از اصحاب خاص امام صادق علیه السّلام به شمار آورده است.
آنچه او از ما نقل میکند » : علامه از حسین بن ابی علاء روایت کرده است که امام صادق علیه السّلام بر او رحمت فرستاد و فرمود
از امام علیه السّلام درباره تفسیر جابر پرسیدم؛ حضرت فرمود: » : کشّی از مفضّل بن عمر جعفی روایت کرده است که .« درست است
از این پاسخ چنین برمیآید که تفسیر او مشتمل بر .«2» « درباره آن با مردم فرومایه سخن مگوي که آن را ناروا پخش میکنند
مطالب ارزنده و والایی بوده- به ویژه درباره شناخت مقام شامخ امام معصوم- که از فهم و درك عامه به دور بوده است.
نیز روایاتی در دست است که نشان میدهد او از صاحبان سرّ اهل بیت علیهم السّلام بوده است؛ لذا کوته نظران او را به غلو متهم
نموده رافضیاش خواندهاند، گر چه در عین حال او را راستگو و پرهیزگار میدانستند؛ که همین شناخت و اعتراف به صحت گفتار
و استواري ایمان او، در ستایش او کافی است.
آري، او درباره امامان اهل بیت علیهم السّلام عقیدهاي برتر و والاتر از «. در باورهایش نارسایی وجود دارد » : نجاشی میگوید
دیگران داشت و همین موجب گردید که او را غالی بشمارند. ابو عمرو محمد بن عمر بن عبد العزیز کشی از ابو العلاء روایت
وقتی ولید کشته شد وارد مسجد شدم؛ مردم گرد آمده بودند من هم به جمع آنان پیوستم؛ در این هنگام جابر جعفی را » : میکند
دیدم که عمامهاي از خز سرخ به سر داشت و میگفت: وصی اوصیا و وارث علم انبیا، محمد بن علی علیه السّلام به من فرمود ...
. از ( 1) تأسیس الشیعه لعلوم الإسلام، ص 326 ؛«3» « که در این هنگام مردم گفتند: جابر دیوانه شده؛ جابر دیوانه شده است
.17 - 2) ر. ك: خویی، معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 21 )
. 3) اختیار معرفۀ الرجال، چاپ مشهد، ص 192 ، شماره 337 و انتشارات مؤسسه آل البیت، ج 2، ص 437 )
ص: 386
هر گاه » : ابو الأحوص میگوید .« نقل روایت از جابر را جایز نمیشمرم؛ او به رجعت عقیده داشت » : این روست که جریر میگوید
«1» . و نکاتی از این قبیل که قصور فهم عامه، تاب شنیدن آن را نداشت ... « از کنار جابر میگذشتم از خدا طلب عافیت میکردم
امام باقر علیه السّلام به او سفارش کرد که چیزي از اسرار آنان را فاش نسازد و براي مردم چیزي را که عقلشان توان شنیدن ندارد
.«2» « اي جابر! سخن ما به غایت مشکل است که جز مؤمنان امتحان شده تاب شنیدن آن را ندارند » : بیان نکند. حضرت به او فرمود
« جابر در نقل حدیث راستگوست » : تنها اشکال جابر همین بود؛ و گرنه خدشهاي بر شخصیت او وارد نیست؛ چنان که شعبه میگوید
«4» . استاد بزرگوار آیت اللّه خویی رحمه اللّه درباره جابر سخنانی دارد که از مقام شامخ و قدر والاي او حکایت دارد .«3»
ارزش تفاسیر تابعان
ارباب تفسیر، به ویژه تفسیر نقلی، عنایت خاصی به تفاسیر سلف (صحابه و تابعان) داشته و براي آن جایگاه بلندي قائل شدهاند.
این حجم متراکم از تفاسیر منقول از سلف صالح، خود نشانه بارزي است از اهمیت و اعتبار نظریات و آراي ایشان؛ که عمدتا از
تابعان و آموختگان مکتب عبد اللّه بن عباساند که در نشر و پخش تفسیر در پهنه کشورهاي اسلامی یگانه عامل مؤثر بودند.
این عنایت، به خصوص از آن جهت بوده که آنان به عصر نزول قرآن نزدیک بوده و از اسباب نزول و زمینههاي فرود آمدن آیات
صفحه 253 از 345
آگاهی کامل داشتند. به علاوه اینکه به درك مفاهیم لغت و شیوه کلامی عرب نزدیکتر بودند. قرآن به زبان عربی و بر اساس
شیوههاي گفتار عرب نازل گشته و در نتیجه پیشینیان آمادهتر بودند تا از نزدیک ساختارهاي زبان، معانی واژهها و تعابیر کلامی
عرب را لمس کنند.
. توانمندي سلف در فهم معانی اولیه قرآن- طبیعتا- بیش از خلف و برتر از آن بود. ( 1) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 49
. 2) اختیار معرفۀ الرجال، چاپ مشهد، ص 193 ، شماره 341 )
. 3) تهذیب التهذیب، ج 2، ص 47 )
. 4) معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 25 )
ص: 387
گذشته از آن، دسترسی آنان به احادیث منقول از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله- درباره تفسیر بسیاري از آیات- و نیز اقوال صحابه
بزرگ، بیش از دیگران بود و همین امر موجب میشد تا اذعان شود که احاطه سلف به فهم ظواهر قرآن در حد قابل توجه بوده
است.
از این رو، عنایت به آراء و اقوال سلف در تفسیر قرآن به جهت پیشگامی آنان در این راه، یک ضرورت به شمار میرود. البته نه
آنکه از آن تقلید شود بلکه ضرورت تحقیق ایجاب میکند که متأخران از اندیشه و آراي متقدمان کاملا آگاهی داشته باشند، بلکه
نکتههایی در اندیشههایشان یافت شود که موجب روشنی راه گردد، و بدون شک احاطه و تعمق در گفتههاي اندیشمندان سلف
بهترین وسیله پیشرفت و گسترش در تمامی رشتههاي علوم و معارف بشري است؛ لذا آراي پیشینیان بهاي شایسته خود را دارد و در
پیشرفت و شکوفایی علم و دانش نقش مؤثري ایفا میکند، و گرنه همواره بایستی هر دانشوري از نقطه آغاز شروع کند و
دانشمندان پیوسته در جا زنند و هیچگاه پیشرفت نداشته باشند.
رجوع به آنان را «1» از احمد درباره مراجعه به آراي تابعان دو گونه نقل شده است. ابن عقیل » : امام بدر الدین زرکشی میگوید
نیز چنین نقل شده است، ولی سیره عملی مفسران بر خلاف آن است و به آراي سلف عنایت داشته، (آراي «2» روا نمیداند. از شعبه
،( آنان را) در کتابهایشان نقل کردهاند؛ از جمله تفاسیر منقول از ضحاك بن مزاحم (متوفاي 105 )، سعید بن جبیر (متوفاي 95
مجاهد بن جبر (متوفاي 103 )، قتادة بن دعامه (متوفاي 117 )، ابو عالیه ریاحی (متوفاي 90 )، حسن بصري (متوفاي 110 )، ربیع بن
انس (متوفاي 139 )، مقاتل بن سلیمان (متوفاي 150 )، عطاء بن أبی سلمه خراسانی (متوفاي 135 )، مرّة بن شراحیل همدانی (متوفاي
76 )، علی بن ابی طلحه والبی (متوفاي 143 )، محمد بن کعب قرظی (متوفاي 119 )، ابو بکر ( 1) او عبد اللّه بن محمد بن عقیل
هاشمی است و ابن سعد او را در طبقه چهارم از اهل مدینه ذکر کرده است.
دانشی فراوان داشت و به سال 145 درگذشت.
2) او شعبۀ بن حجاج ابو بسطام واسطی بصري است. در زمینه حدیث، جامعترین و موفقترین مردم است. در سال 160 وفات یافت. )
ص: 388
اصمّ عبد الرحمان بن کیسان (متوفاي حدود 200 )، اسماعیل بن عبد الرحمان سدّي کبیر (متوفاي 127 )، عکرمه (متوفاي 105 )، عطیۀ
.( بن سعد بن جناده عوفی (متوفاي 111 )، عطاء بن ابی رباح (متوفاي 114 ) و عبد اللّه بن زید بن اسلم (متوفاي 164
.« حسن و مجاهد و سعید بن جبیر از برجستگان تابعان هستند و پس از آنان عکرمه و ضحاك نیز داراي جایگاهی برجستهاند
این تفاسیر، از شناخته شدگان پیشین است که (آنها را) بیشتر، از صحابه دریافت کردهاند و ممکن است اختلاف » : نیز میگوید
.«1» « روایتی که احمد قائل شده، تنها درباره نظریههاي خود آنان باشد
آري، اگر مقصود پذیرفتن اقوال سلف به گونه تقلید و پیروي محض باشد، البته مورد قبول نیست و شاید مراد کسانی که مخالفند
صفحه 254 از 345
همین صورت باشد، ولی یادآور شدیم که رجوع به آراي سلف به جهت نزدیک بودن آنان به عصر نزول، تنها براي بررسی و
تحقیق است، نه پذیرش مطلق. تنها به همین جهت بوده که مفسران همواره به آراي سلف ارج نهادهاند و این مقتضاي تحقیق است
نه تقلید محض.
دارد. او در علم تفسیر مشهور است و هیچ «3» روایات صحیحی به ویژه از ابو صالح «2» کلبی » : حافظ ابو احمد بن عدّي مینویسد
کس تفسیري طولانیتر و شایعتر از او ندارد. مقاتل بن سلیمان (متوفاي 150 ) در مرتبه دوم است، ولی کلبی برتر از اوست. پس از
( این طبقه، تفاسیري تألیف شده که در آنها اقوال صحابه و تابعان گردآوري شده است؛ مانند تفسیر سفیان بن عیینه (متوفاي 198
وکیع بن جراح (متوفاي 196 )، شعبۀ بن حجاج (متوفاي 160 )، یزید بن هارون (متوفاي 206 )، مفضّل بن صالح (متوفاي 181 )، عبد
الرزّاق بن همّام صنعانی (متوفاي 211 )، اسحاق بن ابراهیم مشهور به ابن راهویه (متوفاي 238 )، روح بن عباده (متوفاي 205 )، یحیی
. بن قریش، مالک بن سلیمان هروي، ( 1) زرکشی، البرهان، ج 2، ص 158
2) او ابو نضر محمد بن سائب کلبی، نسّابه و مفسر مشهور است و شرح حال او در سند ( 9) از اسناد تفسیري ابن عباس گذشت. )
3) او باذام غلام ام هانی دختر ابو طالب و صاحب تفسیري است که از ابن عباس نقل کرده است. )
ص: 389
عبد بن حمید بن نصر کشّی (متوفاي 249 )، عبد اللّه بن جراح (متوفاي 237 )، هشیم بن بشیر (متوفاي 283 )، صالح بن محمد یزیدي،
علی بن حجر بن ایاس سعدي (متوفاي 244 )، یحیی بن محمد بن عبد اللّه هروي، علی بن ابی طلحه (متوفاي 143 ) ابن مردویه احمد
بن موسی اصفهانی (متوفاي 401 )، سنید بن داوود (متوفاي 220 )، نسائی و غیر ایشان از مفسرین که در مسند احمد بن حنبل و بزّاز
و معجم طبرانی و دیگران تعداد زیادي از آن نقل شده است.
و نیز عبد الرحمان بن ابو حاتم رازي و امثال آنان تفسیرهاي پراکنده را جمعآوري و تفاسیر سابقین «1» سپس محمد بن جریر طبري
.«2» « را براي مردم سهل الوصول کردند
کتاب ابن جریر طبري ارزشمندترین و گران سنگترین تفسیرهاست. پس از او، ابن ابی حاتم، ابن » : جلال الدین سیوطی مینویسد
ماجه، حاکم، ابن مردویه، ابو شیخ ابن حیّان، ابن منذر و دیگران ... و همه آنها مستند به صحابه و تابعان و پیروان آنان است و در
آن تفاسیر چیزي غیر از این نیست، مگر تفسیر ابن جریر که اعمال نظر نموده و برخی از اقوال را موجه دانسته و برخی را بر بعضی
دیگر ترجیح داده است و به مسائل ادبی و استنباط نیز روي آورده است و به همین سبب بر دیگران برتري دارد.- سپس میگوید:-
اگر پرسیده شود کدام تفسیر را پیشنهاد میکنی و خواننده میتواند بر آن اعتماد کند؟ خواهم گفت: تفسیر امام ابو جعفر ابن جریر
میگوید: هیچ کس « تهذیب » طبري که دانشمندان بر اینکه در کتب تفسیري نظیر آن تألیف نشده است، اتفاق نظر دارند. نووي در
در تفسیر مثل کتاب ابن جریر ننوشته است.- سیوطی اضافه میکند:- اکنون به تفسیري آغاز کردهام که جوابگوي تمامی نیازها
باشد، تفسیري که در بردارنده تفاسیر مأثور و اقوال علما و استنباطها و اشارهها و مباحث ادبی و واژهشناسی و نکتههاي بلاغی و
پیشوایی گرانقدر، مفسر، ثقه و » : محاسن بدیع و غیر آن ( 1) وي ابو جعفر محمد بن جریر بن یزید طبري است، ذهبی میگوید
498 ، شماره - میزان الإعتدال، ج 3، ص 499 .« راستگو بود. گرایشی کمرنگ به تشیع داشت که ضرري به شخصیّت او نمیزند
.7306
.158 - 2) زرکشی، البرهان، ج 2، ص 159 )
ص: 390
گذاردم و کتاب « مجمع البحرین و مطلع البدرین » باشد؛ به گونهاي که با وجود آن، نیازي به کتابهاي دیگر نباشد و نام آن را
.«1» « را به عنوان مقدمهاي بر آن نوشتم و از خداوند میخواهم که به حق محمد و آل محمد مرا بر تکمیل آن یاري فرماید « الاتقان »
صفحه 255 از 345
مجمع » این کتاب را مقدمهاي بر تفسیر کبیر- که شروع به نوشتن آن کردهام- قرار دادم و آن را » : در مقدمه الاتقان چنین آمده
ولی از اینکه تفسیر یاد شده به اتمام رسیده و براي ،«2» « نام نهادم که میان روایت و درایت هر دو باشد « البحرین و مطلع البدرین
ظاهر امر نشان میدهد که تمام نشده است؛ زیرا هیچ گونه اثري از آن «3» . نشر آماده گردیده است یا نه، ذکري به میان نیامده است
به چشم نمیخورد.
نوشته وي در دست است که سرشار از اقوال صحابه و تابعان و اتباع آنان است و تمامی « الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور » البته کتاب
اقوال در روایات به طور کامل و فراگیر موجود است و به همین دلیل جامعترین کتاب نقلی است، ولی در آن از درایۀ الحدیث
بحثی به میان نیامده است و بدین سبب به منبع بزرگی میماند که در آن هر خشک و تري یافت میشود و به دلیل ذکر سندها
کتاب معتبري است. یاد نمودن سند، خود معیاري پذیرفتنی در تشخیص صحیح از سقیم و در حد خود ارزشمند است.
اگر تفسیر آیهاي را در قرآن و سنت و گفتار صحابه نیافتی، همچون جمع کثیري از بزرگان که در » : احمد بن عبد الحلیم میگوید
این موارد به اقوال تابعان مراجعه کردهاند، عمل کن؛ تابعانی مانند مجاهد بن جبر که پایه استواري در تفسیر است. محمد بن اسحاق
میگوید: ابان بن صالح از مجاهد نقل میکند که کتاب خدا را از اول تا به آخر سه مرتبه بر ابن عباس عرضه کردم؛ در هر آیه
درنگ مینمودم و از او سؤال میکردم ... نیز میگوید: هیچ آیهاي در قرآن نیست مگر اینکه درباره آن ( 1) الاتقان، ج 4، ص
.214 -212
. 2) همان، ج 1، ص 14 )
. 3) حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج 2، ص 1599 )
ص: 391
دریافتی دارم. از ابن ابی ملیکه نقل شده است که مجاهد را دیدم که از ابن عباس درباره تفسیر قرآن میپرسید و لوحههایی به
همراه داشت و ابن عباس میگفت:
بنویس ... تا اینکه تمام تفسیر را از او دریافت نمود.
از این روست که سفیان ثوري میگوید: اگر تفسیري از مجاهد به تو رسید کفایت میکند؛ و غیر از مجاهد، از تابعان دیگر مانند
سعید بن جبیر و عکرمه و عطاء بن ابی رباح و حسن بصري و مسروق بن اجدع و سعید بن مسیب و ابو عالیه و ربیع بن انس بصري
« خراسانی (متوفاي 139 ) و قتاده و ضحاك بن مزاحم و غیر ایشان از تابعان و اتباع و اخلاف آنان که زمره سلف را تشکیل میدهند
.«1»
عالمترین مردم به تفسیر اهل مکهاند؛ زیرا آنان اصحاب ابن عباساند مانند: مجاهد و عطاء بن ابی رباح و » : همچنین میگوید
عکرمه و غیر آنان از اصحاب ابن عباس و نیز طاووس و ابو شعثاء و سعید بن جبیر و نظایر ایشان. اهل کوفه که اصحاب ابن
( مسعودند نیز عالم به تفسیرند و بدین سبب بر دیگران برتري دارند؛ همچنین علماي مدینه در تفسیر، مثل زید بن اسلم (متوفاي 136
.«2» « که مالک و پسرش عبد الرحمان تفسیر را از او فراگرفتهاند
شافعی و بخاري و علماي .« او عالمترین آنان در تفسیر بود » : سیوطی، مجاهد را از تابعان برجسته شمرده است. خصیف میگوید
دیگر- چنان که ابن تیمیه میگوید- بر تفسیر او اعتماد کردهاند و اکثر آنچه را که فریابی در تفسیر خود آورده است از اوست.
.« تفسیر را از چهار تن فراگیرید: سعید بن جبیر، مجاهد، عکرمه و ضحاك » : سعید بن جبیر از دیگر تابعان است. ثوري آورده است
قتاده میگوید:
.« عالمترین تابعان چهار نفرند: عطاء بن ابی رباح در مناسک، عکرمه در سیره، حسن در حلال و حرام و سعید بن جبیر در تفسیر »
عکرمه از تمامی بقیۀ السلف، عالمتر به کتاب خداست؛ ابن عباس » : عکرمه، شاگرد ابن عباس از دیگر تابعان است. شعبی میگوید
صفحه 256 از 345
.47 - از دیگر ( 1) ابن تیمیه، مقدمۀ أصول التفسیر، ص 50 .« پاي او را میبست و به او قرآن و سنت میآموخت
.23 - 2) همان، ص 24 )
ص: 392
تابعان حسن بصري، عطاء بن ابی رباح، عطاء بن ابی سلمه خراسانی، محمد بن کعب قرظی، ابو عالیه، ضحاك، عطیه، قتاده، زید بن
و دیگران قرار دارند. «1» اسلم، مرّه همدانی و ابو مالک میباشند. پس از ایشان ربیع بن انس و عبد الرحمان بن زید بن اسلم
اینان پیشینیان مفسرانند و بیشتر آراي خود را از صحابه فرا گرفتهاند. پس از این طبقه، تفاسیر زیادي نوشته شده که حاوي اقوال
صحابه و تابعان است؛ مثل تفسیر سفیان بن عیینه و وکیع بن جراح و شعبۀ بن حجاج و یزید بن هارون و عبد الرزاق و آدم بن ابی
«2» . ایاس و اسحاق بن راهویه و روح بن عباده و عبد بن حمید و سنید و ابو بکر بن ابی شیبه و دیگران
بعضی در اعتبار تفاسیر منقول از تابعان تردید کردهاند؛ زیرا آنان از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نشنیده و نظریههاي خود را
بازگو کردهاند و شاید اشتباه کرده باشند و نیز آنچنان که به عدالت صحابه تصریح شده، به عدالت تابعان تصریح نشده است. از ابو
آنچه از رسول خدا آمده روي چشم و بر سر میگذاریم و در مورد آنچه از صحابه وارد شده » : حنیفه در این باره نقل شده که
شعبۀ بن حجاج میگوید: .« مختاریم قبول یا رد نماییم و در مورد تابعان، آنان رجالی بودند و ما نیز کسانی هستیم
قبلا دو روایت از احمد نقل شد که یکی دال بر قبول و .«؟ آراي تابعان [در فقه حجت نیست؛ پس چگونه در تفسیر حجت باشد »
دیگري بر رد دلالت میکرد.
آنچه طبع سلیم میپذیرد این است که پذیرفتن نظر تابعی در تفسیر روا نباشد؛ مگر در مواردي که جاي اجتهاد در » : ذهبی میگوید
آن نیست. در این گونه موارد نیز اگر مورد اتهام نباشند میتوان از قولشان اخذ نمود، ولی اگر شک کردیم و احتمال دادیم که از
اهل کتاب گرفتهاند اعتنا نمیکنیم. آري، چنانچه تابعان بر رأیی اتفاق نظر داشته باشند بر ما لازم است که آن را بپذیریم و نظر
اهل عبادت و زهد بود. او نشستهاي حدیثی » : 1) در سال 182 وفات یافت. ابن خزیمه میگوید ) .«3» « دیگري را قبول نکنیم
.177 - تهذیب التهذیب، ج 6، ص 179 .« نداشته است
.210 - 2) الاتقان، ج 4، ص 212 )
.128 - 3) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 129 )
ص: 393
باید گفت اگر مقصود، تسلیم بیقید و شرط در برابر اقوال و نظریات تابعان است، که وجهی نداشته و قابل توجیه نیست و به قول
ابو حنیفه آنان رجالی بودهاند و ما هم رجالیم، ولی غرض از بحث، این گونه پذیرش نیست بلکه منظور اعتبار عقلانی است، چه
اینکه آنان به منابع وحی و محل فرود آن اسبق و اقرباند و نسبت به جوانب شریعت درك عمیقتري داشته و به صحابه بزرگ و
ائمه اطهار علیهم السّلام- چنان که گذشت- از نزدیک دسترسی داشتهاند.
علاوه بر این، آنان به معانی وضعی واژههاي لغت و ویژگیهاي کلامی عرب آشناترند؛ زیرا قرآن به زبان آنان و بر اساس شیوههاي
گفتاري معمول آنان نازل شده است، پس آراء و نظراتشان که از اصول محکمی استنباط شده و از سرچشمههاي زلال و صاف
سیراب گشته، از بهترین وسیلههاي قابل اعتماد براي فهم قرآن کریم خواهد بود، و این خود نوعی تحقیق و مدد جستن است نه
تقلید و تعبد.
قبلا گذشت که بیشتر تابعان از پیشگامان تربیت یافته مکتب پیامبر مثل عبد اللّه بن مسعود و ابن عباساند که او هم به نوبه خود از
نخبه شاگردان مکتب امیر مؤمنان علیه السّلام به شمار میرود. پس تمام علوم و اصول معارفشان مستند به منابع اصیلی است که به
منبع وحی منتهی میشود. مسلما بین کسانی که داراي چنین ویژگی هستند با کسانی که منبع دانش آنان دور از دسترس و با
صفحه 257 از 345
واسطههاي زیاد و همراه با تلاش طاقت فرسا به دستشان رسیده فرق بسیار است، درست مانند حالت فعلی ما نسبت به تابعان، چه
اینکه آنان- بر خلاف ما- با دسترسی به منابع اولیه از نزدیک و به طور مستقیم کسب فیض میکردهاند.
به هر حال، اجتهاد کسانی که به منابع نزدیکترند سالمتر و محکمتر و روشنتر است از کسانی که چندین مرحله تا منابع اجتهاد
فاصله دارند و لااقل میتوان گفت که نظرات و آراي پیشینیان راهنماي خوبی است که راه را فرا روي آیندگان روشن میسازد. این
نکتهاي غیر قابل انکار است.
ص: 394
ویژگی تفسیر تابعان
اشاره
تفسیر در عهد تابعان ویژگیهایی دارد که از چند جهت آن را از تفسیر صحابه پیش از خود ممتاز میسازد:
1. گستردگی
تابعان به ابعاد گوناگون تفسیر پرداخته و در معانی قرآن از جهات متعدد و نواحی مختلف بحث کردهاند. در حالی که تفسیر صحابه
بسیار محدود بود و آنان تنها به واژهشناسی، شأن نزول آیات و برخی مفاهیم شرعی میپرداختند تا از این لحاظ ابهامات موجود را
برطرف سازند، ولی تابعان گامهاي فراتري در تفسیر برداشته و از جهات بیشتري به بحث پرداختهاند؛ از این رو است که تفسیر در
این عهد شامل جنبههاي ادبی و واژهشناسی در ابعاد وسیع آن شده و نیز به بررسی تاریخ امتهاي پیشین و معاصر نزول قرآن و نیز
تاریخ سرزمینهاي آنان که مجاور جزیرة العرب بودند- در حد اطلاعاتی که در این زمینه به دست تابعان رسیده- همت
گماردهاند؛ و نیز پارهاي از زبانها (لهجهها) و فرهنگهایی را که به نحوي به قرآن مربوط میشدند مورد کاوش قرار دادهاند؛
همچنین بحثهاي کلامییی که در آن روزگار به راه افتاده بود و به نحوي با آیات زیادي از قرآن ارتباط داشت؛ همچون آیات
مربوط به صفات جمال و جلال خداوند، آغاز و انجام انسان و امثال آن، که این بحثها نیز در دایره تفسیر واقع گردید.
دامنه تفسیر در این دوره، روز به روز در ابعاد جدیدتر- به تناسب گسترش علوم و معارف- گسترش مییافت و آشنایی با آداب و
رسوم و فرهنگهاي امتهایی که یکی پس از دیگري به حوزه اسلام وارد میشدند رو به فزونی مینهاد؛ چه اینکه اینان دانشها و
اندوختههاي علمی خویش را نیز با خود به ارمغان میآوردند و همه را در خدمت اسلام و مسلمانان قرار میدادند؛ این روند با
گسترش قلمرو اسلام فزونی مییافت و به موازات آن حجم تفسیر نیز رو به فزونی مینهاد چه اینکه فزونی علوم و معارف، بهترین
کمک بود براي حل بخش اعظم آیات کیهانی که به اسرار طبیعت و راز هستی اشارت داشتند؛ که علم و فلسفه در این زمینه سهم
ص: 395
بیشتري به خود اختصاص دادهاند.
2. شکل یافتن، ثبت و تدوین تفسیر
تفسیر در عهد صحابه همچون عهد رسالت دست به دست میگشت و در سینهها ضبط میگردید؛ چون در ابتداي راه و به راحتی
قابل دسترسی بود و تنها به شرح پارهاي از واژههاي قرآنی که براي برخی در آن زمان مفادش روشن نبود و اندکی ابهام داشت
صفحه 258 از 345
پرداخته بود. اما تفسیر به صورت منظم و مرتب و ثبت شده در ابواب خاص و به صورت مدون، در عهد تابعان یا تابعان تابعان آغاز
شد؛ بدین صورت که یکی از تابعان، قرآن را- از آغاز تا پایان- نزد استاد خود میخواند و در هر آیه درنگ میکرد و از او درباره
آیه و معانی آن میپرسید و مقاصد و اهداف آیه را از او جویا میشد و تا آن را در دفتر یا لوحی که با خود داشت ثبت نمیکرد،
از آن آیه نمیگذشت.
قرآن را سه بار بر ابن عباس عرضه داشتم؛ » : بدین سان، تفسیر در آن عهد به وادي شکل یافتن و تدوین گام نهاد. مجاهد میگوید
ابن ابی ملیکه میگوید: .«؟ در هر آیه درنگ میکردم و میپرسیدم در چه مورد و چگونه نازل گشته است
مجاهد را دیدم که از ابن عباس درباره تفسیر قرآن پرس و جو میکرد و با خود لوحههایی داشت؛ سپس ابن عباس به او میگفت: »
بنویس و این کار او ادامه یافت تا اینکه تفسیر تمام قرآن را از وي پرسید؛ و به همین جهت است که گفتهاند: مجاهد داناترین تابعان
.«1» « نسبت به تفسیر است
ابن عباس در تربیت عکرمه میکوشید؛ در نتیجه او را نیکو تربیت کرد و خوب آموزش داد تا آنکه فقیهی توانا شد و سرآمد رجال
«2» . روزگار خود در تفسیر و آشنا به معانی قرآن گردید
قتاده در تفسیر کتابی داشته که شاید بزرگ و پر حجم بوده است و خطیب بغدادي و همچنین طبري در بیش از سه هزار مورد در
تفسیرهاي خود از آن استفاده ( 1) این مطلب در شرح حال او گذشت.
2) ر. ك: شرح حال عکرمه در همین کتاب. )
ص: 396
و دیگران نیز کتابهاي معروفی در «5» ، زید بن اسلم «4» ، ابان بن تغلب «3» ، حسن بصري «2» ، جابر بن یزید جعفی «1» ؛ کردهاند
زمینه تفسیر و علوم قرآنی دارند.
ابان بن تغلب، قارياي جلیل القدر، مفسر، نحوي، لغوي، محدث و از اهل کوفه است که احمد بن حنبل و » : عادل نویهض میگوید
معانی » . و دیگر محدثان نیز از او نقل حدیث کردهاند « جامع حدیثی خود » ابن معین و ابو حاتم او را توثیق کردهاند. مسلم در
از جمله آثار او به شمار میآیند و شاید نخستین کسی باشد که در این باره کتاب نوشته است. ابان در « غریب القرآن » و « القرآن
.«6» « سال 148 بدرود حیات گفت
در آینده، آغاز تدوین تفسیر را که در عهد تابعان تحقق یافت یادآور خواهیم شد.
3. اجتهاد و اعمال نظر
این ویژگی بزرگی است که عهد تابعان از آن برخوردار شد؛ زیرا در آن عهد تعداد زیادي از علماي بزرگ در صحنه دانش
اسلامی ظاهر گشتند و در بسیاري از مسائل دین و از جمله مسائل قرآنی اعمال نظر کرده به اجتهاد پرداختند؛ مسائل قرآنی، بیشتر
درباره معانی آیات، صفات خداوند، اسرار آفرینش، تاریخ انبیا و سرگذشت امتهاي سلف و امثال آن بود. این مسائل را بر عقل
عرضه میداشتند تا بر وفق حکم صائب آن به داوري بنشینند و گاه آنها را به گونهاي تأویل کنند که با فطرت سلیم هماهنگ باشد.
نخستین مدرسهاي که اجتهاد و اعمال نظر براي استنباط معانی قرآن را آغاز کرد، مدرسه مکه بود که پایههاي محکم آن را صحابی
گرانقدر، شاگرد موفق امیر مؤمنان علیه السّلام عبد اللّه بن عباس بنا نهاد و تربیت یافتگان این مدرسه همان کسانی بودند که اجتهاد
در تفسیر را پایه گذاري کردند و تنها به دست آنان بود که اجتهاد در ( 1) معجم مصنفات القرآن الکریم، ج 2، ص 163 ، شماره
.999
. 2) فهرست مصنّفی الشیعۀ (رجال نجاشی)، ج 1، ص 314 ، شماره 330 )
صفحه 259 از 345
. 3) معجم مصنفات القرآن الکریم، ج 2، ص 161 )
. 4) طبقات المفسرین، ج 1، ص 1 )
. 5) همان، ص 176 )
. 6) معجم المفسرین، ج 1، ص 7 و 8 )
ص: 397
ابعاد گوناگون شریعت مقدس رونق گرفت و رو به گسترش نهاد.
پس از آن، مدرسه کوفه بود که به دست عبد اللّه بن مسعود تأسیس شد و دانشورانی فرزانه، مجتهد و صاحب نظر در آن پرورش
یافتند و از آن پس بود که مدرسه کوفه خاستگاه کاوش در معارف اسلامی گردید و پرچم داران وادي دانش از همه سو بدان جا
روي آوردند، چه اینکه منزلگاه اکثر صحابه و خصوصا هجرتگاه امیر مؤمنان علیه السّلام بود؛ از این رو علم- به طور کامل- بدان
جا کوچید و مجالس کوفه در آن روزگار از علماي بزرگ اسلام مملو گردید؛ تنها بر محور آنان بود که گردونه دانش میگردید
و سرچشمههاي علوم و معارف به سراسر قلمرو اسلام سرازیر میگشت.
مدرسه مکه چندان دوام نیافت و یک سال پس از وفات صاحب و بنیان گزارش- سال 68 - رو به افول نهاد و پرورش یافتگان آن
مدرسه متفرق شدند و به اطراف و اکناف از جمله خراسان، مصر، شام و دیگر سرزمینها رفتند؛ در همین حال مدرسه کوفه رو به
شکوفایی مینهاد و با گذشت زمان شهرت و فعالیت آن فزونی مییافت.
در هر صورت، این دو مدرسه پایه و اساس اصلی انتشار علوم و گسترش معارف در جامعه اسلامی میباشند. هر چند همزمان با هم،
یکی راه افول را پیمود و دیگري به شکوفایی و گسترش خود افزود. اکثر دانشوران تابعان، بلکه قریب به اتفاق آنان تربیت یافتگان
این دو مدرسهاند.
لذا این دو مدرسه از جهت رشد سطح فرهنگ اسلامی و ایجاد نشاط در فراگیري علم و معرفت، حق بزرگی بر عهده امت اسلامی
دارند که البته پیش از آن این حق براي دو صحابی گرانقدر، ابن عباس و ابن مسعود و در رأس آن دو، براي امام امیر مؤمنان علیه
متهم به «1» ؛ السّلام محفوظ است. مجاهد بن جبر، شاگرد ابن عباس که امت بر پیشوایی و استناد به نظریات وي اتفاق نظر دارند
آزادي رأي در تفسیر است یا بهتر بگوییم او از توانایی فهم، تیزبینی و تیزهوشی والایی بهرهمند بود.
آري، در آن دوران که جمود فکري بر عامه مردم حاکم بود، نسبت دادن چنین ( 1) این تعبیر از ذهبی است و از سفیان آوردیم: اگر
تفسیري از مجاهد برسد، همان تو را کافی است، و از اعمش است که هر گاه مجاهد دهان به سخن میگشود، از آن گوهرها
میبارید. ر. ك: شرح حال مجاهد در همین کتاب.
ص: 398
تهمتهایی به امثال این فرهیختگان ظاهرا طبیعی مینمود. به وي گفته شد: تو همانی که قرآن را به رأي خود تفسیر میکنی؟ وي
گریست و گفت: بنابراین من گستاخم، ولی من تفسیر را (یعنی مبانی و طریقه استنباط معانی آن را) از دهها صحابه پیامبر صلّی اللّه
علیه و اله آموختهام! آري، مجاهد ذهنی باز و از بند اوهام رهیده و عقلی فراگیر و پویا داشت که ادراك حقایق و لمس واقعیتها
را چنان که هست براي او ممکن میساخت بی آن که بر ظاهر اکتفا کند یا به سطحینگري قانع باشد. او آیات قرآن را- به هدف
فهم عمیق آن- ابتدا با الفاظ و واژههایی که در عرف مردم رایج است عرضه میداشت و سپس با مبانی شریعت و شواهد تاریخی و
امثال آن، که در عرف عام رجوع به آن براي فهم معانی معمول و متعارف است، میسنجید، ولی او به این مقدار بسنده نمیکرد و
آنها را بر میزان عقل مینهاد تا هماهنگی آن را با فطرت داوري کند؛ بی آن که چیزي از شواهد و ظرافتهاي سخن را نادیده
انگارد.
صفحه 260 از 345
مقصود آیه این نیست که آنان به صورت بوزینگان در آمدند بلکه » : میگوید «1» « فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ » او در تفسیر آیه
این مثلی است که خداوند زده است؛ یعنی دلهاي آنان مسخ شده و به سان قلبهاي بوزینگانی درآمده که نه از دستوري
که «3» « مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً » همانند آیه .«2» « فرمانبردارند و نه به پندي وقع مینهند
صرفا تشبیه و تمثیل است. در شرح حال او در همین زمینه، دیدگاههاي اهل نظر را یادآور شدیم.
این آیه، همچون » : میگوید «4» « رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَۀً مِنْکَ » همچنین در تفسیر آیه
عدهاي گفتهاند: بر بنی اسرائیل مائدهاي نازل » : طبري میگوید .« مثلی است که آورده شده و گرنه براي آنان چیزي فرو فرستاده نشد
بقره .« به ایشان گفتیم: بوزینگانی طرد شده باشید » ( نگردید؛ و برخی از این گروه گفتهاند: این، مثلی است که خداوند براي مردم ( 1
.65 :2
. 2) ر. ك: مجمع البیان، ج 1، ص 129 . جامع البیان، ج 1، ص 263 . تفسیر مجاهد، ص 75 و 76 )
.5 : جمعه 62 .« همچون مثل خري است که کتابهایی را بر پشت میکشد » (3)
.« پروردگارا، از آسمان، خوانی بر ما فرو فرست تا عیدي براي اول و آخر ما باشد و نشانهاي از جانب تو » (4)
.114 : مائده 5
ص: 399
.« زده تا آنان را از درخواست نزول آیات و نشانههاي الهی بر پیامبر خدا بازدارد
«1» . سپس این گفتار را به مجاهد نسبت داده است
به او گفته شد برخی .« انتظار پاداش از خدایشان را دارند » : میگوید «2» « وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِ رَةٌ، إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ » در تفسیر آیه
.«3» « هیچ آفریدهاي او را نخواهد دید » : میگویند: خداي تعالی دیده میشود و آنان پروردگارشان را میبینند! در پاسخ گفت
این گونه تفسیر از مجاهد در آینده مستمسک معتبر و نیرومندي براي معتزله در جهت توجیه دیدگاههاي عقلی » : ذهبی میگوید
.« آنان گردید
البته مجاهد تنها کسی نیست که باب اجتهاد و اعمال نظر در فهم معانی قرآن را گشود؛ در آن دوران بسیاري از صاحب خردان برتر
مینامد، با او همگام بودند. ایشان جمع معتنابهی از اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و « أولوا الألباب » که خداي تعالی آنان را
تابعان را تشکیل میدادند که در این کتاب به گروهی از این بزرگان اشاره شده است؛ و معتزله نیز تنها گروهی نیستند که روش
عقل را در پیش گرفته و تحجر و جمود فکري را رها ساختهاند؛ و اگر از سلفیان خشکاندیش و پیاده در میدان تفسیر، و پیروان
آنان (اشعریان بیمایه) بگذریم، تعداد انبوهی از پیشگامان امت در این بزرگراه با معتزلیان همراهند یا گوي سبقت از آنان
ربودهاند.
یکی دیگر از کسانی که به آزادي اندیشه و اعمال نظر در تفسیر شهره بود عکرمه، تربیت شده ابن عباس است. ابن عباس با عنایت
کامل در تعلیم و تربیت او کوشید و به بهترین وجه آموزشش داد تا آنکه در زمره فقیهان نامی درآمد و داناترین مردم در تفسیر و
او معتقد بود از کتاب خدا تنها وجوب مسح پاها به دست میآید؛ هم چنان که استادش ابن عباس نیز «4» . فهم معانی قرآن گردید
و نیز «5» ، چنین استنباط کرده بود. او دیدگاه دیگر فقیهان را مردود میدانست و آنان را در برداشتشان از آیه دچار اشتباه میدید
. کتاب خدا بر قول ( 1) طبري، جامع البیان، ج 7، ص 87 » : مسح بر کفش را سخت انکار میکرد و میگفت
.23 : 2) القیامه 75 )
3) جامع البیان، ج 29 ، ص 120 . در این باره پیش از این- به هنگام شرح حال مجاهد- سخن گفتیم. )
. 4) وفیات الاعیان، ج 3، ص 265 ، شماره 421 )
صفحه 261 از 345
. 5) ر. ك: جامع البیان، ج 6، ص 82 و 83 . مجمع البیان، ج 3، ص 165 )
ص: 400
یعنی قرآن حکم مسح بر پاها را آورده است اما مسح بر کفش پدیدهاي نو است که بعدها ؛«1» « به مسح کفش پیشی گرفته است
ادعا شده است و نمیتوان با آن حکم کتاب خدا را کنار گذاشت، ولی دیگران دلیل مسح بر کفش را ناسخ دلیل مسح بر پا
ابو یوسف- شاگرد ابو حنیفه- معتقد بود که حدیث مسح بر کفش ناسخ آیهاي است که مسح بر پا » : دانستهاند. جصّاص میگوید
.«2» « را تکلیف کرده است
زید بن اسلم نیز فقیه و مفسري است که درخشید و از بزرگان و چهرههاي برجسته تابعان گردید. او در مسجد النبی در مدینه
مجلس درسی داشت که فقیهان بسیاري- حدود چهل فقیه- در آن حضور مییافتند. او تفسیري دارد که فرزندش عبد الرحمان از او
.« دانش را از گروهی از جمله علی بن الحسین زین العابدین علیه السّلام آموخت » : روایت کرده است. ابن حجر میگوید
با امام مجالست بسیار داشت. او از امام باقر و امام » : شیخ طوسی او را از اصحاب امام سجاد علیه السّلام به شمار آورده، میگوید
صادق علیهما السّلام نیز روایت دارد. او نیز به خاطر آزادي رأي و اعمال نطر- که بر خلاف روش اهل احتیاط و توقف در برابر
به مدینه آمدم و (دیدم) مردم درباره او سخنها میگفتند. عبیداللّه بن » : حمّاد میگوید .« مأثور بود- مورد مؤاخذه قرار گرفته است
چنین اظهار نظري .« عمر به من گفت: او را آدم بدي نمیدانم، ولی تنها عیب او این است که قرآن را با رأي خود تفسیر میکند
«3» . بعید نیست؛ زیرا معروف است مدنیان پیروان توقف و احتیاطاند
در دورههاي بعد تفسیر عقلی رواج کامل یافت به ویژه نزد معتزله؛ و عموما بر شیوه آنان حکم قطعی عقل را بر ظواهر نقل مقدم
میدانستند.
254 ) تفسیر خود را بر اساس تفکر و اندیشه مطابق با مبانی اسلامی بنا گذارده و تقلید را بر - ابو مسلم محمد بن بحر اصفهانی ( 322
و ( 1) تهذیب التهذیب، ج 7، ص ؛«4» « أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها » ؛ کناري نهاده و به دامن تحقیق چنگ زده است
.268
. 2) جصاص، احکام القرآن، ج 2، ص 348 )
3) داوودي، طبقات المفسرین، ج 1، ص 176 . میزان الاعتدال، ج 2، ص 98 . نیز ر. ك: شرح حال او در همین کتاب. )
.24 : محمد 47 .«؟ آیا در مفاهیم قرآنی نمیاندیشند یا [مگر] بر دلهایشان قفلهایی نهاده شده است » (4)
ص: 401
.«1» « وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ »
« قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَۀً قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَۀَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزاً، وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ » او در تفسیر آیه
هنگامی که زکریا از خداوند نشانهاي خواست که او را به انعقاد نطفه در رحم همسرش رهنمون سازد، خداوند » : میگوید «2»
فرمود: نشانه تو آن است که سخن نگویی؛ یعنی دستور داده میشود که سه شبانه روز با مردم سخن نگویی (به عبارت دیگر، وقتی
که این فرمان صادر گردد بدان که همسرت به یحیی حامله شده است)؛ یعنی مشغول به ذکر و تسبیح و تهلیل باش و از مردم و دنیا
روي گردان و خداي تعالی را بر عطاي این موهبت سپاس گزار باش و چنانچه احتیاج داشتی، با رمز و اشاره مطلب خود را بازگو
فخر رازي که اشعري مذهب است .« کن. پس هر گاه به اجراي این فرمان، دستور یافتی یقین بدان که مطلوب حاصل گردیده است
این سخن نزد من نیکو و پسندیده است و ابو مسلم در تفسیر، نیکو سخن » : و با ابو مسلم مخالف، درباره چنین تفسیري میگوید
.«3» « میگوید و در مسائل ظریف و دقیق، به غایت عمیق میاندیشد
این گواهی والایی است که از دانشور برجسته فلسفه و کلام، امام فخر رازي درباره درخشانترین چهرههاي صاحب نظر در تفسیر
صفحه 262 از 345
صادر گشته است که عقل و خرد خود را در فهم معانی قرآن به کار انداخته و از هر گونه تقلید و دنباله روي اجتناب ورزیده است.
اگر خواننده محترم، این تفسیر را در خصوص همین آیه با دیگر تفاسیر مقایسه کند، تفاوت زیاد و فاصله چشمگیري را خواهد دید.
سخن نگفتن زکریا در اینجا از روي عجز و ناتوانی بوده است. » : طبري میگوید
خداوند قدرت سخن گفتن را از او- جز در مورد تسبیح و ستایش- سلب کرده بود؛ و این فعل خداوند به خاطر لغزشی بود که از او
قرآن را بر تو فرو فرستادیم تا آن را براي مردم تبیین کنی [روشن سازي و باشد تا آنان » ( سرزد و درخواست نشانه کرد؛ ( 1
.44 : نحل 16 .« بیندیشند
و گفت: پروردگارا براي من نشانهاي قرار ده. فرمود: نشانهات این است که سه روز با مردم- جز به اشاره- سخن نگویی. » (2)
.41 : آل عمران 3 .« پروردگارت را بسیار یاد کن و شبانگاه و بامدادان [او را] تسبیح گوي
. 3) التفسیر الکبیر، ج 8، ص 40 و 41 )
ص: 402
گفتهاند: هنگامی که نداي فرشتگان را- که به او بشارت یحیی را میدادند- شنید، شیطان آمد و گفت: این صدایی که شنیدي از
جانب خداوند نبود بلکه صداي شیطان است و به تمسخر و ریش خند تو پرداخته است. گفتهاند: در این هنگام زکریا دچار تردید
لذا از خدا خواست براي او نشانهاي ؛«!؟ چگونه ممکن است مرا در این سن فرزندي شود «1» ؛« أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ » : گردید و گفت
قرار دهد تا تردید او از میان برود و خداوند او را به علت این درخواست، نکوهش کرد؛ چون تردید کردن شایسته مقام نبوت
نیست.- طبري در ضمن آنچه روایت کرده است میگوید:- او به چنین عقوبتی دچار شد؛ زیرا فرشتگان به طور مستقیم و مشافهۀ با
او سخن گفتند و بشارت یحیی را به او دادند، ولی او با این حال درخواست نشانه کرد؛ لذا خداوند براي او مجازاتی قرار داد تا
.«2» « زبانش بند آمد و ناتوان شد و جز با اشاره نمیتوانست با کسی سخن بگوید
هنگامی که به برخورداري از فرزند بشارت داده شد- او با اینکه میدانست صدور چنین کاري از قدرت الهی » : قرطبی میگوید
محال نیست- نشانهاي طلب کرد تا به وسیله آن صحت این بشارت و از جانب خدا بودن آن را دریابد؛ لذا خداوند او را مورد
مؤاخذه قرار داد و قدرت سخن گفتن را از او گرفت، چون پس از مشافهه و گفت و گوي مستقیم فرشتگان با او، چنین درخواستی
.«3» « را مطرح کرد
«4» . بیشتر مفسرانی که قرآن را بر اساس روایات تفسیر میکنند، همچون ابن کثیر و امثال او، سخنی مشابه گفتهاند
ولی اهل تحقیق و صاحبان اندیشه، این روایات منافی با اصول عقاید اسلام را مردود دانستهاند؛ خصوصا اینکه باعث خدشهدار شدن
مقام عصمت انبیا و مصون بودن آنان از غلبه شیطان بر ادراك ایشان است.
از جمله سخنان بیهوده و سبک وزن پارهاي از مفسران که شایسته مقام پیامبران نیست، این پندار است » : شیخ محمد عبده میگوید
.40 : که زکریا در تشخیص وحی فرشتگان و جدایی آن از وساوس شیطان دچار اشتباه شد؛ لذا پس از بشارت، از ( 1) آل عمران 3
. 2) جامع البیان، ج 3، ص 177 )
. 3) الجامع لاحکام القرآن، ج 4، ص 80 )
. 4) ر. ك: تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 362 )
ص: 403
روي تعجب و شگفتی درخواستی مطرح کرد و نشانهاي را جهت اثبات صحت آن طلبید. ابن جریر طبري در ضمن روایاتی که نقل
کرده میگوید: شیطان بود که زکریا را درباره وحی فرشتگان و بشارت فرزند، به تردید واداشت و به او گفت: این صداي شیطان
است.- عبده ادامه میدهد- اگر علاقه جنونآمیز به جمع روایاتی چنین بیارزش و باور نکردنی نبود، هیچ مؤمنی به خود اجازه
صفحه 263 از 345
نمیداد چنین سخن بیهوده و بیمایهاي را که عقل آن را به دور میافکند و در قرآن نیز بدان اشاره نشده است بر زبان راند؛ و تنها
همین روایت براي کسی که چنین روایاتی را نقل میکند کافی بود که در عدالت او خدشه شود و روایتش به صورتش کوبیده
عبده آنگاه آیه را مطابق .« شود. خداوند از ابن جریر بگذرد که به خود اجازه داده تا چنین روایتی را در دسترس همگان قرار دهد
زکریا عرضه داشت: پروردگارا براي من نشانهاي قرار ده؛ یعنی علامتی که کاشف از حصول » : تفسیر ابو مسلم تفسیر کرده میگوید
خداوند فرمود: نشانه تو آنکه با مردم سخن نگویی؛ یعنی سخن گفتن با دیگران را از روي «1» . این عنایت و پیشاپیش آن باشد
.«3» « تا براي عبادت خداوند فراغت کامل داشته باشی «2» اختیار ترك کن
قالَ فَخُ ذْ أَرْبَعَۀً مِنَ الطَّیْرِ فَصُ رْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ » در داستان حضرت ابراهیم و پرندگان چهارگانه که در آیه
مطرح شده، ابو مسلم تفسیري مشابه آیه قبل ارائه کرده است. «4» « جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً
قطعه قطعه ( 1) البته این درخواست از روي شوق و خشنودي « صرهن » مفسران اتفاق نظر دارند که مقصود از » : فخر رازي میگوید
فراوانی بود که از بشارت فرزند به او دست داده بود؛ میخواست تا هر چه زودتر به موعد این بشارت الهی نایل گردد.
است که هر گاه دستور چنین روزهاي آمد، بدان که نشانه تحقق بشارت یاد شده است. « صمت: سکوت » 2) مقصود، روزه )
.298 - 3) تفسیر المنار، ج 3، ص 299 )
علامه طباطبایی رحمه اللّه در اینجا سخنی شگفت دارد. ایشان رأي دیگر مفسران را ترجیح داده و مشتبه شدن امر بر پیامبران را،
چنانچه با توجه و عنایت خداوند براي رفع اشتباه همراه باشد، تجویز نموده است؛ که چنین سخنی از ایشان مایه تعجب است. ر. ك:
. المیزان، ج 3، ص 194
گفت: پس چهار پرنده برگیر و آنها را جدا جدا کن؛ سپس بر هر کوهی پارهاي از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فراخوان؛ » (4)
.260 : بقره 2 .« شتابان به سوي تو میآیند
ص: 404
کردن است؛ جز ابو مسلم که میگوید: وقتی ابراهیم از خداوند خواست تا زنده کردن مجدد مردگان را به او بنمایاند، خداوند براي
متمایل ساختن و تمرین پاسخ دادن « صرهنّ إلیک » او مثالی آورد تا به ذهن او نزدیک گردد و از دوري آن بکاهد. مقصود از
است؛ یعنی چهار پرنده را آموزش بده به گونهاي که هر گاه آنها را فراخواندي به سوي تو آیند. آنگاه هر یک از این پرندگان را-
که زندهاند- بر کوهی قرار ده، سپس آنها را فراخوان؛ شتابان به سوي تو خواهند آمد. هدف از این آیه، ذکر یک مثال محسوس
براي روشن شدن چگونگی بازگشت ارواح به بدنها با کمال سهولت است. ابو مسلم انکار میکند که مراد از این آیه، کشتن
پرندگان و ریز ریز کردن آنها باشد.- رازي ادامه میدهد:- او براي اثبات مدعاي خویش چند دلیل آورده است:
فراخواندن است نه سر بریدن و قطعه قطعه کردن گوشت آنها؛ از این رو تحمیل کردن چنین « صرهنّ » 1. از نظر لغت معناي مشهور
معنایی بر آیه، افزودن معنایی است که آیه بر آن دلالت ندارد و چنین تفسیر تحمیلی هرگز روا نباشد.
قرین نمیشود و تنها در صورتی که « إلی » گفته نمیشد؛ زیرا این ماده با « إلیک » ، قطعه قطعه کردن بود « صرهنّ » 2. اگر مقصود از
قرین میگردد. اگر سؤال شود: چرا جایز نباشد که بگوییم در کلام یک تقدیم و تأخیر صورت « إلی » به معناي فراخواندن باشد، با
در پاسخ خواهیم گفت: ؟« صرهنّ » باشد نه « خذ » که إلیک متعلق به فعل « فَخُ ذْ أَرْبَعَۀً مِنَ الطَّیْرِ فَصُ رْهُنَّ » پذیرفته است، به این بیان
پذیرفتن تقدیم و تأخیر بدون دلیل، منجر به ارتکاب خلاف ظاهر خواهد شد.
به پرندگان برمیگردد که به سوي ابراهیم میشتابند، نه به اجزاي آنها؛ در حالی که- بنابر رأي مشهور- که « یأتینک » 3. ضمیر در
.«1» « به اجزا برمیگشت نه به خود پرندگان « یأتینک » پارهاي از اجزاء به سوي پاره دیگري میشتافت باید ضمیر در
. فخر رازي سپس دلایل قول مشهور را در رد ابو مسلم ذکر کرده است. صاحب ( 1) التفسیر الکبیر، ج 7، ص 41 و 42
صفحه 264 از 345
ص: 405
نیز آنها را بیان کرده و در پایان، نظر ابو مسلم در تفسیر آیه را تأیید کرده است و با شرح و تفصیل به بیان آن پرداخته « المنار » تفسیر
جان کلام اینکه تفسیر ابو مسلم درباره آیه، تنها تفسیري است که از نظم موجود در آیه به ذهن میرسد و همین » : و گفته است
چه خوب گفته است ابو » : آنگاه به بیان تفسیر او پرداخته و سرانجام گفته است ؛« تفسیر است که حقیقت مسأله را روشن میسازد
این نیز تأیید دیگري بر گفتار ابو مسلم است که از جانب یکی از .«1» «! مسلم؛ که از دقت و استدلال در رأي حکایت دارد
بزرگترین مفسران عصر اخیر ابراز شده است. ابو مسلم یک نمونه بود و امثال او در برابر مفسران قشري و ظاهرگرا، موضع
گیريهاي شایان توجهی دارند که کاشف از روشنی ضمیر آنان است و ایشان در پرتو عقل و بر اساس روشهاي فکري محکم و
این نکته تنها بر توان والاي اجتهاد و نقش برجسته آن در تفسیر قرآن دلالت دارد که فرهیختگان، «2» . استوار، مسیر خود را یافتهاند
از سلف صالح در دوران صحابه و تابعان باب آن را به طور کامل گشودند و روش پسندیده آنان به عنوان یک سنت جاریه و
شایسته تا به امروز تداوم یافته است.
هُوَ الَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ » فخر رازي در تفسیر آیه
فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ. فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما، فَتَعالَی اللَّهُ عَمَّا
ابتدا اشکالات و اعتراضاتی چند بر ظاهر آیه وارد میکند؛ آنگاه میگوید: «3» « یُشْرِکُونَ
حال که این اشکالات معلوم شد میگویم: براي تأویل آیه چند وجه صحیح و عاري از این توالی فاسد وجود دارد: ( 1) ر. ك: »
.56 - تفسیر المنار، ج 3، ص 58
2) نمونههایی از تفاسیر ایشان را که بر همین منوال است میآوریم. )
اوست آنکه شما را از نفس واحدي و جفت وي را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد؛ پس چون با او در آمیخت، باردار شد » (3)
باري سبک و [چندي با آن گذرانید و چون سنگین بار شد، پروردگار خود، خدا را خواندند که اگر به ما [فرزندي شایسته عطا
فرمایی قطعا از سپاسگزاران خواهیم بود و چون به آن دو [فرزندي شایسته داد، در آنچه خدا به ایشان داده بود براي او شریکانی
.189 -190 : اعراف 7 .« قرار دادند و خدا از آنچه [با او] شریک میگردانید برتر است
ص: 406
نخستین وجه سخنی است که قفّال (متوفاي 365 ) بیان داشته میگوید: خداي تعالی این داستان را به عنوان ضرب المثل آورده است
تا بیان کند که این حالت، تصویر حالت مشرکینی است که در نادانی خود فرو و به راه شرك رفتهاند.- رازي میگوید:- بیان این
سخن چنین است که گویا خداوند میفرماید: اوست که هر یک از شما را از یک فرد آفرید و از همان فرد براي او همسري قرار داد
از جنس او که با او در انسانیست برابر است و چون مرد و زن با یکدیگر همبستر شدند و نشانههاي حاملگی زن آشکار شد، زن و
مرد به درگاه پروردگار خویش دست دعا برداشته، گفتند: اگر به ما فرزند صالح و سالمی ارزانی داري، البته بر این نعمت
شکرگزار خواهیم بود. چون خداوند به آنان فرزندي شایسته و سالم عطا کرد، زن و مرد در مورد این بخشش [فرزند] براي خدا
شریک قائل شدند؛ زیرا گاه آن فرزند را به طبیعت نسبت میدادند؛ چنان که دهریان و ماديگرایان گویند و گاه او را به ستارگان
و سیارگان منتسب میساختند؛ چنان که شیوه منجمین است؛ و گاه آفرینش او را از بتها میدانستند؛ آن گونه که بتپرستان عقیده
«1» . سپس بقیه وجوه را میآورد .« دارند.- فخر رازي سپس میگوید:- این، پاسخی در غایت صحت و درستی است
امثال این سخن در کلام عرب فراوان است و قرآن هم جز بر » : را نوعی تمثیل میداند و میگوید «2» جار اللّه زمخشري آیه امانت
شیوه و اسلوب کلام آنان نازل نشده است. از جمله این موارد، این سخن عرب است: اگر به پیه گفته شود کجا میروي؟ خواهد
.«3» « گفت: میخواهم کجیهاي بدن را استوار و هموار سازم. چه بسیار از مثالها که بر زبان حیوانات و جمادات ساخته شده است
صفحه 265 از 345
از ابن «4» «... أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَ ذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ » ابن کثیر در تفسیر آیه
این ضرب المثل ( 1) ر. ك: التفسیر الکبیر، ج 15 ، ص 86 و 87 . صحّت این وجه از آن جهت » : جریج از عطاء روایت میکند که
است که ضمایر در آیه، تنها به آدم و حوّا بازنمیگردد، بلکه تمامی افراد انسانها مقصود میباشند.
.72 : 2) احزاب 33 )
. 3) تفسیر الکشاف، ج 3، ص 565 )
آیا از [حال کسانی که از بیم مرگ از خانههاي خود خارج شدند و هزاران تن بودند خبر نیافتی؟ پس خداوند به آنان گفت: » (4)
.243 : بقره 2 .« تن به مرگ بسپارید. آنگاه آنان را زنده ساخت
ص: 407
.«1» « است نه سرگذشت واقعی
4. رواج اسرائیلیات
چهارمین ویژگی تفسیر در عهد تابعان، گسترش اسرائیلیات است. در این دوران بسیاري از اسرائیلیات وارد تفسیر شد؛ به دلیل آنکه
در آن عهد تعداد زیادي از اهل کتاب اسلام آوردند، ولی ذهن آنان هم چنان از داستانها و افسانههاي پیشینیان درباره پیدایش
خلقت و اسرار آفرینش، آغاز حیات موجودات، اخبار امتهاي گذشته، سرگذشت پیامبران و قصهها و افسانههاي بسیاري که در
تورات و دیگر کتابها آمده است، انباشته بود.
عامه مردم اشتیاق داشتند تا جزئیات آنچه را در قرآن به گونه سربسته مطرح شده است، بشنوند؛ خصوصا اموري که به سرگذشت
یهود و نصاري مربوط میشد و در کتب عهدین از آن یاد شده بود؛ از این رو مسلمانان به داستانهاي اینان گوش فرا میدادند و
تابعان- علیرغم دستورات پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و صحابه بزرگوار- کوتاهی کردند؛ در نتیجه تعداد زیادي از این
اسرائیلیات را بدون پروا و بی هیچ بررسی، در تفاسیر گنجاندند. بیشترین اسرائیلیات با دست چند تن اهل کتاب که مسلمان شده
بودند مانند: عبد اللّه بن سلام، کعب الاحبار، وهب بن منبّه، عبد الملک بن جریج و چند نفر دیگر در حوزه تفسیر و تاریخ راه یافته
است. البته توجیه این کوتاهی از تابعان در این باره پذیرفته نیست و به خاطر همین سهلانگاري مورد مؤاخذه قرار گرفتهاند؛ کما
«2» . اینکه دیگران- که پس از آنان آمده و چنین روایاتی را بدون بررسی و تحقیق پذیرفتهاند- نیز مورد نکوهش میباشند
در آینده که از اسباب وهن در تفسیر مأثور سخن خواهیم گفت، این جهت را به طور گسترده مورد بحث قرار خواهیم داد و توضیح
. خواهیم داد که بیشتر روایات تفسیري آلوده شده است و به پیرایش کامل نیاز دارد. ( 1) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 298
. 2) ر. ك: فجر الاسلام، ص 205 . التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 130 )
ص: 408
منابع تفسیر در عصر تابعان
اشاره
در آن عهد تلقی از استاد و فراگیري تفسیر از وي عنصر اول و برترین ابزار براي فهم کتاب خدا به شمار میرفت؛ زیرا تابعان
دنبالهرو صحابه و مشخصا پرورش یافتگان مکتب آنان بودند؛ لذا به طور طبیعی در مسیر آنان حرکت کرده و شیوه آنان را در پیش
میگرفتند، با این تفاوت که در عهد تابعان، قلمرو اسلام گسترش یافته بود و اقوام گوناگون- گروه گروه- به تشرف دین اسلام
صفحه 266 از 345
روي میآوردند- و چنان که گفتیم- به طور طبیعی دانش و آداب و فرهنگ خویش را نیز با خود به درون حوزه اسلام
میکشاندند؛ لذا تابعان با همراه داشتن این گستره دانش، دامنه تفسیر را گستردهتر کردند و آفاق جدیدتر و وسیعتري را بر روي
خود گشودند و روز به روز بر تلاش خود افزودند.
بدون شک، هر چه دانش شخص افزودهتر و اطلاعات او متنوعتر و آشنایی او به مسائل روز گستردهتر گردد، از هر بافت یا شیوهاي
که باشد، بینش او زیادتر خواهد شد و دامنه فکري و توان فهم او در امور، توسعه خواهد یافت.
با این مقدمه، میتوانیم منابعی را که تکیه گاه تابعان براي فهم قرآن بوده است و آنان در تبیین مقاصد و اهداف قرآن بدان تمسک
میجستهاند به موارد زیر تقسیم کنیم:
1. قرآن
چون قراین و دلایل موجود در کلام هر گوینده، خود بهترین شاهد براي کشف مقصود وي و پی بردن به هدف وي به شمار
میآید؛ قرآن نیز از این قاعده مستثنا نیست. قرآن هم- بنا به قول امیر مؤمنان علیه السّلام- گویایی برخی از آیاتش به یکدیگر
.«1» « و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض » . وابسته است و بعضی از آن گواه برخی دیگر است
2. احادیث پیامبر و اقوال صحابه
پرسش پیرامون معانی تعدادي از آیات قرآن در عهد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بسیار بود و پیامبر هم همان گونه که مأمور ابلاغ
بود، مأمور تبیین قرآن نیز بود؛ لذا از آن سؤال و جوابها مجموعه عظیمی را گرد آورد. این ( 1) نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه
. خطبه 18 ، ص 61 ،« أنّ الکتاب یصدّق بعضه بعضا » : 133 ، ص 192 . در جاي دیگر فرموده است
ص: 409
مجموعه، همچون ذخیرهاي سرشار در اختیار صحابه قرار داشت و آنان، آن را به تابعان پس از خود سپردند. در گذشته، حدیث
مسروق بن اجدع را در این باره که به توصیف فراگیري صحابه از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و میزان دانش هر یک از صحابه
پرداخته بود آوردیم.
3. در نظر گرفتن اسباب النزول
و مناسبتهایی که باعث نزول یک یا چند آیه یا یک سوره یا کمتر و بیشتر است؛ زیرا آنان به راحتی به اسباب النزول دسترسی
داشتند. هم ایشانند که این اسباب النزول را در ضمن آثار و اخبار خود نقل کردهاند.
از آنجا که آیات داراي شأن نزول به مناسبت حوادث خاصی نازل شده و به جوانب و خصوصیات ویژهاي نظر دارد که در درون
آن حوادث و مناسبتها نهفته است، شأن نزول، بهترین دلیل براي زدودن ابهامات حاصله در برخی تعابیر قرآنی ناظر به آن حوادث
است. کسانی که در آن عهد- عهد تابعان- میزیستهاند، یا خودشان مستقیما در متن حوادث حضور داشتند و یا قادر بودند که با
شاهدان عینی آن صحنهها دیدار کنند و از زبان آنان بشنوند. این منبع که یکی از سرشارترین منابع در جهت رفع ابهام از برخی
ظواهر آیات به شمار میرود به راحتی در دسترس تابعان بود.
4. لغت اصیل عربی فصیح
صفحه 267 از 345
به ویژه اشعار عرب که دیوان (واژهنامه) و دائرة المعارف آداب و رسوم عرب محسوب میشود؛ و براي آگاهی از مزایاي زبان
عرب و شیوههاي گفتاري آن، مراجعه به آن ضروري است. قرآن هم بر اساس همان شیوهها نازل گردیده و در قالب همان تعابیر
متعارف ریخته شده بود؛ با این تفاوت که قرآن با اسلوبی برتر و بافتی محکمتر شکل گرفته بود.
ابن عباس به شاگردان خود سفارش میکرد یا به تعبیر بهتر، آنان را وا میداشت که براي آشنایی با واژههاي ناآشناي قرآن، به
اشعار عرب مراجعه کنند و خودش خصوصا بنیانگذار و پیشواي این روش تفسیري- تفسیر لغوي- به شمار میرفت؛ به گونهاي که
1) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 75 . به نقل از المذاهب ) «1» . درباره او گفتهاند: او بنیانگذار شیوه تفسیر لغوي شناخته شده است
الاسلامیۀ فی تفسیر القرآن، ص 69 . نیز ر. ك:
. مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 90
ص: 410
شعر، دیوان عرب است؛ لذا هر گاه معانی واژههایی از قرآن را که خدا به زبان عربی فرو فرستاده است » : ابن عباس میگفت
ندانستیم، باید به دیوان عرب مراجعه کنیم و معناي واژه را از درون آن بیابیم.- در جاي دیگر میگوید:- هر گاه شما میخواهید از
.«1» « من درباره واژههاي ناآشناي قرآن بپرسید، آن را در اشعار عرب جست و جو کنید؛ چون شعر، دیوان عرب است
5. انواع دانشها
و آگاهیهاي علمیاي که مسلمانان در قلمرو گسترده اسلام و از طریق آشنایی با فرهنگها و آداب وارد در حوزه اسلام به دست
آورده بودند. این دانشها را امتهاي داراي تمدن کهن که گروه گروه به اسلام میگرویدند، با خود به ارمغان آورده بودند.
یادآور شدیم که گسترش دامنه دانش و اطلاعات در هر زمینهاي که باشد خود موجب تقویت فهم گردیده، امکان لمس حقایق
امور را افزایش میدهد و توان استنباط را به مقدار زیادي بالا میبرد، که این توان در افراد محروم از چنین آگاهیهایی- به نسبت
محرومیتشان- کاهش مییابد.
این گونه بود که تابعان و آنان که پس از ایشان آمدند از این علوم و اطلاعات جدید و رو به افزایش، مطابق با پیشرفت زمان
.«2» « أَنْزَلَهُ الَّذِي یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ » استفاده کردند و در فهم معانی قرآن از آن بهره جستند؛ قرآنی که
6. تکیه بر اجتهاد
و اعمال نظر در قرآن که در سایه گشایش باب عنایت خداوند به دست آورده بودند. در کتابهاي تفسیري تعداد زیادي از نظریات
ارزنده اینان در زمینه تفسیر ضبط و ثبت شده است. تابعان این نظریات را از طریق اجتهاد و اعمال نظر به دست آورده بودند که از
راه نقل از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله یا یکی از صحابه، چیزي در آن زمینه نرسیده بوده است؛ لذا با دقت در دلایل و قراینی که به
آنان در فهم آیه کمک میکرد- که به برخی از آن قراین اشاره شد- و یا دیگر ابزارها و وسایلی که در مقام فهم و بحث و بررسی
کارایی دارند، در پارهاي از آیات به اجتهاد میپرداختند. این اقدام تابعان به گشودن باب اجتهاد در زمینه تفسیر و دیگر شؤون دینی
. کمک کرد و همین شیوه پسندیده در گذر زمان ادامه یافت. (قبلا به آن اشاره کردیم). ( 1) الاتقان، ج 2، ص 55
.6 : فرقان 25 .« آن را کسی نازل ساخته است که راز نهانها را در آسمانها و زمین میداند » (2)
ص: 411
7. استناد به پارهاي از نصوص کتب عهدین
صفحه 268 از 345
در مواردي که در قرآن به طور اجمال آمده و جزئیات آن در کتابهاي پیشینیان یافت میشود. البته این استناد در مواردي بوده که
در آن احتمال تحریف نمیرفته است؛ مانند تاریخ انبیا و سیره پادشاهان بنی اسرائیل و داستانها و سرگذشتهایی از این قبیل. به
عنوان مثال میتوان به سرگذشت ابراهیم خلیل، لوط و یوسف اشاره کرد که در تورات به جزئیات آن پرداخته شده، ولی قرآن با
حذف زواید، تنها آن بخش از داستان را که صحیح و معقول و پندآمیز است آورده است؛ در حالی که در تورات، تصویري محرّف
از داستانها ارائه شده که از نظر عقل سلیم غیر قابل قبول است و تنها بخشهایی از آن دست نخورده باقی مانده است که احیانا
نه اینکه بدون بررسی و تحقیق، «1» ، قابل استفاده است و تیزبینان و فرهیختگان صحابه و تابعان، تنها همین بخشها را نقل میکردند
به تمامی آنچه در کتب سلف آمده استناد جویند.
.«2» « فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ »
آري، فراگیري از اهل کتاب و پیروي از آنان در تمام آنچه به هم بافتهاند، نکتهاي است که صحابه و تابعان به آن توجه و از آن
پروا داشتند. البته گروههایی از خودباختگان کوتهاندیش یا سیاست بازان بودند که بیپروا به این کار دست میزدند. (درباره شرح
آن و پیآمدهاي ناگوار آن در آینده بحث خواهیم کرد) بنابراین گفتار ذهبی که به طور مطلق مدعی است که تابعان براي فهم
سخنی «3» ، معانی قرآن به اطلاعاتی استناد میجستهاند که از طریق اهل کتاب و از درون کتابهاي آنان به دست میآوردند
نادرست است و بطلان این پندار را- که به صحابی گرانمایهاي چون عبد اللّه بن عباس نیز نسبت داده بودند- در شرح حال وي
از درون تورات به دست آورده است و میگوید که « ذو القرنین » آشکار ساختیم. ( 1) مثل دلایلی که ابو الکلام آزاد درباره
مقصود، کورش- پادشاه ایرانی- است که به بازسازي بیت المقدس اقدام کرد و بنیاسرائیل را که در بند طاغوت زمان (بخت نصّر)
بودند آزاد نمود و به آنان پناه داد.
پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا میدهند و بهترین آن را پیروي میکنند؛ اینانند که خدایشان راه نموده » (2)
.17 -18 : زمر 39 .« و اینانند همان خردمندان
. 3) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 99 )
ص: